7.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
برادر غرق خونه
برادر نیمه جونه...
#شهید_آرمان_علی_وردی
@hosein_darabi
2.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴⚡️هرکس میخواهد بداند حال مارا
باید بخواند ماجرای کربلا را...
غریب مادر😭
#شهید_آرمان_علی_وردی
6.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹امام خامنه ای فرمودند
«هر کجا فرماندهی مرکزی دچار #اختلال شد شما #آتش_به_اختیار هستید.»
#زن_عفت_افتخار
#شهید_آرمان_علی_وردی
#دختران_انقلاب
🌐 بـزرگترین کانال مطالبـهی حجاب
2.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کلیپی از #شهید_آرمان_علی_وردی
▪️شهید علی وردی: دو روز دیگه میوفتیم شهید میشیم، دوتا عکس نیست ازمون ... میگن طرف شهیده دوتا عکس نداره...
#پایان_مماشات
#لبیک_یا_خامنه_ای
3.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 روایت مادر شهید آرمان علی وردی از وقایع هنگام دفن پیکر زخمی شهید؛ این ۶۰ ثانیه رو از دست ندید
✅ #پیشنهاد_مشاهده
#آرمان_علی_وردی
#شهید_آرمان_علی_وردی
همیشه سخنرانی های حضرت آقا را گوش می کرد و برای عمل به آنها فکر میکرد.
وقتی نوجوان بود در جریان انتخابات سال ۹۶ حقانیت و مظلومیت رهبری را درک کرد و کم کم سیر خودش را شروع کرد.
همیشه یک عکس از رهبری و حاج قاسم داخل اتاقش داشت.
زیاد به مزار شهدا میرفت؛ آقای معصومی همکلاسی شهید می گوید:
حدود یک ماه قبل از شهادت آرمان، یک آخر هفته کلاس ها که تمام شد، آرمان وسایلش را جمع کرد و گفت: قبل از اینکه بریم خونه، بیا بریم بهشت زهرا، مزار شهدا.
گفتم: باشه! وقتی رفتیم، بعد از زیارت چند شهید، رفتیم کنار مزار شهید سجاد زبرجدی..
آرمان کنار قبر شهید دراز کشید و با لبخند گفت: چقدر خوب میشه منم کنار این شهید همینجا دفن کنند!
دقیقا همان جایی که امروز خوابیده است..
*در مکتب فاطمه تو ممتاز شدی
با روضه، تو آمادهٔ پرواز شدی
رفتی و نبود،رفتنت پایانت
خون تو که ریخت تازه آغاز شدی*
شعر از: محمدباقر حیدرزاده
#آرمان_عزیز
#شهید_آرمان_علی_وردی
مادر شهید:
روز مادر بود... میدانستم آرمان یادش نمیرود...
آمد توی خانه پیشم؛ گفت مامان چشمات رو ببند. گفتم چی کار داری؟ گفت حالا شما ببند.
چشم هامو بستم.
آروم خم شد و شروع کرد به بوسیدن دستم...
گفتم: مادر نکن!
دست هاشو باز کرد و یه انگشتر عقیق سرخ رو توی دستانم گذاشت و گفت: مبارکه!
الانم اون انگشتر رو در دست دارم
بعد رفت پایین پام که پاهام رو ببوسه
اجازه نمیدادم
میگفت: مگه نمیگن بهشت زیر پای مادرانه! دوست نداری من بهشت برم؟!
#خاطره
#آرمان_عزیز
#شهید_آرمان_علی_وردی
🌱| #خاطره
آرمان برای مسئولیتهایی که به عهده میگرفت هیچ وقت کم نمیذاشت. یادمه یه سال مسئولیت امور اجرایی و برگزار کردن هیئت شباب المهدی(عج) رو داده بودن بهش.
یکی از روزهایی که قرار بود روضه هفتگی بگیریم، چون ایام تعطیلات بود، خیلی از رفقا رفته بودن مسافرت و نبودن که بیان هیئت.
تقریبا سه یا چهار نفر بیشتر نبودیم.
به آرمان گفتیم: حالا چیکار کنیم؟
گفت: ما کاری نداریم که چند نفر هستیم، باید هیئت رو برگزار کنیم. گفت یکی از بچهها زیارت عاشورا رو شروع کنه تا سخنران برسه و هیئت حتما برگزار بشه.
#آرمان_عزیز 🕊
#شهید_آرمان_علی_وردی
🌱| #خاطره
آرمان برای مسئولیتهایی که به عهده میگرفت هیچ وقت کم نمیذاشت. یادمه یه سال مسئولیت امور اجرایی و برگزار کردن هیئت شباب المهدی(عج) رو داده بودن بهش.
یکی از روزهایی که قرار بود روضه هفتگی بگیریم، چون ایام تعطیلات بود، خیلی از رفقا رفته بودن مسافرت و نبودن که بیان هیئت.
تقریبا سه یا چهار نفر بیشتر نبودیم.
به آرمان گفتیم: حالا چیکار کنیم؟
گفت: ما کاری نداریم که چند نفر هستیم، باید هیئت رو برگزار کنیم. گفت یکی از بچهها زیارت عاشورا رو شروع کنه تا سخنران برسه و هیئت حتما برگزار بشه.
#آرمان_عزیز 🕊
#شهید_آرمان_علی_وردی
🔷 #خاطره
| آخریـن دیــدار |
آخرین باری که دیدمش، دوشنبه دوم آبان بود؛ دو روز قبل از شهادتش. آمده بودم خانه خواهرم، دیدم آرمان نیست. از مادرش پرسیدم: آرمان کجاست؟
گفت: مسجده، دارن کارای روز دانشآموز رو انجام میدن. به آرمان زنگ زدم و گفتم: آرمان بیا ببینمت تا نرفتم. یک ربع بعد آمد خانه و آخرین بار دیدمش. نمیدانستم دیدار آخر است؛ وگرنه از کنارش تکان نمیخوردم و سایه به سایه همراهش میرفتم...
به روایت خاله ی شهید
#شهید_آرمان_علی_وردی
14.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♦️اعتراف تکان دهنده متهم پرونده
شهادت#شهید_آرمان_علی_وردی
🔸️قابل توجه مسئولین؛
در موضوع حجاب هم این دشمن سنگدل،
با چنگ و دندان در حال پیشروی است.
#حجت_الاسلام_دانایی