🕊🍃🌼
🍃🌼✧✦•﷽ ✧✦•
🌼
📌راهبی که امام حسن عسکری را مسیح دیگر نامید و مسلمان شد.
✳️روزی #امام_حسن_عسکری (ع) شخصی را نزد بختیشوع، یکی از پزشکان بزرگ آن روزگار فرستاد و از او خواست تا یکی از شاگردان خود را نزد حضرت بفرستد. در آن روزگار امام حسن عسگری (ع) تحت نظر #دولت عباسی در شهر سامرا به سر می برد و بختیشوع بزرگ پزشکان دربار عباسی بود.
✳️بختیشوع که از شخصیت امام #آگاه بود، بهترین شاگرد خود را انتخاب می کند و هنگام فرستادن به او می گوید:
✳️« … برو ولی بدان که در میان مردم زمین او [ امام حسن عسکری (ع)] از همه عالم تر است. پس مراقب باش که در مورد آنچه به تو دستور می دهد، اعتراض نکنی…»
✳️شاگرد عمل #فصد (خون گرفتن) را طبق دستور امام (ع) به شیوه ای شگفت انگیز انجام داد و در طی یک روز چند بار از حضرت مقدار زیادی خون گرفت. هنگامی که شاگرد شگفت زده چگونگی #عمل را برای استادش، بختیشوع گزارش داد او نیز سخت متحیر ماند. بختیشوع چیزی شنیده بود که هرگز مانند آن را نه شنیده و نه دیده بود.
✳️او به اتفاق شاگرد ممتازش سه روز کتاب های طبی را #مطالعه کرد ولی راه به جایی نبرد و از چگونگی عملی که شاگرد در مورد امام حسن عسگری (ع) انجام داده بود، سر در نیاورد. لذا به این فکر افتاد تا از #استادش که راهبی در دیر العاقول بود و سرآمد دانشمندان مسیحی آن روزگار به شمار می رفت، در این موضوع نظر خواهی کند. او طی نامه ای ماجرا را گزارش کرد و شاگرد نامه را به دیر العاقول برد.
✳️این راهب، سالیان دراز در این دیر به عبادت و #گوشه نشینی پرداخته بود. از این رو از بالای دیر نامه را با طناب و زنبیلی تحویل گرفت. لحظاتی گذشت تا راهب نامه را مطالعه کرد و سپس با عجله از دیر پایین آمد و با از شاگرد پرسید:
📍– آیا کسی که آن عمل را انجام داده است، تویی؟
📍– آری.
📍--خوشا به #سعادت مادرت.
✳️آنگاه با سرعت بر مرکبی سوار می شود و همراه شاگرد عازم #سامرا، منزل امام حسن عسکری (علیه السلام)، می شود.
✳️هنگامی که شاگرد و راهب به در خانه حضرت رسیدند، در باز شد و خدمتکاری بیرون آمد و گفت: #راهب دیرالعاقول به درون خانه بیاید. و در بسته شد و دیگر از راهب خبری نبود.
✳️شاگرد می گوید: «صبح روز بعد چون راهب از منزل حضرت خارج شد، دیدم صلیب خود را باز کرده، لباس های رهبانیت را از تن در آورده و لباس های مسلمانی به تن کرده و #اسلام آورده است. آنگاه راهب به من گفت: حالا نزد بختیشوع برویم.»
✳️چون نگاه بختیشوع به راهب افتاد شتابان به #استقبال او آمد و پرسید: «چه چیزی تو را از آیینت جدا کرد؟»
راهب پاسخ می دهد: « مسیح را دیدم و به دست او اسلام آوردم»
📍– « مسیح را دیدی؟»
📍– « یا شخصی همانند مسیح را دیدم. همانا در تمام تاریخ این نوع از فصد (خون گرفتن) را تنها مسیح انجام داده است. او یک مسیح دیگر است و در نشانه ها و معجزاتش همچون مسیح است.»
✳️ #راهب پس از دیدار با بختیشوع نزد امام حسن(ع) بازگشت و تا آخر عمر در خدمت حضرت بود.
🌈در آستانه غیبت زندگانی امام حسن عسکری (علیه السلام)، محمد دشتی و میرزامهدی صادقی، صفحه ۱۶۴
🌼
🍃🌼🌐 @rahyafte_com
🕊🍃🌼
✳️ مسلمان شدن خانواده ی آلمانی به برکت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
📍يكى از ذاكرين نقل كرده : در محضر آية الله #سيد_محمدهادى_ميلانى بودم . يك مرد و زن آلمانى همراه دختر خود وارد شدند، پس از تعارفات معمول گفتند: ما آمده ايم به شرف #اسلام نايل شويم.
آيت الله ميلانى فرمودند: علت چه چيز است؟
📍آن مرد عرض كرد: پهلوى دخترم كه در محضر شما نشسته در حادثه اى شكست و #استخوانهايش خورد شد، چنان كه پزشكان از معالجه او عاجز شدند و گفتند: بايد عمل شود، ولى عمل، خطرناك است.
📍دخترم راضى نشد و گفت: اگر در بستر بميرم بهتر از آن است كه در زير عمل از دنيا روم. به هر حال او را به خانه آورديم. ما يك #خدمتكار ايرانى داريم كه او را "بى بى" صدا مى زنيم، دخترم به او گفت: من تمام اندوخته مالى خود را راضى هستم بدهم كه صحت به من برگردد، اما فكر مى كنم بايد #ناكام و با دل پر غصه بميرم.
🌐 @rahyafte_com
📍بى بى گفت: من يك طبيب را سراغ دارم كه مى تواند تو را #شفا دهد.
📍گفت: حاضرم تمام پول و موجوديم را به او بدهم . بى بى گفت : تمام آنها براى خودت باشد، بدان من #علويه ام و جده من زهرا(سلام الله عليها) است كه پهلوى او را به ظلم شكستند، تو با دل شكسته و اشك جارى بگو: يا #فاطمه زهرا، مرا شفا ده.
📍دخترم با دل شكسته شروع كرد به صدا زدن و از آن #بانوى معظمه يارى خواستن.
📍بى بى هم در گوشه خانه با گريه مى گفت:« يا فاطمه زهرا، اين بيمار #آلمانى را با خود آورده ام و شفاى او را از شما مى خواهم . مادر جان ! كمك كن و آبروى مرا نگه دار.»
🌐 @rahyafte_com
📍آن مرد اضافه كرد: من هم از ديدن اين واقعه در #گوشه حياط منقلب شدم و گفتم : اى فاطمه پهلو شكسته!
📍ديدم دخترم قدرى ساكت شد، ناگاه مرا صدا زد و گفت: پدر! بيا كه دردم ساكت شده. جلو رفتم و ديدم او كاملا شفا يافته. گفت: الان در بحر بودم ، #بانوى مجلله اى نزدم آمد و دست به پهلويم كشيد. گفتم : شما كيستيد؟ فرمود: من همانم كه او را مى خوانى.
📍دخترم برخاست و راحت شد و دانستم كه #اسلام حق است. حالا به ايران آمده ايم و به خدمت شما رسيده ايم تا مسلمان شويم.مرحوم ميلانى (ره ) و حاضرين از اين #معجزه مسرور شدند و شهادتين و ساير امور اسلامى را به او آموختند و آنان با نورانيت اسلام رفتند
🌈(فضائل الزهراء، ص 109)
🌐 @rahyafte_com
🕊🍃🌼
🍃🌼✧✦•﷽ ✧✦•
🌼
📌راهبی که امام حسن عسکری را مسیح دیگر نامید و مسلمان شد.
✳روزی #امام_حسن_عسکری (ع) شخصی را نزد بختیشوع، یکی از پزشکان بزرگ آن روزگار فرستاد و از او خواست تا یکی از شاگردان خود را نزد حضرت بفرستد. در آن روزگار امام حسن عسگری (ع) تحت نظر #دولت عباسی در شهر سامرا به سر می برد و بختیشوع بزرگ پزشکان دربار عباسی بود.
✳بختیشوع که از شخصیت امام #آگاه بود، بهترین شاگرد خود را انتخاب می کند و هنگام فرستادن به او می گوید:
✳« … برو ولی بدان که در میان مردم زمین او [ امام حسن عسکری (ع)] از همه عالم تر است. پس مراقب باش که در مورد آنچه به تو دستور می دهد، اعتراض نکنی…»
✳شاگرد عمل #فصد (خون گرفتن) را طبق دستور امام (ع) به شیوه ای شگفت انگیز انجام داد و در طی یک روز چند بار از حضرت مقدار زیادی خون گرفت. هنگامی که شاگرد شگفت زده چگونگی #عمل را برای استادش، بختیشوع گزارش داد او نیز سخت متحیر ماند. بختیشوع چیزی شنیده بود که هرگز مانند آن را نه شنیده و نه دیده بود.
✳او به اتفاق شاگرد ممتازش سه روز کتاب های طبی را #مطالعه کرد ولی راه به جایی نبرد و از چگونگی عملی که شاگرد در مورد امام حسن عسگری (ع) انجام داده بود، سر در نیاورد. لذا به این فکر افتاد تا از #استادش که راهبی در دیر العاقول بود و سرآمد دانشمندان مسیحی آن روزگار به شمار می رفت، در این موضوع نظر خواهی کند. او طی نامه ای ماجرا را گزارش کرد و شاگرد نامه را به دیر العاقول برد.
✳این راهب، سالیان دراز در این دیر به عبادت و #گوشه نشینی پرداخته بود. از این رو از بالای دیر نامه را با طناب و زنبیلی تحویل گرفت. لحظاتی گذشت تا راهب نامه را مطالعه کرد و سپس با عجله از دیر پایین آمد و با از شاگرد پرسید:
📍– آیا کسی که آن عمل را انجام داده است، تویی؟
📍– آری.
📍--خوشا به #سعادت مادرت.
✳آنگاه با سرعت بر مرکبی سوار می شود و همراه شاگرد عازم #سامرا، منزل امام حسن عسکری (علیه السلام)، می شود.
✳هنگامی که شاگرد و راهب به در خانه حضرت رسیدند، در باز شد و خدمتکاری بیرون آمد و گفت: #راهب دیرالعاقول به درون خانه بیاید. و در بسته شد و دیگر از راهب خبری نبود.
✳شاگرد می گوید: «صبح روز بعد چون راهب از منزل حضرت خارج شد، دیدم صلیب خود را باز کرده، لباس های رهبانیت را از تن در آورده و لباس های مسلمانی به تن کرده و #اسلام آورده است. آنگاه راهب به من گفت: حالا نزد بختیشوع برویم.»
✳چون نگاه بختیشوع به راهب افتاد شتابان به #استقبال او آمد و پرسید: «چه چیزی تو را از آیینت جدا کرد؟»
راهب پاسخ می دهد: « مسیح را دیدم و به دست او اسلام آوردم»
📍– « مسیح را دیدی؟»
📍– « یا شخصی همانند مسیح را دیدم. همانا در تمام تاریخ این نوع از فصد (خون گرفتن) را تنها مسیح انجام داده است. او یک مسیح دیگر است و در نشانه ها و معجزاتش همچون مسیح است.»
✳ #راهب پس از دیدار با بختیشوع نزد امام حسن(ع) بازگشت و تا آخر عمر در خدمت حضرت بود.
🌈در آستانه غیبت زندگانی امام حسن عسکری (علیه السلام)، محمد دشتی و میرزامهدی صادقی، صفحه ۱۶۴
🌼
🍃🌼🌐 @rahyafte_com
🕊🍃🌼
🍃🌼✧✦•﷽ ✧✦•
🌼
📌راهبی که امام حسن عسکری را مسیح دیگر نامید و مسلمان شد.
✳️روزی #امام_حسن_عسکری (ع) شخصی را نزد بختیشوع، یکی از پزشکان بزرگ آن روزگار فرستاد و از او خواست تا یکی از شاگردان خود را نزد حضرت بفرستد. در آن روزگار امام حسن عسگری (ع) تحت نظر #دولت عباسی در شهر سامرا به سر می برد و بختیشوع بزرگ پزشکان دربار عباسی بود.
✳️بختیشوع که از شخصیت امام #آگاه بود، بهترین شاگرد خود را انتخاب می کند و هنگام فرستادن به او می گوید:
✳️« … برو ولی بدان که در میان مردم زمین او [ امام حسن عسکری (ع)] از همه عالم تر است. پس مراقب باش که در مورد آنچه به تو دستور می دهد، اعتراض نکنی…»
✳️شاگرد عمل #فصد (خون گرفتن) را طبق دستور امام (ع) به شیوه ای شگفت انگیز انجام داد و در طی یک روز چند بار از حضرت مقدار زیادی خون گرفت. هنگامی که شاگرد شگفت زده چگونگی #عمل را برای استادش، بختیشوع گزارش داد او نیز سخت متحیر ماند. بختیشوع چیزی شنیده بود که هرگز مانند آن را نه شنیده و نه دیده بود.
✳️او به اتفاق شاگرد ممتازش سه روز کتاب های طبی را #مطالعه کرد ولی راه به جایی نبرد و از چگونگی عملی که شاگرد در مورد امام حسن عسگری (ع) انجام داده بود، سر در نیاورد. لذا به این فکر افتاد تا از #استادش که راهبی در دیر العاقول بود و سرآمد دانشمندان مسیحی آن روزگار به شمار می رفت، در این موضوع نظر خواهی کند. او طی نامه ای ماجرا را گزارش کرد و شاگرد نامه را به دیر العاقول برد.
✳️این راهب، سالیان دراز در این دیر به عبادت و #گوشه نشینی پرداخته بود. از این رو از بالای دیر نامه را با طناب و زنبیلی تحویل گرفت. لحظاتی گذشت تا راهب نامه را مطالعه کرد و سپس با عجله از دیر پایین آمد و با از شاگرد پرسید:
📍– آیا کسی که آن عمل را انجام داده است، تویی؟
📍– آری.
📍--خوشا به #سعادت مادرت.
✳️آنگاه با سرعت بر مرکبی سوار می شود و همراه شاگرد عازم #سامرا، منزل امام حسن عسکری (علیه السلام)، می شود.
✳️هنگامی که شاگرد و راهب به در خانه حضرت رسیدند، در باز شد و خدمتکاری بیرون آمد و گفت: #راهب دیرالعاقول به درون خانه بیاید. و در بسته شد و دیگر از راهب خبری نبود.
✳️شاگرد می گوید: «صبح روز بعد چون راهب از منزل حضرت خارج شد، دیدم صلیب خود را باز کرده، لباس های رهبانیت را از تن در آورده و لباس های مسلمانی به تن کرده و #اسلام آورده است. آنگاه راهب به من گفت: حالا نزد بختیشوع برویم.»
✳️چون نگاه بختیشوع به راهب افتاد شتابان به #استقبال او آمد و پرسید: «چه چیزی تو را از آیینت جدا کرد؟»
راهب پاسخ می دهد: « مسیح را دیدم و به دست او اسلام آوردم»
📍– « مسیح را دیدی؟»
📍– « یا شخصی همانند مسیح را دیدم. همانا در تمام تاریخ این نوع از فصد (خون گرفتن) را تنها مسیح انجام داده است. او یک مسیح دیگر است و در نشانه ها و معجزاتش همچون مسیح است.»
✳️ #راهب پس از دیدار با بختیشوع نزد امام حسن(ع) بازگشت و تا آخر عمر در خدمت حضرت بود.
🌈در آستانه غیبت زندگانی امام حسن عسکری (علیه السلام)، محمد دشتی و میرزامهدی صادقی، صفحه ۱۶۴
🌼
🍃🌼🌐 @rahyafte_com
🕊🍃🌼