فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امروز دوستی سوالی داشت در حین پرسش سوالش، حرف به حرف شد و
گفت: من تابحال پدرم را نبوسیدهام فقط یکبار سر او را بوسه زدهام.
به او گفتم: بدو همین حالا دست پدرتو ببوس.
گفت پدرم خونه نیست، سرِکارِ.
گفتم: کِی برمیگردن خونه؟
گفت: ساعت ۶ عصر.
گفتم: پس به محض اینکه پدرت اومد، سریع میری استقبال، سلام میکنی و دستشونو میبوسی.
گفت روم نمیشه، آخه من تابحال دست مامانمَم نبوسیدم، چه برسه به بابام.
گفتم: مادر را که باید پاشو ببوسین، بهونه نیار.
گفت: شما خودت چنین کاری میکنی؟
گفتم: بله و بیاد دستان زحمتکش بابا افتادم.
گفت: سخته نمیتونم.
گفتم: میتونی.
گفت: اینو ول کنید، جواب سوالمو بدین.
گفتم: من دیگه با شما صحبت نمیکنم تا ساعت ۶ که بهم پیام بدین، دست پدرتونو بوسیدین.
گفت: حالا تا ببینم چی میشه، روم نمیشه.
گفتم: دست پدرتو ببوس، سریع برو داخل آشپزخونه.
سرگرم کارهایم بودم، اصلا یادم رفته بود چنین دیالوگی با دوستی داشتهام، ساعت شش و دو دقیقه پیامک آمد، دوستم نوشته بود👇
سلام دست پدرم را بوسیدم؛ وقتی از سر کار آمد؛ رفتم داخل سالن و گفتم امروز شما را نبوسیدم، پدر هم رویش نمیشد، خندهاش گرفت؛ من زودی دستش را بوسیدم، خندهام گرفت؛ بعد پدرم گفت من هم تو را نبوسیدم، حس خاصی بود، پدر برایم دعای خیر کرد.
😘🍩🍰🍎😍💝سلامت باشید.
گریهام گرفت، بیاد آخرین بوسه بر دستانِ سرد و بیروح ولی روحبخش پدرم افتادم، باباجان شما هم برای دخترتان دعای خیر میکنید؟
بوسه بر دست او آرزوی من است
بوسه بر قبر او سهم من است
🖊مرضیه رمضانقاسم
#چالش_بوسه_بر_دست_پدر
#بوسه_بر_سردرِبهشت
╔ ☕️🖊
╰┈➤Ⓜ️@ramezan_ghasem110