#رمان
ازسیمخاردارنفستعبورکن
#قسمت_153
ــ چیزی شده؟
نگاهی به صورتم انداخت.
– میشه نگم؟
ــ پس افتاده، بازم می خواهی خودت حلش کنی؟
شونه ای بالا انداخت و گفت:
ـ حل که نمی تونم...
ــ چرا نمیگی؟ حالم بده، اگه نگی بدتر میشم.
نگران نگاهم کردو گفت:
ــ چرا؟ چی شده؟
با التماس نگاهش کردم.
–جون آرش بگو...مرگ من بگو...
سرش را پایین انداخت.
– دیگه جون خودت رو قسم نده، وقتی سکوت من را دید ادامه داد:
ــ به یه شرط.
ــ چی؟
ــ خونسرد باشی و عکس العملی از خودت نشون ندی.
خندیدم.
ــ مگه من گاو دریایی ام که عکس العملی از خودم نشون ندم.
او هم خنده اش گرفت و گفت:
ــ مگه گاو دریایی ام داریم؟
ــ معلومه که داریم، خیلی حیوونه کُندیه.
باخنده گفت:
– گاو خشکی همین جوری کنده دیگه ببین دریاییش چیه.
هر دو خندیدیم وگفت:
–یه عکسی برام از یه فرد ناشناس امده، یه کم فکرم رو مشغول کرده.
قلبم ریخت، پس کار خودش رو کرده بود. لعنت بهت سودابه. بعد اونوقت این راحیل چقدر دل گُندس، چطوری تا حالا چیزی بهم نگفته! هر دختری بود الان قشقرق به پا می کرد.
با صدای راحیل به خودم امدم.
ــ عکس العمل تو که از گاو دریایی ام کُندتره.
اضطرابم نگذاشت بخندم.
ــ میشه عکس رو ببینم؟ گوشیاش را درآورد و قبل از این که عکس را نشانم بدهد پیامی که زیر عکس آمده بود را پاک کرد، دو کلمه ی آخر را توانستم بخوانم، "بهتر بشناسی" حتما نوشته این رو فرستادم تا آرش را بهتر بشناسی.
وقتی عکس را دیدم از عصبانیت صورتم گُر گرفته بود.
گوشی را از دستش گرفتم و عکس را پاک کردم.
ــ مسدودش کردم دیگه نمی تونه پیام بفرسته.
با این حرفش همهی خشمم جایش را به خجالت داد.
با شرمندگی گفتم:
ــ راحیل عذر می خوام.
این مسائل مال قبل از ماجرای توئه. از وقتی بهت علاقه پیدا کردم اصلا با دختر ها نه بیرون میرم نه معاشرت می کنم. باور کن ارتباط ما فقط در حد...
حرفم را برید.
– مگه من ازت توضیح خواستم؟ من اصلا نمی خواستم حرفی بهت بزنم، چون قسمم دادی گفتم.
گذشته ی تو به من ربطی نداره، مهم بعد از اینه.
دوباره شرمنده گفتم:
–تو خیلی خوبی راحیل، من لیاقت تو رو ندارم.
آرام گفت:
–من خوب نیستم چون بهت شک کردم. اون دگرگونی حالمم، دلیلش شَکَم بود.
آهی کشیدم و گفتم:
–راحیل چی میگی؟ خب هر کی باشه شک می کنه. من کاملا بهت حق میدم. بی مقدمه پرسید:
ــ اسم این دختره سودابس؟
از حرفش جا خوردم و گفتم:
ــ آره. خودش گفت؟
ــ نه، قبلا کسی دیگه ایی بهم گفته بود.
ــ با تعجب گفتم:
–کی؟
ــ دیگه این رو نپرس.
کمی فکر کردم و گفتم:
–اون روز که سوگند با اون قیافه ی طلبکار من رو نگاه می کردامده بود این رو بهت بگه؟
شاکی نگاهم کرد.
مکثی کردم و بعد ماجرای خودم و سودابه را برایش تعریف کردم.
حرفی نزد، فقط در سکوت گوش داد.
بعد از تمام شدن حرفهایم بی توجه گفت:
اینورها لبنیاتی هست، از این کشکهای باز بخریم؟
وقتی به خانه رسیدیم. مادر خبر داد که عمهام با دخترش زنگ زدند وگفتندکه از شهرستان قراره برای چند روز مهمانمان باشند.
با صدای اذان راحیل رفت که نماز بخواند. مادر من را کنار کشید و گفت:
– حالا چیکار کنیم؟ اینا دونفرن، اتاقها هم که جا ندارند.
ــ مامان جان یه جوری نگرانی انگار چی شده. همین وسط پذیرایی دو تا تشک خوشگل میندازی در کنار عمه جان میخوابید. فاطمه هم تو اتاق من پیش مژگان بخوابه.
مادر جوری نگاهم کرد که یک لحظه احساس کردم دچار حمله ی پانیک شدم.(نوعی بیماری روانی از نوع اختلالات اضطرابی)
آب دهنم را قورت دادم و زود گفتم:
– اونا برن تو اتاق بخوابند من و راحیل تو ماشین می خوابیم، خوبه؟
خیلی جدی گفت:
–فردا ببرش خونشون،
شاکی گفتم:
– اگه مژگان بره خونه ی مامانش...
این بار نگاهش باعث شد که حرفم دوباره به سیستم های باز خورد مغزم برگردد.
یعنی وقتی مادرم عصبانی میشود. بهترین کار ترک کردن صحنه است. چون دیگر کنترلش دست خودش نیست. این بار شانس آوردم که مهمان داشتیم.
مادر با صدای کنترل شده ایی گفت:
–کیارش اون رو به من سپرده اونوقت بگم برو خونه ی ننت.
از حرفش خنده ام گرفت .
–کیارش به چند نفر سپرده؟ بعدشم تو به دیگران میگی ننه اشکالی نداره؟
مژ گان وارد آشپزخانه شدو گفت:
–چی میگید مادرو پسر یواشکی؟
ــ هیچی داریم سنگ، کاغذ، قیچی میاریم ببینیم کی تو کوچه بخوابه. توام بیا... بعد مکثی کردم و ادامه دادم:
ــ عه، نه تو نیا، چون عضو ثابتی... فقط...
مادر چپ چپ نگاهم کردو باعث شد بقیه ی حرفم را بخورم.
زیر لب گفتم:
–میگم مامان نکنه با همین نگاهها بابام رو کشتی؟ اگه همین جوری ادامه بدی تا شب کما رفتنم حتمیه.
🍁بهقلملیلافتحیپور🍁
@ranggarang
#رمان
ازسیمخاردارنفستعبورکن
#قسمت_154
موقع غذا خوردن، مادر دوباره قضیهی آمدن عمه را پیش کشید.
خیلی حرفهایی و زیر پوستی به نبود جا برای خوابیدن مهمانها اشاره کرد.
حالا من هر چه چشم و ابرو میآمدم، فایدهایی نداشت. کلا چون مادرم با من احساس راحتی بیش از حد دارد، زیاد اهمیتی نمیدهد که چه میگویم. فقط سعی میکند کار خودش را پیش ببرد.
بعد که میگویم مادر من، چرا فلان حرف را زدی من ناراحت شدم. در لحظه مهربان میشود و میگوید:
– مادرقربونت بره، من که چیزی نگفتم. اصلا فکر نمیکردم ناراحت بشی. می خوای دیگه کلا حرف نزنم. اینطوری میشود که من همیشه کوتا میآیم.
مادر همانطور که به مژگان اصرار می کرد که کمی بیشتر غذا بخورد روبه من گفت:
– به فاطمه پیام دادم گفت امشب حرکت می کنندفردا صبح می رسند، باید بری دنبالشون.
با اشاره به مادر فهماندم که به راحیل هم تعارف کند.
مادر با لحن خاصی گفت:
–راحیل که تعارفی نیست. داره میخوره دیگه.
راحیل سرش را بلند کردو من چقدر از حرف مادرم خجالت کشیدم.
برای عوض کردن موضوع گفتم:
ــ اصلا عمه اینا واسه چی میان؟
مادر گفت:
–به خاطر مریضی فاطمه. مثل این که اینجا یه دکتری رو بهشون معرفی کردند. عمت میگفت همه تعریفش رو میکنند.
عمه را دوست داشتم. پیر زن خوش مشرب و بامزه ایی بود. دخترش فاطمه هم دختر خوبی بود، نمی دانم چرا ازدواج نکرده بود.
راحیل سرش را دوباره پایین انداخت.
خیلی آرام مشغول خوردن بود. ولی هر چه می خورد از غذایش چیزی کم نمیشد.
با شنیدن حرف مادر گفت:
ــ مامان جان دخترشون چه مریضی دارن؟
ــ فکر کنم"ام اس" باشه. البته زیاد شدید نیست ولی عمه می گفت نسبت به پارسال شدید ترشده.
ــ طب سنتی که درمان داره واسه این بیماری، شنیدم خیلی هم راحته درمانش.
–آره، انگار همین دکتره که بهش معرفی کردند، دکتر طب سنتیه. وقتی به من گفت، منم کلی تشویقش کردم که بیاد.
حالا ضرری که نداره، این رو هم امتحان کنن.
قضیهی بچهی مژگان رو براش تعریف کردم. گفتم مژگان رو مجبور کردم دو هفته صبر کنه و عجله نکنه برای انداختن بچه. قلبش تشکیل شد.
حالا اونام این دکتر رو یه امتحانی بکنند.
راحیل نفس راحتی کشیدوگفت:
–خدارو شکر، پس دیگه انشاالله خوب میشه.
ــ چه می دونم، اوایل که می گفتند درمان نداره. ولی حالا...
مژگان حرف مادر را قطع کرد.
–مامان جان، من که نمیخواستم بچم رو بندازم.
مادر گفت:
–میدونم عزیزم. منظورم کیارشه، اون اصرار داشت. البته اونم میترسید بچه ناقص بشه.
حرف مژگان برایم خنده دار بود، وقتی میدانستم او هم با شوهرش هم عقیده بود.
بعداز خوردن غذا کنار راحیل روی مبل نشستم و گفتم:
–من دیگه باید برم شرکت، کاری نداری؟
ــ صبر کن منم آماده بشم. میخوام برم خونه.
باتعجب گفتم:
ــ چی میگی؟
ــ دیگه داره براتون مهمون میاد، احتمالا مامان می خواد اتاق رو آماده کنه واسه...
نگذاشتم حرفش را تمام کند و گفتم:
ــ اونا که فردا میان، بعدشم این همه جا تو خونس.
ــ سرش را پایین انداخت و گفت:
– حالا بعدا که مهموناتون رفتنددوباره میام.
اخمی کردم و گفتم:
– نه راحیل، هر وقت من بگم میری.
با تعجب نگاهم کرد و چیزی نگفت.
دلم برایش سوخت. از مطیع بودنش لذت می بردم و این موضوع باعث میشد هر روز برایم عزیزتر شود.
–راحیل چندتا وسیله تو اتاقم هست که لازمشون دارم.
فوری بلند شدوگفت:
–تو بگو چی میخوای، من برات میارم.
به اتاق مادرم رفتم و منتظر ماندم.
وسیله هارا برایم آورد و روی میزکنار تخت مادر گذاشت.
بعد کنارم روی تخت نشست.
با اخم نگاهش کردم.
اخم نکرده بود. فقط غرق فکر بود. موهای بلندو قشنگش، باآن بافت زیبا جذابتر شده بودند. یک بلوز جذب قرمز با شلوار کرم رنگ پوشیده بودکه خیلی برازندهاش بود.
ناخودآگاه اخم هایم به لبخند تبدیل شد. با تعجب نگاهم کردو گفت:
– نه به اون اخمت نه به این لبخندژکوندت.
دستش را گرفتم و گفتم:
–مگه میشه به تو اخم کرد؟ دستش را بوسیدم و بلند شدم.
صدایم را کلفت کردم وگفتم:
– کاری نداری ضعیفه؟
او هم بلند شدو لبخند زد.
–نه، به سلامت آقامون.
آنقدر قشنگ این جمله را گفت که دلم برایش ضعف رفت و در آغوشم کشیدمش و زیر گوشش گفتم:
–اینقدر دلبری نکن راحیل... پشیمون میشم از سرکار رفتن ها...
بعد موهایش را بوییدم و گفتم:
ــ امشب اینجابمون، اگه فردا خواستی بری بعد از دانشگاه می برم می رسونمت.
صدای ضربان قلبش را میشنیدم. از خودم جدایش کردم.
به چشمهایش زل زدم.. لپ هایش گل انداخته بود. با راحیل همه چیز خوب بود. با خودم فکر کردم، با داشتن راحیل آیا چیزی وجود دارد که ناراحتم کند...با لبخندگفتم:
–من میرم، توام بشین با درسها خودت رو مشغول کن.
بدون این که نگاهم کند گفت:
– آره کلی خوندنی دارم.
از اتاق بیرون امدم و به مادرگفتم:
–من فردا نمی تونم برم دنبال عمه اینا باید بریم دانشگاه. با آژانس بیان...
🍁بهقلملیلافتحیپور🍁
@ranggarang
دستان خدا
در آسمان نیست
دست آن بنده اى ست كه بگیری
تا رویایش به واقعیت بپیوندد
لبخند او لبخند خداست
راه دور نرو
در آسمان ها دنبال خدا نگرد.
#شبتون_بخیر_
@ranggarang
🕋پیامبراکرم صلّىاللهعليهوآله:
عَنِ اَلنَّبِيِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ قَالَ: أَ لاَ أَدُلُّكُمْ عَلَى ...َ أَسْرَقِ اَلنَّاسِ ...؟ قَالُوا بَلَى يَا رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ قَالَ ... وَ أَمَّا أَسْرَقُ اَلنَّاسِ فَالَّذِي يَسْرِقُ مِنْ صَلاَتِهِ فَصَلاَتُهُ تُلَفُّ كَمَا يُلَفُّ اَلثَّوْبُ اَلْخَلَقُ فَيُضْرَبُ بِهَا وَجْهُهُ
روايت شده كه
🕋 پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله فرمود :
❓ آيا ··· دزدترينِ مردم ··· را به شما معرفى كنم؟ عرض كردند: آرى، اى رسول خدا.
🕋حضرت فرمود:
··· دزدترينِ مردم كسى است كه از نماز خود مى دزدد؛ نماز چنين كسى، همانند يك جامه كهنه، مُچاله مى گردد و به چهره او زده مى شود.
📚بحار الأنوار ج۸۱ ص۲۵۷
@ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹نگرانی مهم پیامبر
(صلی الله علیه و آله و سلم )
از دوران آخرالزمان🌸
#استاد_عالی
اَللَّهُمَ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج 🤲
@ranggarang
IMG_20241029_135520_418_۲۹۱۰۲۰۲۴(2).mp3
472.4K
🌺#کلیپ_تصویری🌺
✍️سخنرانی استاد #عالی
🎬موضوع: شیطان از کم شروع میکند.اما به کم قانع نیست!
@ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫 دکتر سعید عزیزی
روانشناس
💥اثر بدی که انرژی منفی چشم(نگاه حرام) روی جسم زن میزاره
@ranggarang
27.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥این ۶ دقیقه را حتماً حتماً وقت بگذارید ببینید تحلیلهای مقام معظم رهبری در ۲۸ سال پیش است که گویا همین امروز ما با این مشکلات روبرو هستیم.
💥حتما ببینید🤌
💥 نقش پروژهبگیرها و نفوذیهای ابن زیاد در ترساندن خواص طرفدار حق از خطر جنگ..
@ranggarang
تیتر یک روزنامه انگلیسی زبان تهران تایمز از بیانات دیروز رهبر انقلاب:
«فرمان قاطع»
رژیم صهیونیستی باید به قدرت و عزم ایران پی ببرد.
@ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻 تعبیر جالب تحلیلگر مسائل رژیم صهیونیستی؛ اسرائیل خودش فهمید برای #ایران در حد یک حریف هم نیست!
🔹«عزام ابوالعدس» تحلیلگر مسائل رژیم صهیونیستی: خودم به چشم اصابت موشکهای بالستیک ایرانی به پایگاههای اسرائیلی را دیدم اما تنها دلیل ادعاها در مورد کیفیت حمله اسرائیل به ایران فقط اظهارات خود اسرائیلیهاست که ابهامات زیادی در مورد آن وجود دارد.
#وعده_صادق۳ #ارتش_قهرمان
@ranggarang
🚨 از #فتنه_اکبر چه میدانیم؟!
📌 فتنهای که حداقل ۴،۵ ماه طول میکشد!
✍ #اوج فتنه اکبر در داخل ایران و #همزمان با شورش #سفیانی در منطقه، رخ خواهد داد.
✍ فتنه اکبر، یعنی #اختلاف_عقیدتی در بین دو طیف فکری در #داخل_ایران که با مخلوط شدن حق و باطل، تشخیص ماجرا در آن سخت میشود.
🔥 فتنه اکبر، عملا از #فتنه ۸۸ شکل گرفته و علنی شد. یکی از شعارهای کف خیابانی فتنهگران در سال ۸۸، شعار دروغین #نه_غزه_نه_لبنان_جانم_فدای_ایران بود. این طیف سیاسی و اقتصادی منافق که سالها در کشور مسئولیت داشتهاند، با فریب افکار عمومی، خود را حامی #منافع_ملی جا زده، از عدم دشمنی با آمریکا (که منظورشان اسرائیل بود) سخن گفته، از بد بودن جنگ و تحریم و با مقصر معرفی کردن ایران، عملا دشمن خونخوار آمریکایی - اسرائیلی را تبرئه میکردند!
✍ سردمداران فکری و ایدئولوژیک طرفدار #سازش با آمریکا و هضم شدن در جریان جهانی به رهبری صهیونیستهای یهودی و مسیحی؛ مدام با تاکید بر #نقطه_ضعف جمهوری اسلامی که بحث موارد #اقتصادی و #معیشتی است، مردم را فریفته و عامل اصلی مشکلات ملت را، نه قدرتطلبی و زیادهخواهی غربِ #مستکبر به رهبری امریکا، که سیاستهای توسعهطلبی و #صدور_انقلاب رهبران ایران جا میزدند!
📌 #جریان_تحریف داخلی که عمده رسانههای کشور را در اختیار دارد، بر بستر فضای آشفتهی مجازی مسلط است، با دلارهای نفتی سعودی و امارات ارتزاق میکند و با کمک خط رسانهای قوی روباه پیر؛ سالها بر این موضوع پافشاری کرده و متاسفانه طیف قابل توجهی از مردم را به این سمت و سو کشانده که اصولا سیاستهای ایران در دفاع از استقلال و امنیت خود و حتی حضور منطقهای و مبارزه با جنایتکاران تروریستی باند صهیون، اشتباه است.
‼️ این خط #سازش داخلی، عامل مشکلات مردم را حکومت جمهوری اسلامی جا زده و با بزرگنمایی اثرات تحریمها (که نهایتا ۳۰ درصد عامل مشکلات اقتصادی کشور است)، مردم را در برابر واژهی مقدس #مقاومت، بیتفاوت کرده و شرایط را غبارآلود میکنند. این در حالی است که ما از #خرابکاری_عامدانه و #خیانت خود همین جریان سازش که سالهای سال بر گلوگاههای اقتصادی کشور چنبره زدهاند، چشمپوشی کنیم!
‼️ خندهدار است! خودشان خرابکاری میکنند! خودشان چوب لای چرخ معیشت مردم میکنند! خودشان در رسانههایشان از درد مردم، عجز و لابه میکنند! خودشان عامل این مشکلات را به دروغ، سیاستهای جمهوری اسلامی جا میزنند! خودشان نسخهی رفع مشکلات را #مذاکره با غرب عنوان میکنند! در #مذاکرات، بجای دفاع از منافع ملت ایران، قراردادهایی را امضا میکنند که از هر لحاظ به ضرر ایرانیها و به نفع غربیهاست! با شکست مذاکرات #بدیم_بره (که در آن، یک مولفهی قدرت ایران را به طرف غربی هبه میکنند که مثلا تحریمی برداشته شود که نمیشود)، بجای #پاسخگو بودن، وقیحانه و به کمک همان خط رسانهای قوی، باز هم مردم را #فریب میدهند که چون چنین شد و چنان، نتوانستیم تحریم را برداریم و باز هم رهبران و دلسوزان ایران مقصرند!
✍ و این چرخه، ادامه دارد و باز هم روز از نو، روزی از نو! بعد از #هستهای برویم سراغ توان #منطقهای و سپس #موشکی و یک به یک، تمام مولفههای اقتدار ایران را تحویل آمریکا دهیم و مثل #غزه، از این سو به آن سو بدویم و زن و بچهی خود را از زیر آوار بمباران بمبهای چندصدکیلوگرمی اسرائیل و سعودی و باکو و بحرین، بیرون بکشیم!
📌 آاااای مردم، مشکلات شما، بخاطر تحریم نیست. بخاطر خیانت غربزدههاست. بخاطر چنبرهی #نفوذی ها بر گلوگاههای اقتصادی کشور است. بخاطر ضعف است. اما شما را به تحریم و حمایت از #فلسطین و #لبنان حواله میدهند!
🔥 #اسرائیل قصد دارد از #نیل_تا_فرات را اشغال کند و سپس به سایر مناطق از جمله ایران یورش ببرد. جمهوری اسلامی به کمک یاران منطقهای خود و با کمترین هزینهی ممکن و بدون جنگ مستقیم، دشمن وحشی را کیلومترها دورتر، منکوب کرده و تضعیف میکند. شما ترجیح میدهید بمبهای آمریکایی در همدان و مشهد و کرمان و تبریز بر سرتان بریزد یا دشمن را در فلسطین و #سوریه و غزه، مهار کنید؟!
🔥 غربِ انگلوساکسونی و صهیونیستی، با ذات و #ژن_ایرانی مشکل دارد! با جمهوری اسلامی نه، با #ایران مشکل دارد! شاهد میخواهید؟ کافیست حوادث ۱۲۹۶ تا ۱۲۹۹ شمسی، ۶، ۱۰۵ سال قبل را مرور کنید که چگونه در #قحطی_بزرگ، جمعیت ایران را از ۲۰ میلیون به ۹ میلیون نفر رساندند! آنزمان، اسرائیلی وجود نداشت که مرگ بر اسرائیل بگوییم! فلسطینی نبود که بخاطر حمایت از آن، با ما دشمنی کنند! مرگ بر آمریکا نمیگفتیم! سپاه و شورای نگهبان و رهبری نداشتیم! انقلاب نکرده بودیم و و و...
✍ #تا_حسین_نیامده_مسلم_ولیامر_است
@ranggarang
✔️ إِنَّ اللَّهَ لَا يُخْلِفُ الْمِيعَادَ
✔️ حقا که خداوند تخلف وعده نمی کند.
﴿ سوره #آل_عمران آیه ۹ ﴾
آیه نصب شده در محل سخنرانی رهبر انقلاب در دیدار خانوادههای شهدای امنیت.
۱۴۰۳/۸/۶
@ranggarang
♦️ وقتی نوبت پاسخ ایران به اسرائیل میرسد، جبهه عبری/عربی/غربی شیطان تمام تلاش خودشان را معطوف به انصراف ایران از پاسخ میکنند.
🔻چراکه یکبار پس از شهادت اسماعیل هنیه موفق به فریب ج.ا شدهاند و برای دو ماه توانستهاند پاسخ ایران را به عقب بیندازند و در همان برهه زمانی #سید_حسن_نصرالله و بسیاری از فرماندهان سپاه و جریان مقاومت را به شهادت رساندند و جنایت #پیجر ها را رقم زدند‼️
🔻انصراف از پاسخ سریع و قاطع در جبهه دشمن به ضعف و عقب نشینی تفسیر خواهد شد و نتیجه آن عذاب الهی است که رهبر انقلاب فرمود:
عقب نشینی غیرتاکتیکی عذاب الهی را در پی دارد و عذاب الهی را به چشم دیدیم
🖇پ.ن:
وعده های سراسر دروغ آتش بس فقط برای تغییر محاسبات ایران در پاسخ به اسرائیل است. اگر اینبار هم به وعده شیطان اطمینان کنیم و از پاسخ قاطعانه و فوری منصرف شویم باید منتظر عواقب جدی آن برای کشور و جبهه مقاومت بوده و شاهد شروع ترور شخصیتهای ایران؛ فرماندهان سپاه و مقاومت؛ و حملات سنگین به ایران اسلامی باشیم
#وعده_صادق ۳
@ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☘آیاتی که انگار الان نازل شدند
#پیشنهاد_دانلود
@ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یادی کنیم از وصیت تکرار نشدنی شهید باکری...
@ranggarang
🛑 علت مهلت دادن خداوند به شیطان برای چی بود؟
🌹اميرالمومنين عليه السلام فرمود: از كار خداوند درباره شيطان عبرت بگيريد.
🍀 زيرا كه عبادت و بندگي بسيار او را بر اثر تكبر باطل و تباه ساخت، در حالي كه خدا را شش هزار سال عبادت كرده بود،كه براي شما معلوم نيست از سالهاي دنياست يا از سالهاي آخرت (كه هر روز آن معادل پنجاه هزار سال دنياست).
🔴و اين به جهت سركشي يك ساعت بود (كه خود را برتر از آدم دانسته و به او سجده نكرد) پس چه كس بعد از شيطان ، با بجا آوردن معصيت او،از عذاب خدا سالم ماند ؟
🌺از امام صادق عليه السلام پرسيده شد : به چه علت حق تعالي به ابليس تا وقت معلوم مهلت داد؟
🌹فرمود: به خاطر حمد و شكري كه به جاي آورد.
پرسيده شد:حمد و شكرش چه بود؟
🌸 فرمود: عبادت شش هزار ساله او در آسمان
✨و در جاي ديگر فرمود : شيطان دو ركعت نماز در هفت آسمان به شش هزار سال بجاي آورد.
📔1- نهج البلاغه فيض الاسلام ص 780 خطبه 234
📙2- ابليس نامه ص 165 - علل الشرايع 2/243
@ranggarang
🛑بلا و حوادث،نشانه ی نظر و لطف خداوند بر بندگانش!
✳️روایت جالبی از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است که :
💠مردی پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) را برای طعام دعوت کرد، چون به منزل آن مرد میزبان آمد، حضرت مرغ پرندهای را دید که روی لبه ی دیوار تخم گذاشته.
💥سپس تخم مرغ افتاد روی میخی که در دیوار قرار داشت و با کمال تعجب دیده شد که نه بر زمین افتاد و نه بر اثر اصابت به میخ شکست!!
🌸پیامبر از دیدن این صحنه متعجب شدند!
مرد میزبان به حضرت عرض کرد: از این تخم مرغ (که نشکست) تعجب میکنی؟ به خدایی که تو را به حق ،مبعوث به پیامبری کرده من هرگز بلایی ندیدهام.
☀️ رسول خدا(صلی الله علیه و آله) برخاست و از غذای میزبان نخورد و فرمودند: کسی که بلایی نبیند( یا ضرر و زیانی،پس از رحمت خدا به دور است )خدا به او لطف و رحمت و توجهی نمیکند.
📚اصول کافی، ج 3، ص 355
@ranggarang