487K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 تلفات تسلیم #ایران در
جنگ جهانی اول👈 ۹ میلیون
جنگ جهانی دوم👈 ۵ میلیون
۸ سال دفاع مقدس: ۲۰۰ هزار شهید
❌هزینه #مقاومت کمتر از تسلیم
و دستاوردهای آن خیلی بیشتر است...
#لبیک_یا_خامنه_ای
🌹
╰┈➤❀●•۰ @rampa_media
﷽
یوم الحوزه
*دفترچه حوزه ۱۴۰۴
┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄
💠پرونده اول:
درسهایی که در کتابها نبود...
[قسمت نهم (۹)]
به روایت چراغ هیئت
منم... چراغی ساده، آویزون از سقف هیئت حوزه. همیشه خاموشم، مگر وقتی که دلها روشن میشه. اون شب... یه شب معمولی نبود. هوا پر از دلهره بود، اضطراب بین همه طلاب مثل بوی اسپند پخش شده بود؛ از همون وقتی که خبر رسید شاید سید حسن نصرالله...
اولش کسی باور نمیکرد. یه شایعه؟ یا یه توطئه؟ ولی بعد که منابع اسرائیلی گفتن... همه یه جور دیگه شدن. کتابخونهها خلوت شد، حجرهها ساکت، حتی سالن اصلی. دعا زیاد شد، قرآن هم.
یکی یکی طلاب میاومدن توی سالن اصلی، تاریک، کنار هم، بیهیچ حرفی مینشستن و فقط نگاه میکردن، اشک میریختن، زیر لب دعا.
اون شب منو روشن نکردن. خواستن فضا تاریک باشه، سنگینتر. فقط من، خاموش، از بالا نگاه میکردم. مداح شروع کرد... صدایی که همیشه میلرزونه دلها رو ، اما اینبار صدای خودش هم میلرزید. تازه لب باز کرده بود که یکی از بچهها گوشیشو گرفت سمتش و چیزی توی گوشش گفت.
من دیدم صورتش سفید شد، دستش لرزید. چند لحظه صداش قطع شد، اما سینهها ادامه داشت... یکی از طلاب وسط جمع گفت: «انا لله و انا الیه راجعون...» مثل جرقه افتاد وسط بنزین. اشک فوران کرد. صداها در هم شکست. اینجا دیگه جای صبوری نبود.
همون موقع، طبقه پایین... حاج آقای فرزین، مدیر مدرسه، داشتن دربارهی طرح توسعهی مدرسه حرف میزدن. با ذوق، با انگیزه. یکی از طلاب آروم اومد پایین. دوربین به دست. لبهاش میلرزید. اشک تو چشماش جمع شده بود، ولی نمیخواست جلسه رو بشکنه. فقط یه نگاه... یه نگاه به آقای موسوی انداخت، اونم فهمید. نه صدایی، نه خبری. فقط یه فهم مشترک. بغضی بیصدا.
من، از بالا، سینهها رو دیدم، اشکها رو، سکوتها و نگاهها رو. اون شب خاموش بودم، اما هیچوقت اونقدر روشن ندیده بودم این دلها رو.
عجب شب تلخی بود...
┄┄┅••┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄••┅┄┄
#دفترچه_حوزه
#سید_حسن_نصرالله
#حوزه
#ایران
🌹
╰┈➤❀●•۰ @rampa_media