هدایت شده از روزنوشت
گوش کن!
صدای بال کلمات را میشنوی؟!
یا صدای ملکوتی قلم را؟!
✨ اولین دورهٔ «آشنایی با اصول نوشتن» ویژهٔ دختران نوجوان، دروازهای نو به سوی خلاقیت و خودباوری✨
اینجا کلمات بر قلبت نازل میشوند و تو پیامبر واژهها خواهی شد!
سرفصلهای جذاب دوره:
* آشنایی با دنیای نویسندگی
* تقویت انگیزهٔ نوشتن
* تکنیکهای مؤثر خواندن
* تبدیل نوشتن به عادت
* افزایش دایرهٔ لغات
* نوشتن خلاقانهٔ خاطرات
* کوتاهنویسی و قطعات ادبی
* نوشتن داستان کوتاه (شخصیتپردازی، فضاسازی، طرح داستان) با الهام از آموزههای دینی
* قواعد نگارش
* معرفی فیلمهای دیدنی
* آشنایی با مجلات ادبی نوجوانان
استاد دوره: سرکار خانم ابراهیمی
شرایط ثبتنام:
* ویژهٔ دختران نوجوان (۱۳ تا ۱۷ سال)
* پذیرش مشروط (ارسال یک نمونه کار نویسندگی الزامی است.)
* ظرفیت محدود
زمان و مکان:
* شروع دوره: اول بهمن ماه
* زمان برگزاری: دوشنبهها و چهارشنبهها، ساعت ۴ تا ۵ بعدازظهر (غیرقابل تغییر)
* مکان: آنلاین (تو خونهیِ خودتون، با یه لیوان چایِ گرم و یه عالمه ایده!)
تعداد جلسات: ۱۰ جلسه
✨مژده! داستانهایی که از دلِ این کلاسها برمیآیند، در مجلاتِ معتبر به چاپ میرسند! ✨
برای کسب اطلاعات بیشتر و ثبتنام، به آیدی زیر پیام دهید:
@islamic_ethic
منتظرم!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😢
👆واکنش فاطمه وقتی یهویی باباشو دید
ارتباط پرمهرِ پدر دختری، بسیار رشکبرانگیز است؛ نمیدانم پدرها دخترانشان را بیشتر دوست دارند یا دختران پدرشان را؛ دختران که برای پدرشان میمیرند؛ مگر محبتی بالاتر از این قابل تصور است؟! اگر پدران ما را بیشتر دوست داشته باشند، وای این حجم محبت باورکردنی نیست.
امشب با دیدن این کلیپ بیشتر دلم برای پدرم تنگ شد؛ تصمیم گرفتم خاطرهای از پدر عزیزم که از بس برایم عزیز بودند، گاه ایشان را آقای عزیزی خطاب مینمودم؛ تقدیم حضورتان کنم؛
بابا، خیلی بادمجان دوست داشتند.
برای پدرم، بادمجان در سبد خرید جزء مواد غذایی اولیه، در ردهی سیب زمینی، پیاز، گوشت و تخممرغ بود که همیشه باید در خانه باشد. مهمان هم که داشتیم، غذا هر چه بود پدر میگفتند: دوتا بادمجونم سرخ کن بذار کنارش.
اگر هر روز به پدر بادمجان میدادیم باکیشان نبود و به قول اصفهانیها بابا از بادمجان و اشکنه سیرائی نداشتند.
هر موقع غذا درست میکردیم بابا میگفتند: "این دفعه خوشمزهتِری وقتای دیگه شده"؛ مامان گل هم با لبخند میگفتند: علی آقا، کار نیکو کردن از پُر کردن است.
بادمجان که درست میکردیم پدر ذوق زده میشدند و میگفتند:"برنجی یکه چین، بَه با، بادمجونی مشکی قلم، مثی بادمجونی رستورانی آقای مقدم شده، دَسِدون درد نکنه
همیشه همین جوری درست کنید"
پدرجان، امروز بعد از مدتهای مدید، بادمجان درست کردم، خیلی خیلی یادتان بودیم، بله این بار هم خوشمزهتر از وقتهای دیگر شده بود....
🖊مرضیه رمضانقاسم
#شهید_مدافع_حرم_الیاس_چگینی
#دخترانِ_بابایی
#خاطرهنگاری
#تشویق
╔ ☕️🖊๑
╰┈➤Ⓜ️@ramezan_ghasem110
6.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
برای محو بدی، خوبیها را ببینیم و تشویق کنیم.
"اَللّهُمَّ ألْهِمْنِی الخِیرَ وَالعَمَلِ بِهِ"
#فرزند_پروری
#تشویق
╔ ☕️🖊๑
╰┈➤Ⓜ️@ramezan_ghasem110
✨
سلام
این حدیث ناب که باید طلاکوب نمود و بر صحیفهی جان آویخت را امروز که در حال تفرج بودم در بوستان احتجاج مرحوم طبرسی ج۱، حدیث ۱۴، ص ۱۲ و ۱۳ مطالعهاش نمودم؛ آن را تقدیم میکنم محضر تمامی طلاب بالاخص اساتید بزرگوارم که امروز، روز آنها بود؛ همانهایی که عهدهدار کفالت ایتام آل محمد صلواتالله عليهم اجمعین هستند.
✨از امام حسن عسکری علیهالسلام نقل است که امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: هرکسی بندهی عاجز از علم و معرفتی را تقویت نموده و در برابر دشمن تجهیز و غالب نماید، خداوند نیز به وقتِ بازپرسی در قبر، این کلمات را به او تلقین فرماید: "الله پروردگار من و محمد پیامبر او و علی بن ابیطالب جانشین پیامبر است و کعبه قبلهی من و قرآن مایهی سعادت و خوشبختی من است و اهل ایمان برادران من هستند؛ آنگاه از جانب پروردگار خطاب میرسد که سخن حق را اظهار کردی و اعتقاد صحیح را بیان نمودی، پس مقام و منازل رفیع بهشت را برایت واجب نمودم در این حال قبر او تبدیل به یکی از باغهای خوش منظرهی بهشت خواهد شد.
#فضیلت_عالم
#روز_طلبه
╔ ☕️🖊๑
╰┈➤Ⓜ️@ramezan_ghasem110
enc_17063497852366414047285.mp3
3.09M
منحیدرم ُجنگآورمُ...
در طوافِ زادگاه مولاعلی ببینمت الهی
#ایام_ولادت_پدر_جانمان
╔ ☕️🖊๑
╰┈➤Ⓜ️@ramezan_ghasem110
اکبر آقا با خانمش میرن بیرون، ﭘﺸﺖ ﭼﺮﺍﻍ ﻗﺮﻣﺰ ﻭﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ
ﺑﻮﺩن که سر و کلهی یکی از این ﮔﻞ ﻓﺮﻭﺷای دورهگرد پیدا میشه و میاد به اکبر آقا میگه اِزم گل بِخِر، از اون اصرارا اِز اکبر آقا انکار، دسی آخر که گل فروشِ میبینه نمیتونه اکبر آقا رو راضی کنه گل بِخِره، میگه ﭘﺲ خُب برا ﺯﻥ ﺩﯾﺮﻭﺯﯼِ گل ﺧِﺮﯾﺪﯼ؟ اما امروز خسیس شُدِی، ﭼﺮﺍ ﺑﯿﻨﺸﻮﻥ ﻓﺮﻕ میزﺍﺭﯼ هان؟
بله دوستان، گل فروشه زهرشو پاشیدو رفت حالا ... بیار و باقالی بار کن.
خانمِ اکبر آقا هم بادا بُق کرد، هر چی اکبر آقا اومد براش توضیح بده، خانم اکبر آقا، در گوشش رو گرفت و حرف تو گوشش نرفت که نرفت و با اکبر آقا قهر کرد؛
بالاخره خانم اکبر آقا از ... شیطون اومد پائین و اجازه داد همسرش حرفش رو بزنه، حالا بحمدلله رابطهش با اکبر آقا اصلاح شده
بگم اکبراقا چطور خانمش رو قانع کرد؟
اکبر آقا گفت: دِ زنی حسابی مگه یادد نیس؟! مَنا تو که دیروز اَصَن اصفان نبودیم، بیرون شهر بودیم؛ چرا حرفی آدما تندی رود اثر میذاردا، اِنیردا اینقد تو هم میکشی...
خانم اکبر آقا هم برای جبران سوء تفاهم پیش آمده، از خیر مقداری از پول زوری که روز زن از اکبر آقا گرفته بود گذشت و یه جعبه جوراب خرید تا واسه روز مرد تقدیم همسرش کنه.
نتیجه اخلاقی اینکه: از گلفروشهای پشت چراغ قرمز گل بخرید.
خوشبحال جوراب پدرها که توفیق پابوسیِ پدر نصیبشان میشود.
روز پدر پیشاپیش مبارک💐
🖊مرضیه رمضانقاسم
#روز_پدر
╔ ☕️🖊๑
╰┈➤Ⓜ️@ramezan_ghasem110