جز اشک به عالَم گلِ بیخاری نیست
وآن نیز به مژگان سر و کاری دارد...
{ #طالب_آملی }
@rainandpoem 🌱
امید ِ رفته به کوی تو ام چو از سفر آید
به هر قدم که رود، حسرتیش بر اثر آید
به وعده ای زتو خرسند گشت خاطر و ترسم
که روز مرگ من از روز وعده پیشتر آید
من و زیارت ِ کویی که پای دیده به راهش
اگر به سنگ بر آید، به سنگ ِ سُرمه بر آید
نگاه، خشک ْلب آمد برون، ز دجله ی چشمم
چو ماهیی که ز سر چشمه ی سراب بر آید...
{ #طالب_آملی }
@rainandpoem ⚘️
گر لاغرم به جسم چه شد فربهم به روح
پیراهنم ز تن تهی اما ، ز جان پُرست...
{ #طالب_آملی }
@rainandpoem ⚘️
کمندِ ذره کجا، قصرِ آفتاب کجا؟
ز کاهلی نَبُود در تو نارسیدنِ ما...
{ #طالب_آملی }
@rainandpoem ⚘️
۱. بالو پَر گر بسوخت، باری کم
تن به باد اَر بِشُد، غباری کم
۲. دل که از سینه شد برون چه زیان؟
از دَمان دوزخی شَراری کم
۳. گو: برو! یک تن از جهان جَسته
صیدگاهِ تو را شکاری کم
۴. کمِ تن گیر! گر بشد بر باد
مشتِ خاکی ز رَهگذاری کم
۵. گو: برو جان ز تن! خدا همراه!
از گِلین مِجمَری غباری کم
۶. عالَم از ماست؛ بخت گو بگریز!
از هزاران سپه، سواری کم
۷. چه غم اَر «طالب» از میان برخاست؟
خاری از راهِ گُلعِذاری کم🍂
{ #طالب_آملی }
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۲. دَمان: خشمناک، جوشنده
۳. جَسته: رهایی یافته
۴. کم گرفتن: کنایه از تَرک دادن و واگذاشتن
۵. مجمر: آتشدان، مَشعَل
۷. گلعذار: گُلرو، زیباچهره
آن شوخ نهالم که اگر برکَنی از جای
بر سطح هوا سبز کُنم ریشهی خود را ...
{ #طالب_آملی }⚘️
ز خویش در طلبت گم شدم، ندانستم
که مرغِ وصل تو را آشیان نمیباشد
🌱
#طالب_آملی
من کیستم؟ از هر بُنِ مو، چشمهی دَردی
بِنْشسته کَفِ خاکی و برخاسته گَردی
طالب، من و مجنون زِ یکیْ سلسله بودیم
منْ بیهُدهگویی شدم، او بیهُدهگَردی
#طالب_آملی
شرط است بیتو در دلِ شبها گریستن
کردنْ بیانِ شوق و در اَثنا گریستن
بی آه و اشک، چاشنیای در حیات نیست
یا سوختن در آتشِ دل یا گریستن
کارم گریستن بُوَد اَندر فراقِ دوست
[گاهی] به دیده، [گاه به] اعضا گریستن
چون شُکرگویِ گریه نباشم؟ که هیچْ یار
آبی بر آتشم نزد اِلّا گریستن
عیش و غمِ زمانه دو روزست، هوش دار!
امروز خنده کردن و فردا گریستن
درخوردِ گُلفشانْمُژهای دامَنیْم نیست
میبایدم به دامنِ صحرا گریستن
با من، حدیثِ گریهٔ یعقوب میکنند
یاران نکردهاند تماشا گریستن
ابرِ بهار گو که پس از گریههای زار
بِنْمایَمَش طریقِ دوبالا گریستن
دارم ذخیره در شکنِ آستینِ بخت
صد گُل، یکی زِ جملهٔ آنها گریستن
از رشکِ نامهٔ تو، دبیرانِ خصم را
املا گریستن بُوَد انشا گریستن
🍂
#طالب_آملی
ز گریه شام و سحر دیده چند درماند
دعا کنید که نی شام و نی سحر ماند
دو زلف یار به هم آنقدر نمیماند
که روز ما و شب ما به یکدگر ماند
نهادهام به جگر داغ عشق و میترسم
جگر نماند و این داغ بر جگر ماند
اگر به جامهی آهن دمی فشانم اشک
ازو نه ابره به جا و نه آستر ماند
ز بس فتاده به هر گوشه پارههای دلم
فضای دهر به دکان شیشهگر ماند
🍂
#طالب_آملی