eitaa logo
رنگـــــــا رنـــــگ
115 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
2.7هزار ویدیو
13 فایل
لینک کانال مشاوره مذهبی https://eitaa.com/moshaver2020
مشاهده در ایتا
دانلود
خری به درختی بسته شده بود شخصى خر را باز کرد خر وارد مزرعه همسایه شد و تر و خشک را با هم خورد زن همسایه وقتی خر را در حال خوردن سبزیجات دید، تفنگ را برداشت و یک گلوله خرج خر نمود و کشتش. صاحب خر وقتی صحنه را دید؛ عصبانی شد و زن صاحب مزرعه را کشت. صاحب مزرعه ؛ وقتی با جسد خونین همسرش روبرو شد صاحب خر را از پای در آورد! به آن فرد گفتند : چکار کردی؟! گفت : من فقط یک خر را رها کردم! + هرگاه میخواهی یک شهر را خراب کنی، خران را آزاد کن !👏👏👏 @rangarang110
❄️ تقرب به سوى سگ!! ❄️ 🔹 مقدس مآبى بود در محله اى و یا روستایى ، شبى براى عبادت به مسجد رفت. مسجد خالى بود، دو ركعت نماز كه به جا آورد، صداى خش خشى از گوشه هاى مسجد شنید، 🔸 با خود گفت : پس من تنها در مسجد نیستم ، كس دیگری هم گویى در مسجد هست ، سپس شیطان او را وسوسه كرد و شروع كرد با صداى بلدتر نماز خواندن «وَ لَا الضّآلّین» را با مدّ تمام كشیدن ! به خیال این كه فردا آن ناآشنا، در ده و محلّه منتشر مى كند كه فلانى ، دیشب در مسجد، تا صبح مشغول راز و نیاز بود و نماز نافله به جا مى آورد. 🔹 این مقدس مآب بیچاره ، به همین خیال ، حتى شب را هم به منزل نرفت و تا صبح مشغول نماز و راز بود. صبح كه هوا روشن شد، وقتى كه خواست از مسجد خارج شود، دید سگى نحیف و ضعیف از گوشه شبستان آمد و از در بیرون رفت. 🔸 یک باره فهمید كه همه آن خش خش ها، از این سگ بوده كه از سرماى شب ، به داخل مسجد پناه آورده است و همه نماز نافله ها و گریه ها و اشكهاى جناب مقدس هم به جاى «تَقرّبا اِلَى اللّه» ، «تَقرّبا اِلَى الْكلب» بوده است!!! 📚 در محضر استاد علامه حسن زاده آملی ، ص ۲۳ ـ ۲۴ @rangarang110
🔰 🔺 کور واقعی 🔆فقیری به در خانه بخیلی آمد. گفت: شنیده‌ام مقداری از مالت را نذر نیازمندان کرده‌ای. بخیل گفت: نذر کوران کرده‌ام. فقیر گفت: من هم کور واقعی هستم، زیرا اگر بینا می‌بودم، از در خانه خدا به در خانه کسی مثل تو نمی‌آمدم. @rangarang110
✍️گویند: پادشاهی فرزندش در بستر مرگ افتاد و همه اطباء را برای طبابت، نزد او جمع کردند. اطباء از تشخیص بیماری او عاجر شدند. بوعلی سینا را نزد او آوردند. بر بالین او نشست و گفت: تو را دردی در جسم نمی‌بینم، روح تو مریض است. شاهزاده چون حاذق‌بودن بوعلی را فهمید: گفت مکان خلوت کنید با طبیب کار دارم. 🌾شاهزاده گفت: مرا دردی است که تو فقط یافتی! من پسر این پادشاه از یک کنیزم. پدرم با وجود پسران دیگر مرا ولیعهد خود کرد و دشمنی آنان به جان خود خرید. پدرم از دست هیچ کس جز من باده نمی‌نوشد، اطرافیان مرا تطمیع کردند سمّ در باده کردم تا پدر خویش بُکشم. پدرم باده را چون دست گرفت و چهره مرا دید داستان را فهمید و باده نخورد. منتظر بودم مرا دستور قتل دهد، نه تنها دستور قتل مرا نداد بلکه روزبروز بر محبت خویش بر من افزود که اطبای جهان بر بالین من حاضر ساخت. ای طبیب! من با این درد خواهم مُرد، مرا رها کن و برو! 💎گاهی خوب‌بودن کسی چنان آزاردهنده است که هرگز با بدبودنش نخواهد توانست کسی را چنین آزار کند. پس همیشه برای آزار کسی که آزارت کرد به بدی‌کردن در حق او برای آزارش فکر نکن، به این راه هم بیندیش. ‼️یوسف (ع) با نیک‌بودن خود چنان زلیخا را آتش زد که هیچ کس نمی‌توانست. ✨📖✨ ويَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ أُولَٰئِكَ لَهُمْ عُقْبَى الدَّارِ (22 - رعد) ⚡️و در عوض بدی‌های مردم نیکی می‌کنند، اینان هستند که عاقبت منزلگاه نیکو یابند. https://eitaa.com/rangarang110
🌷🌷🌷 خروس و شيرى باهم رفيق شده و به صحرا رفته بودند . شب که شد خروس برای خوابيدن روى يک درخت رفت و شير هم پاى درخت دراز کشيد . هنگام صبح خروس مطابق معمول شروع به خواندن کرد . روباهى که در ان حوالى بود به طمع افتاد و نزدیک درخت امده و به خروس گفت: بفرمائيد پائين تا به شما اقتدا کرده و نماز جماعت بخوانيم! خروس گفت : همان طورى که مى بينى بنده فقط مؤذن هستم ، پيش نماز پاى درخت است او را بيدار کن .. روباه که تازه متوجه حضور شير شده بود ، با غرش شير پا به فرار گذشت . خروس پرسید : کجا تشريف مى بريد؟ مگر نمى خواستيد نماز جماعت بخوانيد؟ روباه در حال فرار گفت : دارم مى روم تجدید وضو کنم !
@Elteja | کانال اِلتجاHekayate Marde Balkhi _ Emam sajad.mp3
زمان: حجم: 5.89M
▫️حکایت جذّاب دیدار مردی از بلخ با امام سجّاد علیه السلام 📚 بحارالانوار ج۴۶ ص۴۷. @rangarang110
@Elteja | کانال اِلتجا4_5866172598957643641.mp3
زمان: حجم: 4.39M
▪️با کریمان کارها دشوار نیست... بهت‌آوری از بخشندگی کریم اهلبیت علیهم السلام 📚منتهی الآمال ج۱ ص۵۳۲ 👈عضویّت در قصه‌های مهدوی
@Elteja_tales | کانال قصّه‌های مهدوی4_5980929314743392016.mp3
زمان: حجم: 3.18M
🔸️اسبِ خلیفه 🎧حکایتی جذاب از زندگانی امام عسکری علیه‌السلام 📚مناقب آل ابیطالب، ج۴، ص ۴۳۸. علیه السلام
چنگیزخان نتوانست بخارا را تسخیر کند، نامه ای نوشت که هرکس با ما باشد در امان است! اهل بخارا دو گروه شدند، یک گروه مقاومت کردند و گروه دیگر با او همراه شدند. چنگیزخان به آن ها نوشت: با همشهریانِ مخالف بجنگید و هر چه غنیمت به دست آوردید از آنِ شما باشد و فرمانروایی شهر را به شما دهم. ایشان پذیرفتند و آتش جنگ بین این دو گروه مسلمان شعله‌ور شد و در نهایت، گروه مزدوران چنگیز خان پیروز شدند. ‏اما شکست بزرگ آن بود که او دستور داد گروه پیروز خلع سلاح و سربریده شوند! چنگیز‌ گفت: اگر اینان وفا می‌داشتند، به خاطر ما بیگانگان، به برادرانشان خیانت نمی‌کردند! این عاقبت خود فروشان است. *ابن أثیر، الكامل فی التاريخ