eitaa logo
رهیافتگان (تازه مسلمانان) وابسته به انجمن شهید انیلی
4هزار دنبال‌کننده
21.8هزار عکس
4.8هزار ویدیو
101 فایل
وابسته به انجمن شهید ادواردو انیلی مدیر انجمن: @rahyaftegan ارتباط ایتا: @Solmaz_n 🌸🌺🌸🌺
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷🌷 یک هفته بعد عقد کردیم.😘💑 روز های خوشی داشتیم. بالاخره خونه هم پیدا کردیم و با یک عروسی معمولی رفتیم خونه مون و زندگی مون رو شروع کردیم. زندگی خوبی داشتیم.😍 کامران کاری به کارم نداشت. در مورد آرایش و حجاب هم نظری نداشت، از دست بکن نکن های مامانم هم راحت شده بودم. چند ماهی همه چیز بر وقف مراد گذشت.💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐 واقعا راسته که می گن تا زیر یک سقف نروید همدیگر رو نمی شناسید.😔 با کامران که بیرون می رفتیم خیلی زنها رو نگاه می کرد و من هم عصبانی می شدم، با یک نگاه حتی رنگ لاک خانومه رو هم می دید. سعی می کردم خودم رو کنترل کنم و به روی خودم نیارم. ولی خیلی ناراحت می شدم.😔😔 اما یک دفعه دیگه طاقت نیاوردم و گفتم چرا اینقدر زنها رو نگاه می کنی؟! 😡 اون هم عصبانی شد و گفت : منظورت چیه؟! چشمهامو ببندم و راه بروم ؟!‼️ هیچی نگفتم چون جوابی نداشتم 😐. یاد حرف های خودم افتاده بودم که به مامانم می گفتم: اگر مردی با دیدن من منحرف می شه چشم هایش رو ببنده! ‼️ آخه چه جوری؟ اصلا مگه چشم های مردها قابل بستنه؟! مدتی از زندگی مون گذشت احساس می کردم اصلا براش جاذبه ای ندارم و به من توجه نمی کنه .😔😔 سر هر مسئله کوچک دعوامون می شد. انگار یک خلاء وجود داشت. وقتی می رفتیم بیرون خیلی آرایش می کردم اما دریغ از یک نگاه، منو اصلا نمی دید. ☹️ نمی دونم حسودی می کردم یا احساس خطر! شاید دلم می خواست تمام نگاه هایش و توجه اش واسه من باشه، واسه منو و خونه خودمون. 😕 تا اینکه عروسی یکی از همکار های شرکتش دعوت شدیم. توی اون عروسی چند تا از خانم های همکار کامران هم بودند. کامران خیلی راحت باهاشون حرف می زد وشوخی می کرد و می خندید.😆 داشتم منفجر می شدم . آخه هر چیزی حدی داره، چه لزومی داره که اینها اینقدر راحت با هم حرف بزنن مگه با هم نسبتی دارن؟!😡😡 عروسی برام جهنم شده بود. ادامه دارد.... 🌐 @rahyafte_com