eitaa logo
ضیافت‌قلمِ‌مرضیه‌رمضان‌قاسم
665 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
1.1هزار ویدیو
109 فایل
🌻بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم سلام ارشد تفسیر و کلام، مداح، سخنران مبلغ‌ پاسخگوی‌شبهات،داستانک‌ دلنوشته و یادداشت‌نویس تلاشم در جهش‌تولید جهت‌فرمانبرداری از امر رهبرم منتظرامام زمانم هس تم پل‌ارتباطی‌جهت‌ارتقاءکانال⬇ @M_Rghasem110
مشاهده در ایتا
دانلود
5.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آقا جان یا امام رضا در حریم قدسی ات بال مناجاتی بده گنبدت دل می برد وقت ملاقاتی بده اومدم تنهای تنها من همون تنهاترینم ارسالی ازطرف یکی ازاعضای خوش سلیقه کانال سرکارخانم اکبری عزیز🌺 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼 @ramezan_ghasem110
📸گل آرایی 🌺🌺🌺 زیبای داخل حرم امام رضا(علیه‌السلام) به مناسبت ایام ولادت امام رئوف عزیزمان ارسالی از طرف یکی از اعضای عزیز کانال که خادم امام رضا هستند👏 ... @ramezan_ghasem110 🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حاج‌مهدی رسولی mehdi_rasoli_raham_bede 128.mp3
زمان: حجم: 5.44M
سلام این حالِ دل و زبانحال منه👆 می‌دونم امروز چهارشنبه نیست و شنبه هست. اما چکار کنم دلم برا امام رضا تنگ شده.💔 آخه فقط عالم آل محمد می‌تونه باب بسته‌ی علم رو برام باز کنه... آقا روز یازدهمِ مهمونیه اما من هنوز وارد مهمونی نشدم. دستمو بگیر ای مهربونم امام رئوف می‌دونم با من با رأفتت تامی‌کنی در رو وا کن آقا... روزه را با نام زیبایِ "رضا" وا می‌کنم نام تو یا "ضامن آهو" بوَد مثل رطب @ramezan_ghasem110
هدایت شده از کافه قلم
دو هفته بیشتر به میلاد نبی اکرم نمانده بود. قرار بود آقا سعید و خانواده‌اش برای صحبت‌های پایانی مراسم عروسی به خانه سوری خانم بیایند. سوری خانم مدام غر می‌زد و می‌گفت: دختر بزرگ نکردم که بدون هیچ مراسم و سر و صدایی بره خونه بخت سه تا پسر بزرگ کردیم براشون مراسم اون چنانی گرفتیم که همه انگشت به دهن مونده بودند اون موقع حالا دختر دسته گل خودم باید سوت و کور بره خونه بخت. سارا از غر زدن‌های مادرش به ستوه آمده و مخالف با حرف‌های مادرش بود ولی جرٱت مخالفت کردن نداشت گفت: خوب مامان کروناس دیگه چرا این قدر حرص می‌خوری. سوری خانم صدایش را بالاتر برد و گفت: کرونا باشه. اگه به منه صبر می‌کنم تا کرونا تموم بشه تا ببینم خونواده آقا سعیدتون دیگه چه بهانه‌ای دارند. در ثانی کرونا بهانه است مادر، مگه فرشید پسر دایی فرخت نبود چه عروسی‌ای گرفت کرونا هم بود. سارا گفت: مامان یادتون نیست مادربزرگ کرونا داشت و چون حسرت عروسی فرشید و داشت به کسی نگفته بود و اومد خواهرای زندایی و عمه عروس رو مبتلا به کرونا کرد. خوبه خوبه حالا هنوز هیچی نشده ببین چطور سنگ این پسره رو به سینه می‌کوبی. خدا بیامرزه بابات اگه زنده بود عروسی تو را هم مث عروسی داداشات مجلل و آبرومند برگزار می‌کرد. سارا به مادرش گفت: به نظرم مامان بذار بیاند ببینیم چی میگن اون موقع یه فکری می‌کنیم دیگه. شب آقا سعید با شاخه‌های گل مریم که مورد علاقه سارا بود و یک جعبه شیرینی همراه با خانواده‌اش مهمان خانه سوری خانم شدند. سوری خانم که خیلی داغ بود بدون هیچ مقدمه‌ای گفت:ما توی سر و همسر آبرو داریم امشب حتی پسرا و عروسا را دعوت نکردم که یه موقع با حرف و نقل شما آبروم کم و زیاد نشه. یک دفعه سارا جعبه شیرینی و گل‌های مریم را به دست مادرش داد روی جعبه چهار تا بلیط هواپیما خودنمایی می‌کرد سوری خانم وقتی متوجه شد با عروس و داماد و مادر آقا سعید روز میلاد پیامبر بعد از 8 سال دوباره چشمش به گنبد و صحن و سرای امام رئوف می افتد زبانش قفل شد. السلام علیک یا علی بن موسی الرضا چشم دل و چشم سر دلتنگ شماست آقاجان. ✍به قلم: مریم رمضان‌قاسم 🔸🔹حوزه علمیه مجتهده امین 🔹🔸اصفهان 🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰 دوستان خود را به جمع ما دعوت کنید. https://eitaa.com/joinchat/1138884699C5d0e00a7bc