eitaa logo
رنگارنگ 🌸
1.5هزار دنبال‌کننده
9.5هزار عکس
7هزار ویدیو
10 فایل
کانال متفاوت و مورد سلیقه همه قشرها مختلف.. داستان های کوتاه و بلند.. از حضرت ادم تا خاتم الانبیا.. حدیث و پیامهای آموزنده و کلیپ های کوتاه و بلند.. کپی برداری آزاد..
مشاهده در ایتا
دانلود
✍ خودت را تباه نکن باید خود را ساخت🔻 🔸 مرحوم علامه رحمة الله علیه: 🔹آن كه در گوهر نفس خود، ساعتي به فكرت بنشيند، دريابد كه اگـر خـود او آن را بـه تبـاهي نكـشاند هيچكس نتواند آن را تباه کند 🔹و آنچه که او را از تباهی باز می‌دارد دانش بايسته و كردار شايسته است كـه دانـش آب حيـات ارواح چنانكه آب مايه حيات اشباح 📚صد کلمه در معرفت نفس، کلمه ۸۸ @ranggarang
🌹 💠 25 💠توجه به اصل کمال طلبی @ranggarang
🍁از سیم خار دار نفست عبور کن🍁 قسمت327 یک هفته‌ایی از عقدمان گذشت. آماده شده بودم تا طبق معمول هر روز ساعت هفت کمیل بیاید و با هم به محل کارمان برویم. ساعتم را نگاه کردم پنج دقیقه ایی تا هفت مانده بود. پیراهنی را که در این یک هفته برای کمیل دوخته بودم را داخل کیسه ی هدیه‌ی دسته دار زیبایی گذاشتم. پیراهن پاره‌ی کمیل را به سوگند داده بودم تا شبیه همان رنگ و طرح پارچه‌ایی برایم بخرد. البته پارچه‌ایی که سوگند خریده بود کمی رنگش فرق داشت. نتوانسته بود مثل آن گیر بیاورد. امروز می خواستم پیراهن را به کمیل بدهم و یک جورهایی هنرم را هم به رخش بکشم. نگران بودم که نکند فیت تنش نباشد، یا دوختم توی تنش ایرادی داشته باشه. چنددقیقه ایی جلوی درایستادم. از دوردیدم که لبخندبه لب پشت فرمون نشسته و چشم از من برنمیدارد. جلوی پایم ترمز کرد. همین که سوار ماشین شدم بعد از سلام واحوالپرسی، پرسید: –ازکی جلوی درمنتظرید؟ –سه چهاردقیقه ایی میشه. لبخندش محوشد. –دیگه جلوی درنیایید، من همین که رسیدم بهتون زنگ میزنم و میگم که پایین بیایید. –چرا؟ قیافه ی مهربانی به خودش گرفت. –نیا خانم، چون بادیگاردت بهت میگه. تعجب زده نگاهش کردم. انگار یک آن تصمیم گرفت صمیمیت بیشتری خرجم کند. –شمادیگه زیادی نگرانید. به طرفم چرخید و جزجزء صورتم را از نظر گذراند و بعد دستش را نزدیک صورتم آورد و چندتارمویی که ازکنار روسری‌ام بیرون امده بودند را با انگشت داخل فرستاد. –کار از محکم کاری عیب نمی کنه خانم خانما. چقدرم روسریت رو همیشه قشنگ می بندی. خیلی بهت میاد. حالا چرا مغنعه‌ی اداره رو نمی‌پوشی؟ نگاهم ازچشمهایش به روی یقه‌اش لغزید، قلبم یک آن غافلگیرشد، گرمای انگشتهای دستش باصورت یخ زده ام حس خوبی به من داد. ازکارش خجالت زده شدم و آرام گفتم: – گاهی می پوشم، ولی کلا مغنعه رو دوست ندارم. چهارسال دانشگاه درس خوندم، حتی یک روزم مغنعه نپوشیدم. سایه‌بان ماشین را پایین زدم تا روسری ام را مرتب کنم وباخودم زمزمه کردم. –موی کوتاه این دردسرهارم داره دیگه، مدام میان بیرون. همانطورکه ماشین را راه می انداخت گفت: –اصلا بهت نمیادموهات کوتاه باشن. آهی کشیدم و با حسرت گفتم: –خیلی بلندبود، کوتاهش کردم. –عه؟ چه کاری بود، آخه چرا؟ سرم را پایین انداختم. –یه وقتهایی لازمه دیگه، واسه رشد بهتر. مهربان تر از همیشه نگاهم کرد. –من که تا حالا بدون روسری ندیدمت، ولی کلا به نظرم موی کوتاه خیلی بهت بیاد. امروز کمیل چرا اینطوری حرف میزد؟ درست می‌گفت تو این مدت هر دفعه همدیگر را دیدیم حجاب داشتم. البته نه با چادر ولی روسری سرم بود. طوری که صدای همه درآمده بود و خودم هم عذاب وجدان گرفته بودم. شاید کمیل به این نتیجه رسیده که رفتار خودش باعث می‌شود که من با او راحت نباشم. احتمالا امروز تصمیم دیگری برای رفتار با من گرفته بود. 🍁به‌قلم‌لیلا‌فتحی‌پور🍁 @ranggarang
🍁از سیم خار دار نفست عبور کن🍁 قسمت328 نزدیک شرکت، بودیم که کمیل پرسید: –موافقی امروز یه جعبه شیرینی بخریم و یه شوک به همه بدیم؟ دیگه باید همه نسبت ما رو بدونن. –نمی‌دونم هر جور خودتون صلاح میدونید. احتمالا این حرفتون ربطی به فریدون نداره؟ با تعجب نگاهم کرد و گفت: –بی‌ربطم نیست. دیروز پیام داده بود برگشته ایران. فهمیده شکایتت رو پس نگرفتی. وقتی نسبتمون رو بهش گفتم باور نکرد. گفت اینجوری میگم که با تو کاری نداشته باشه. فنی زاده گفت پیداش میکنه. نگران نباش حالا دیگه اون از ما می‌ترسه، چون اگه خودش رو نشون بده، به ضرر خودشه. –شما هر روز به هم پیام میدید؟ –بیشتر اون این کار رو می‌کنه. گاهی واقعا با حرفهاش اعصابم رو به هم میریزه و باعث میشه منم جوابش رو بدم و بترسونمش. از قنادی نزدیک شرکت یک جعبه شیرینی بزرگ خرید و روی صندلی عقب گذاشت و گفت: –تنها قنادیه که صبح خیلی زود مغازه‌اش رو باز میکنه. شیرینیهاشم حرف نداره. هدیه‌اش را آماده کردم و به محض سوار شدنش کیسه‌ی هدیه را مقابلش گرفتم. –بفرمایید. این مال شماست. خودم دوختمش، امیدوارم خوشتون بیاد. با لبخند گفت: –برای منه؟ –بله، ناقابله. هدیه را از دستم گرفت و گفت: –همین که شما افتخار میدی و هر روز با من همراه میشی خودش بزرگترین هدیس. حالا مناسبت این هدیه چیه؟ جلوی خنده‌ام را گرفتم و گفتم: –به مناسبت پاره شدن پیرهنتون. خندید. –اگه بدونم با پاره شدن پیرهنم بهم توجه می‌کنی، هر روز یه بهانه‌ایی جور می‌کنم و برات پیرهنم رو پاره می‌کنم. هر دو خندیدیم. موقع باز کردن کادو مدام تعریف و تمجید می‌کرد. –حداقل وقتی پوشیدید و اندازتون بود تعریف کنید. اینجوری بعدا باید همه‌ی تعریفاتون رو پس بگیرید. دستم را گرفت و روی چشم‌هایش گذاشت. –هر چه از دوست رسد نیکوست. دستهایی که به خاطر من این لباس رو دوخته باید روی چشم نگهشون داشت. ممنونم‌ عزیزم. قلبم خودش را به قفسه‌‌ی سینه‌ام ‌کوبید. صورتم داغ شد. –شرمندم نکنید، قابل دار نیست. هدیه را باز کرد و با تحسین گفت: –به‌به خانم هنرمند. چقدر رنگ قشنگی داره. این عالیه خانم. بعد نگاه عاشقا‌نه‌اش را به چشم‌هایم چسباند و گفت: –می دونی این یعنی چی؟ بالبخند نگاهش کردم. –نه. –یعنی من خوشبخت ترین آدم روی زمینم. لبخندم جمع شد، باورم نمیشد، کمیل چقدر راحت درمورد خوشبختی حرف میزد، چقدر خوشبختی را آسان گرفته بود. یعنی من می توانستم خوشبختش کنم؟ –چقدر به همه چی زیبا نگاه ‌می‌کنید... یه پیراهن دوختن کمترین کاری بود که می‌تونستم انجام بدم. او هم لبخندش جمع شد و چهره‌اش را غم گرفت. آهی کشید و گفت: –کوچکترین کارت برام دنیا می‌ارزه. چطوری برات بگم از روزهایی که بدون تو گذروندم. شبهایی رو که با رفتنت برام یلدا شدند. من الان قدرثانیه ثانیه‌ی لحظه هام رو با تومی دونم. راحیل تومعجزه ی زندگی منی، ازهمون اول هم مثل یه معجزه وارد زندگیم شدی. محال بود خانواده‌ات با این طرز تفکر اجازه بدن تو بیای ومراقب ریحانه باشی، اونم یک سال و اندی. نگاهش را در چشمانم چرخاند. –واقعا مثل معنی اسمت حورالعینی برای من. سرم را پایین انداختم. –ولی معنی اسمم اینی که گفتیدنیست. –شما،هم، نامِ یکی از فرشته های خدایید. حورالعین هم یعنی فرشته. بعدپیراهن را روی صندلی عقب گذاشت و دوباره تشکرکرد. – رفتیم خونه می پوشم. مطمئنم خودش روفیت تنم میکنه، چون بادستهای تو دوخته شده. از تعبیرش خجالت کشیدم. راستی امروز با هم میریم خونه‌، هم ریحانه دلش برات تنگ شده، هم حاج خانم و حاج آقا ازم قول گرفتن که ببرمت. .ماشین را داخل پارکینگ شرکت برد و گفت: –فقط امروز رو من جلوتر میرم تو چند دقیقه بعد بیا. می ترسم همه پَس بیوفتن یهو ما رو با هم ببینن. به طرف آسانسور راه افتاد. گفتم: –پس من یه تلفن میزنم و بعد میام بالا. عه؟ شیرینی رونبردید. برگشت وگفت: –مگه برام حواس میزاری. جعبه شیرینی رابرداشت، پیراهن را هم گذاشت روی جعبه و گفت: –نمی تونم صبرکنم تاخونه، میرم بالا می پوشمش. از حرفش خوشحال شدم و گفتم: پس صبرکنید وقتی من امدم بپوشید، می‌خوام ببینم چطوریه توی تنتون. دستهایش را روی چشمش گذاشت و رفت. بعداز رفتنش همانطورکه شماره‌ی شقایق را می گرفتم به این فکرکردم که کمیل چقدر امروز یکی دیگر شده بود. یاد حرف آن روز مژگان افتادم که گفت، گاهی آدمها مهربانیهای خاصشان را نگه می دارند برای آدم‌های خاص زندگیشان. 🍁به‌قلم‌لیلا‌فتحی‌پور🍁 @ranggarang
بارالها امشب آرام کن دلهایی که از شدت غصه گرفته اند به دلهاآرامشی ازنوع خودت عطا کن 🌙 @ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
« بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ » اللّهمَّ عَجَّل لِوَلیّکَ الفَرَج اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِیقَ الشَّهادَةِ فِی سَبِیلِکَ تَحْتَ رایَةِ وَلِیِّکَ الْمَهْدِیّ(عجل الله)
سلام_امام_زمانم حضرت باران ظهور کن آقا تو را قسم به شهیدان ظهور کن همیشه دلم برای شما تنگ می شود پیـــــــــداترین ستاره ی پنهان ظهور کن السلام علیک یا بقیه الله العجل‌مولای‌غریبم الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج آنجا که نام مهدی نیست قرار نه  باید فرار کرد ۱۴ صلوات برای سلامتی و تعجیل در فرج امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُم @ranggarang
🌱و سلام بر او ڪه میگفت: دیندار آن است ڪه در ڪشاڪش بلا دیندار بماند وگرنه در هنگام راحت و فراغت و صلح چه بسیارند اهلِ دین -- اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل الفرجهم @ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امام صادق (ع) مےفرمايند ، يك مؤمن چهار چيز بايد داشته باشد : ➊ خانه وسيع ➋ سواري خوب ➌ لباس زيبا ➍ چراغ پر نور شخصي پرسيد ما كه نداريم چه كنيم؟ حضرت فرمودند: اين حديث باطن هم دارد: ① منظور از خانه وسيع،صبر است كه بيانگر روح بزرگ است. ② مركب خوب، عقل است. ③ لباس زيبا، حيا است. ④ چراغ پر نور، علم است كه ثمره آن بندگي است. 📚منبع: كافي، جلد ٦ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @ranggarang
26.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گاهی یک منبر کوتاه، می‌تونه اینقدر عمیق هر کسی رو به فکر وادار کنه... التماس دعا @ranggarang
43.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
در ملامت صد چو یوسف بنده‌ات شد ای حبیب چون تویی کان نمک، چون سازمت یوسف لقب Https://eitaa.com/bisimchi10