⭕️منتقد ماکسیم گورکی، وسط میدان کربلای پنج چه میکند| ارتباطی با جشنواره عمار ندارد!
♦️دکتر مجتبی نامخواه؛ نویسنده کتاب «تولد یک جنبشواره» در گفتگویی مفصل با «مشرق نیوز»:
🔻عجیب خواهد بود اگر ادعا بکنم این کتاب هیچ ارتباطی با #جشنواره_عمار ندارد و پیش و بیش از آنکه درباره عمار باشد؛ درباره #امر_اجتماعی و جنبشواره است. امر اجتماعی چیست؟ ببینید تلاش برای تحقق یک وضعیت دیگر اجتماعی، مستلزم دگرگونی است. سطحی از این دگرگونی در انقلاب رخ میدهد. پس از انقلاب چه میشود؟ جامعه که نمیتواند تا ابد در شرایط انقلابی و هیجانات سیاسی و اجتماعی باقی بماند. باید به زندگی بازگردد.
🔻جشنواره عمار در بدو تولد خود، از یک آرمان #عدالتخواهانه بر میخیزد و از بحران و #فتنه 88، فراتر از یک تحلیل سیاسی و یک مسئله امنیتی، یک درک اجتماعی و عدالتخواهانه به دست میدهد.
این درک عدالتخواهانه در جهان جشنواره عمار تبدیل میشود به یک ایده که در سطح زندگی دنبال میشود. من در دو دوره این جشنواره، داور آثاری بودم که در دو بخش #ملت_قهرمان و «پایش و پالایش اجتماعی» دستهبندی شده بودند. در آنجا این ارتباط با متن زندگی روشن بود. در برخی یادداشتهای همین کتاب سعی کردم توضیح بدهم.
🔻در پروژه تاریخ فرهنگی اجتماعیای که به نوعی پشتوانه جشنواره عمار است، نگاه اجتماعی، خُرد، مردمی و محلی در روایت انقلاب دنبال میشود. این تجربه امکان بسیاری برای شکلدهی به امر اجتماعی به دست میدهد.
🔻ببینید ما عادت کردهایم در مسئلههای مختلف اجتماعی نه در سطح رسانهای و نه در سطح آکادمیک مشاهده نکنیم. علوم اجتماعی ما، عموماً نظرزده است. در سطح رسانه هم با وضع مشابهی مواجهیم و مشاهده نمیکنیم. البته صورت محافظهکاری منتشر در رسانههای ما بیشتر #امنیتی است نه نظری اما نتیجه مشابه است.
🔻یک مثال بزنم؛ وقتی که جامعه با بحران عجیب #کرونا مواجه شده بود، وقتی که آثار اجتماعی و اقتصادی این ویروس در حال آشکار شدن بود جامعه ما عمیقا نیاز داشت به رسانههایی که این نیازها را ببینند؛ به سطوح عالی تصمیمسازی و تصمیمگیری منتقل کنند و از آنها بخواهند از طریق منابع عمومی ثروت، سیاستهای حمایتیای برای مواجهه با این تکانهها اتخاذ کنند. در این شرایط، رسانههای ما چه کار میکنند؟ در کسری از شبانهروز، گردش مالی پیرمردی را که گفته بود پول خردی برای خرید پنیر ندارم، منتشر میکند که فلان مقدار پول دارد ولی دارد علیه نظام تبلیغ میکند!
این خطا اگرچه آشکار بود اما موردی نبود، یک رویه کلی است که در اثر آن، تجربهها و مسئلههای اجتماعی دیده نمیشود. #خیرالنساء صدخروی، #عصمت_احمدیان؛ سرمایهداری مستغلاتی، امیدیه، رانندگان اتوبوس و کارگران #هپکو دیده نمیشوند اما فیگورهای اصحاب قدرت و مانند آن، تیتر میشود.
🔻امام خمینی در سخنرانیهایشان، یک جایی دارند که میگویند این طور نباشد که هر روز عکس مرا بزنید و تیتر کنید. شما باید تصویر فلان کشاورز را بزنید و زیرش بنویسید که کذا کرده! رسانههای ما اغلب روابط عمومی نهادهای رسمی یا کلوپهای غیررسمی قدرت هستند و این به آنها اجازه مشاهده نمیدهد.
در بحثهای اولیه سیاستگذاری جشنواره عمار، مفهوم عدالت رسانهای و امکان بیان، برجسته بود که دقیقاً به همین مسئله ارجاع میداد. عمار نهضت مشاهده است...
💠مشروح این گفتگو:
mshrgh.ir/1104853
🔷 سفارش کتاب «تولد یک جنبشواره»:
b2n.ir/raheyar
basalam.com/raheyar
✅ @Raheyarpub
🔴«نان سالهای جنگ» با ویرایش جدید پخته شد
#چاپ_دوم
🔻«نان سالهای جنگ»؛ اولین کتاب از مجموعه تاریخ شفاهی #پشتیبانی_جنگ انتشارات راه یار است که طی آن، خاطرات زنان روستای «صَدخَرو» سبزوار در پشتیبانی دفاع مقدس روایت میشود.
زنانی که به مثابه گردانی در جنگ بودند و فرماندهشان هم #خیرالنساء و دخترش مریم بودند. علاوه بر #صدخرو، هزاران روستای دیگر هست که کمتر به آنها پرداخته شده است؛ روستاهایی که به مدد #جهاد_سازندگی پایشان به پشتیبانی جنگ باز شد.
🔻امام خمینی(ره) در سخنی که مقدمه کتاب آمده، درباره عظمت کار این زنان گفته است: «وقتی که در تلویزیون میبینم این بانوان محترم را که اشتغال دارند به همراهی کردن و پشتیبانی کردن از #لشکر و قوای مسلح،ارزشی برای آنها در دلم احساس میکنم که برای کسی دیگر نمیتوانم آنطور ارزش قائل شوم.
آنها یک کارهایی که میکنند که دنبالش توقع اینکه یک مقام یا یک پستی را اشغال کنند، با یک چیزی از مردم خواهش کنند؛ هیچ این مسائل نیست، بلکه #سربازان گمنامی هستند که در جبههها باید گفت مشغول جهاد هستند.»
🔴سفارش آنلاین:
b2n.ir/raheyar
basalam.com/raheyar
🔻نسخه الکترونیک:
b2n.ir/nsjn
✅ @Raheyarpub
هدایت شده از هم بازی
* 📝 #داستان_یک_تجربه
💌گزارشی واقعی از روایتگری زنان شاخص سرزمین و حال و هوای دانشآموزان در دبیرستان دخترانه - مشهد *
☄چهار سه دو یک پرتاب!
_ما میخوایم بریم بیرون
_خانم ما فوق برنامه نمیخوایم
_زنگ پیش امتحان هندسه و فیزیک داشتیم، دیگه مُخِمون به حرفهای شما نمیکشه!
•°•معلم پرورشی با تکان دادن دستهایش میپرد وسط همهمه بچه ها!
_دخترای من ساکت باشید ببینید این خانمها چی میگن. اگه خوشتون نیومد، اون وقت هرچی شما بگید.
خانم مربی چادرش را تا میزند و میگذارد روی پشتی صندلی. می رود روی سن کلاس و رو به بچه ها میایستد.
_گوش کنید! گوش کنید!
بیاین یه معامله کنیم. اگه ۴۵دقیقه گوش و چشمتون رو بدین به من، ۴۵ دقیقه بعدی مال خودتون.
بعد نگاهی به ساعت میاندازد و میگوید:
«چهل و پنج دقیقه از همین الان شروع شد. دیرتر آروم بگیرید، به ضرر خودتونه.»
بچهها شروع میکنند به ساکت کردن بغلدستیهایشان.
خانم مربی، فیلمی را روی صفحه پروژکتور پخش میکند:
ایران چندمین کشور فضایی دنیاست؟
فیلم را متوقف میکند و از بچه ها کمک میگیرد.
_بیستمین؟
_دهمین؟
_ماهواره پیام محصول کدوم دانشگاه ایران است؟
_شریف؟
_امیرکبیر؟
بچه ها آمدهاند وسط گود و بلند بلند گزینهها را اعلام می کنند.
در ادامه کلیپ، مجری برنامه از افتخارش به زنهای ایرانی میگوید و با صدای بلندی یک زن روی صحنه ظاهر میشود.
چهار
سه
دو
یک
فرمان پرتاب
صدا و تصویر پرت شدن یک ماهواره به فضا میپیچد توی کلاس!
بچه ها سرجایشان میخکوب شدهاند.
زنی با لباس سفید شبیه دکترها و روسری رنگی از میان صداها بیرون میآید.
_من #وفا_صدقی هستم؛ دانش آموخته رشته مهندسی مخابرات از دانشگاه صنعتی امیرکبیر و مدیر پروژه ماهواره پیام.
خانم مربی همزمان با پخش کلیپ، واژه هایی را روی تخته مینویسد:
امید،خودباوری، کارگروهی و...
پچ پچهای دو نفره از ته کلاس بالا میگیرد.
_این که آخرش گفت ماهواره سقوط کرده، چه فایده؟!
دانشآموز میز اول سرش را میچرخاند به طرفش. «اما گفت سه دقیقه طلایی توی مدار موند. موفقیت یه چز بی عیب که نیست. مهم اینه اون مسیر رو ول نکنی.»
بغل دستیاش سرش را با خودکار توی دستش میخاراند و می گوید: «آخرش گُلی به سر خودشون زدن یا نه؟!»
دوستش فوری میپرد توی حرفش!
_آره مگه ندیدی گفت یه تیم ساختن و دوباره یه ماهواره دیگه درست کردن و عیبهای کار دراومده.
بعد از بانوی موشکی، مربی می رود سراغ #مریم_نقاشان.
هنوز یک خط حرفش روی زمین ننشسته که سوالات رگباری سرازیر می شود.
_مگه تو آلمان ما رو راه میدن؟!
_چهجوری با حجابش گذاشتن بیاد تو دادگاههای اونا؟
_من که باورم نمیشه این چیزا رو!
قصه مریم نقاشان بچهها را فکری کرده. هر بندش را که خانم مربی روایت میکند، بچه ها با چشمهای گرد شده به هم نگاه میکنند.
_همون اول باید دینش رو بذاره کنار!
_چهارتازبان بلده! بابا ما تو همین فارسیشم موندیم.
_چه سوادی داشته رفته اونا تو دادگاههاشون راهش دادن؛ من که باور نمیکنم...
حالا نوبت دو بانوی دیگر است.
همین که مربی از یک زن روستایی که چطور میتواند آدم به درد بخوری برای جامعهاش شود، حرف میزند، بچه ها میزنند زیر خنده و میگویند:
«هیچی خانم! لابد باید گاوش رو بدوشه یا تهش عضو شورایی چیزی بشه!»
مربی وسطشان میایستد و دستهایش را پشت کمر قلاب میکند.
_شاید هم بتونه یک تعاونی گنده دست و پا کنه.
اصلا تا حالا اسم تعاونی به گوشتون خورده؟
یکی از دخترها از جایش بلند میشود و میگوید:
«آدم بیپول توی روستا چجوری تعاونی بزنه؟»
مربی انگشت اشارهاش را میگیرد به طرفشان.
_تو صد تومن میذاری، من پنجاه تومن، تو ده تومن، تو.... تو... .
سرمایههای ما میاد روی هم و راه میفته.
خانم #زهرا_صادقی قصه ما هم از یه روستا شروع کرد و همین جوری شد کارآفرین نمونه کشور! تازه یک بومگردی هم راه انداخته و کلی آدم رو با روستاشون آشنا کرده.
_با چی خانم؟ مثلا چی درست میکردن توی اون روستای خشک و گرمی که میگین؟
_کره، کشک، ماست، قالی، صنایع دستی منطقه خودشون و...
قصه خانم صادقی با عکس #خیرالنساء روی پرده نمایش پیوند میخورد به جنگ.
مربی میگوید: «تازه ما زنهایی داشتیم توی همین روستاها که کامیون کامیون نون میفرستادند به جنگ؛
زنی که نه سواد داشته، نه اسم و رسم و امکاناتی، ولی شده رهبر مردم روستاش و اونها رو برای یه هدف مشترک به خط کرده.
_خانم دلت خوشهها، زمان جنگ قحطی بوده. گندم از آسمون میریخته براشون نون بپزن؟!
ما رو چی فرض کردین؟!
یکدفعه پشتسریاش میزند به پشتش ومیگوید: «دیوونه اون جنگ جهانی بود. جنگ عراق رو میگه!»
دخترها چنددقیقهای نشستهاند توی موقعیتهای مختلفی که آدمهایش به آب و آتش زدهاند تا به قول خانم مربی «بهترین خودشان باشند»
#روایتگری_زنان_سرزمین_من
#خانه_همبازی
#الگو
✍ مریم برزویی؛ ازمحققین پروژه «زنان سرزمین من»
🌐 @hambazi_tv