eitaa logo
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
35.1هزار دنبال‌کننده
19.9هزار عکس
4.5هزار ویدیو
16 فایل
حرف ،درد دل و رازهای مگوی زن و شوهری😁🙊 با تجربه ها و رنج کشیده بیان اینجا👥👣💔 ادمین گرامی کپی از پست های کانال حرام و #پیگرد دارد⛔⛔ ♨️- ادمین @Fatemee113 جهت رزرو تبلیغات 👇👇👌 https://eitaa.com/joinchat/1292435835Ca8cb505297
مشاهده در ایتا
دانلود
 🌱 زندگی با فردی که در مورد مسائل مالی کاملاً متفاوت از شما عمل می‌کند، می‌تواند بسیار دشوار باشد. نحوه خرج کردن، سرمایه گذاری، پس‌انداز و تشخیص اولویت‌های مالی هر کسی متفاوت است. آدم‌ها مثل هم فکر نمی‌کنند و روش‌های متفاوتی دارند. تفاوت‌ها طبیعی هستند اما زمانی که این تفاوت‌ها شدید و باعث اختلاف نظر باشند در رابطه دچار مشکل می‌شوید.  🌱🌱🌱 در روابطی که یکی از زوج‌ها ولخرج و دیگری اهل جمع‌ کردن و پس‌انداز است تنش‌ها بیشتر هستند. اگر شما هم دچار چنین تنش‌هایی هستید ابتدا باید این مسأله را درک کنید که هیچ‌کس چوب جادویی برای تغییر این شرایط و ایجاد همخوانی و همراهی بین شما و شریک زندگی‌تان ندارد اما راهکارها و پیشنهادهایی برای ایجاد تعادل در نوع و شیوه خرج کردن شما و همسرتان وجود دارد که تنش‌ها و اختلاف‌ها را کمتر می‌کند.    🌱 شما اهل پس‌انداز و پرداختن به اولویت‌ها هستید اما همسرتان همیشه دوست دارد بخشی از پولش را صرف موارد دیگری کند. اما تفاوت در عملکرد نباید همیشه باعث ناراحتی‌تان شود به جنبه‌های مثبت فکر کنید؛ اینکه چطور تفاوت شما در خرج کردن شما را در حد وسط نگه داشته و جلوی افراط و تفریط را گرفته است.از این به بعد به خاطر تفاوت‌ها قدردان باشید و کمتر عصبانی شوید.    چیزی که معمولاً در رابطه‌ها غایب است گفت‌ و‌ گویی صریح و بی‌پرده است. در رابطه باید باید آزادانه، بدون ترس و نگرانی درباره فکرها، باورها، احساسات خوب و رنجش‌هایشان حرف بزنید. اگر از حرف زدن می‌ترسید و واکنش‌های همسرتان نگران‌تان می‌کند مسأله شما فراتر از اختلافات مالی است.   روی هیچ چیزی پافشاری نکنید و حق به جانب نباشید. شما همیشه بحق نیستید و او همیشه اشتباه نمی‌کند. همسرتان ممکن است خیلی راحت خرج کند اما ممکن است شما هم در خرج نکردن سخت بگیرید. حق با هیچ کدام از شما دو نفر نیست. درباره این مسأله حرف بزنید و همان اندازه که می‌گویید، منتظر پاسخ‌ها و دلایل دیگری نیز باشید. یک گفت‌و‌گوی منطقی و چالشی می‌تواند حقایق زیادی را نشان بدهد. در گفت‌و‌گوهایتان متوجه می‌شوید چقدر ممکن است روش شما و همسرتان اشتباه یا درست است و باید روی چه چیزهایی کار کنید و چه چیزهایی را به تعادل برسانید.   بعد از گفت‌ و‌ گو باید برای یک شیوه عمل مناسب و مورد تأیید برنامه‌ریزی کنید. این برنامه‌ ریزی برای هر فرد و رابطه‌ای متفاوت است. بنابراین نمی‌توان یک شیوه عمل خاص را پیشنهاد داد! چیزی که برای ارتباط شما مفید است برای دیگران کارکرد ندارد. بنابراین راهکارها را باید خودتان بیابید.    -‌ ‌سعی نکنید از همسرتان چیزی بسازید که دوست ندارد. -‌ ‌همان‌قدر که شما باید واقعیت را بپذیرید همسرتان نیز باید درک کند که شما خرج کردن بدون برنامه‌ریزی را دوست ندارید. -‌ برای خرج کردن محدودیت قایل شوید. یک میزان مشخص از درآمدتان را تعیین کنید که هرکدام آزادانه بتوانید آن را خرج یا پس‌انداز کنید.  ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱ "‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌« @ranjkeshideha »🍃🌞 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱"‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
بعضے‌از گـناهـان یه‌جوري‌‌بین‌مون عادي‌شدن، که‌تا به‌طرف‌میگی‌،چرااینکارو انجام‌میدی !؟ میگه: «همـه»‌انجام‌میدن،حالابرامن‌عیبه ... ! ! این‌خیلی‌چیزخطرناکیه ...!❌ به‌این‌افرادباید‌‌گفت: اون‌دنیا‌دیگه‌، «همــه» قرارنیست ‌بجای توبرن‌ جهنم، تو خودت بایدبری ..! 💡یادمون‌نره: خودمون‌مسئول‌‌کارهایی‌ڪه ‌انجام‌میدیم‌، هستیم ... پس بابهانه،خودمونو فریب‌ندیـم ..! ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱ "‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌« @ranjkeshideha »🍃🌞 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱"‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌟چند چیز را با چند چیز از خود دور کنید🌟 غضب خدا را با سوره 🌺 " " بی حوصلگی ، خشم و عصبانیت را با سوره 🌺" " هراس قیامت را با سوره 🌺" " فقر و نداری را با سوره 🌺" " عذاب قبر را با سوره 🌺" " در امان بودن از کفر در زمان مردن را با سوره 🌺" " چشم بد ، وسواس و آشوب را با سوره 🌺" " ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱ "‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌« @ranjkeshideha »🍃🌞 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱"‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🌱 سلام عزیزم من بازم مزاحم شدم. اگه صلاح دونستیدپیام منوبذارین توگروه چون بعضی وقتاازبعضی حرفادلم‌ میگیره😔 خانمی سفارش کرده بودن که اگه خیانتی دیدی صبروتحمل کنی بهترازاینه که طلاق بگیری وبری روزندگی یکی دیگه خراب بشی! آخه خواهرمن این چه حرفیه☹️مگه هرکی طلاق گرفت حتمابایدبره زن دوم یه مرده دیگه بشه!اینقدهستن آقایونی که همسرشون فوت کرده یامطلقه هستن یاکلاازدواج نکردن.این چه استدلالیه شمادارین!من حرف دلم وچیزی که تجربه شودارم وبه خانمهامیگم. خانمهایی که به اجبارشوهرتون دادن وطرف ودوستش ندارین یاشماهاکه خیانت میبینیدودیگه طرفتون ودوست ندارین توروخدانگیدبخاطربچه هام میسوزم ومیسازم بخداقسم همین بچه هاوقتی رفتن سرزندگیشون دیگه یادشون میره شماچه زحمتای براشون کشیدین واونوقته که میفهمیدفقط عمروجوونیتون تباه شده وخودتون خیری اززندگی ندیدین. پس بهتره بشینین خوب فکرکنیدواگه توموقعیتی هستین که میدونین بچه هاتون تباه نمیشن ومیتونیدعمروجوونیتون واستون اهمیت داره درست تصمیم بگیریدوخودتون وفدای مردی که لایق شمانیست وبچه های که هرکدوم میرن سراغ زندگی خودشون‌ وازخودگذشتگی شماروفقط یه وظیفه میدونن نکنید.من پای مردی نابودشدم که دوستش ندارم وبخاطربچه هام‌ زجرکشیدم والانم فقط میگن‌ هرکاری کردی وظیفت بوده. محبت که زیادشدمیشه وظیفه! خانمهاتوروخداقدرخودتون وبدونین. ممنون‌ ازکانال خوبتون🙏 🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀 فاطمه خانوم: سلام درجواب خانومی که بچه ی شیش ماهه دارن وخونه ی پدر همسرشون تو اتاق زندگی میکنن ببین عزیزم یه مثال برات میزنم شماگوشیت شارژش خالی بشه بشینی دعاکنی وتوسل کنی نذرونیاز کنی و.... که گوشیت روشن بشه ،به نظرتون جواب میگیرید؟خیرچون فقط شارژر چاره ش می‌کنه پس برای هر مشکلی باید از طریق درستش وارد بشید برای خرجی گرفتن از همسرتون وقتی برای خودتون یا بچتون کوچیکترین چیزی خرید حتی خرید نون و مایحتاج خونه،خیییییلی ازخودتون ذوق نشون بدید و نیاز هاتون رو به صورت آرزو بیان کنید مثلاً بگید چقدردلم یه لباس زرد رنگ میخواد😍 ولی حتماً باذوق وشوق بیان کنید یامثلا بگید چقدر دلم میخواد مثلاً دخترم یه دامن جین داشته باشه 😍 وبعدکه ارزوتون روگفتیداز پیشش برید وباز فرداش وروزهای دیگه به همین روش بگید وبرید بعد که براتون خرید خیلی ذوق زده بشید وازش تشکر کنید برای خونه هم یه موقع که حالش خوبه چندتاازخوبی هاش روبهش بگیدبعد بگید فلانی جان من وقتی استقلال ندارم حالم بده همیشه آرزو داشتم باتو وبچمون مستقل باشیم حتی شده تویه جای کوچیک ولی دوست دارم برات بهترین لباس ها روبپوشم دوست دارم مشکلات و بحث هامون بین خودمون حل بشه به نظر شما من چیکار کنم ؟ وبعدش بلندشید برید به کاراتون برسید وچندمدتی یه بار باهمین روش بهش بگید فقط یادتون باشه که هرغرغر،مقایسه تهدید،تحقیرواظهاربدبختی مثل دعا کردن برای روشن شدن گوشی هست درحالی که باید بزنیش توشارژ ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱ "‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌« @ranjkeshideha »🍃🌞 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱"‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
انتشار قسمت های 7 و 8 داستان 《کف خیابون》 👈 تعدد راویان، شما را از اصل پرونده دور نکند. ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱ "‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌« @ranjkeshideha »🍃🌞 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱"‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🔗📎🖇🔗📎🖇🔗📎🖇🔗📎🖇 اون روز و اون شب هم به هر ترتیبی بود گذشت. اون از صبحش و جلسه اداره... اون از پیش از ظهرش و مجلس روضه ی خانمم... اون از اون همه لیچار و حرفی که بارم کرد... اون از پرواز و ترافیک بعدش... اون از جلسه اداره و معرفی اجمالی پرونده و مترو و اون خانمه... اینم از بساط مانور شبش! داشتم از خستگی میمردم... گفتم تحویل پرونده را بذارید واسه صبح... الان دارم دیوونه میشم از بی خوابی... تا روی تخت دراز کشیدم، دیگه نفهمیدم چه شد... بلافاصله بعد از نماز صبح، رفتم بیرون واسه ورزش... معتقدم که دویدن و ورزش کردن حتی توی «پارک» های تهرون هم اشتباهه چه برسه به خیابون ها و کوچه هاش... از بس هوا آلوده است... یه کله پاچه ای هم همونجاها بود، یه دست کامل زدم بر بدن... جاتون خالی... تا یه کم به خودم رسیدم و جمع و جور کردم، حدودا ساعت 7 شد... اولین کسی بودم که جهت تحویل اصل پرونده اقدام کردم. کسی که قرار بود پرونده را بهم تحویل بده، قبلا از همکاران مستقیم شهید شاهرودی بوده... خیلی با هم حرف زدیم... گفت: «من سر این پرونده که احتمالا سریالی هم باشه، خیلی آسیب دیدم. حتی نزدیک بود خانوادم را از دست بدم! به خاطر همین از شما خواسته شده که تنهایی و مجردی تشریف بیارید تهران و اینو دنبال کنید! شهید شاهرودی، داماد ما بود. با هم شروع کردیم و با هم دنبال میکردیم. به نتایج خوبی هم رسیدیم. ترجیح میدم به جای اینکه بخوام توضیح اولیه بدم، خودتون به صورت کامل مطالعش کنید.» گفتم: «بسیار خوب! نکته دیگه ای هست که بخواید قبل از مطالعه پرونده بدونم؟!» گفت: «نکته دیگه... نه... الان چیز خاصی به ذهنم نمیاد... فقط اگر احساس کردید جایی ازش سر در نیاوردید، خودم درخدمتم و میتونید به خودم مراجعه کنید.» گفتم: «من به محل ثابت کاری و منزل غیر سازمانی نیاز دارم.» گفت: «حق با شماست. محل کار شما شعبه چهارم اداره است که در خیابون سمیه واقع شده. منزل هم شما منطقه اش را مشخص کنید ببینم چیکار میتونم بکنم.» گفتم: «پس اجازه بدید اول پرونده را بررسی و آنالیز کنم تا بتونم منطقه ای که منزل لازم دارم را عرض کنم.» قرار شد اصل تمام پرونده را همین الان روی میز کارم در شعبه چهار خیابون سمیه تحویل بگیرم. خدافظی کردم و وسایلمو برداشتم و با یه تاکسی سرویس به طرف خیابون سمیه رفتم. طرفای خیابون مفتح و هتل مارلیک. دم در شعبه چهار پیاده شدم. تابلو نداشت اما پیداش کردم. رفتم داخل و پس از معرفی و صدور کارت تردد و کارهای اداری مربوط به حضور و ورود و خروج و میزان دسترسی به اطلاعات و منابع و ... را ظرف دو سه ساعت انجام دادم. خیلی همکاری خوبی داشتند و مشکلی از لحاظ اداری نداشتم. شعبه چهار، یه ساختمون چهار طبقه با مساحت شاید حدودا 500 متر و کلی اتاق و سالن و ... که طبقه زیر زمین اولش نمازخونه باصفایی داشت و طبقه دوم زیر زمینش هم سالن غذا خوریش بود... رفتم توی اتاقم... یه اتاق حدودا 20 متری در طبقه دوم که یه پنجره باحال هم داشت. گلدون گل نداشت که سفارش دادم. قرآنم را آوردم بیرون و کنار آیینه کوچیک اتاقم قرار دادم. اسلحه و تجهیزات مختصری هم که باهام بود، درآوردم و آویزون کردم. دو تا سیستم... دو خط تلفن... تعدادی کتاب مربوط به عملیات های شهری و مدیریت سیستماتیک و... عکس امام و حضرت آقا... میز و چند تا صندلی و... در را از پشت قفل کردم... جانمازم را از کیفم درآوردم و انداختم... عادت کردم که قبل از هر پرونده، دو رکعت نماز استغاثه به حضرت زهرا بخونم... تا نخونم دست به سیاه و سفید نمیزنم... وضو داشتم... ایستادم رو به سجاده... السلام علیک یا فاطمه الزهرا... نیت کردم... دو رکعت هدیه و استغاثه به بی بی... الله اکبر... ادامه دارد... نویسنده: ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱ "‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌« @ranjkeshideha »🍃🌞 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱"‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
سلام یه سوال داشتم ازتون میخوام کمکم کنید راستش یکی از فالگیرها که برام دوبار انلاین طالع گرفته و همه حرفاش درست بود دعا انجام میده البته دعانویس نیست و فقط دعاهای خوب برای کسایی که مشکل دارن انجام میده مثلا دعای همزادیا محبت و.... دعاهایی که انجام میده به گفته خودش قرانی هست و همه دعاهارو از توی قران مینویسه و گفته که هروقت به دستت رسید توش رو باز کن و ببین که ایات قرانه حالا سوالم اینه که گناه داره که ازش دعا بگیرم؟ مشکلی پیش نمیاد؟ واقعا به این دعا احتیاج دارم میخوام ازش دعای محبت بگیرم اخه من بیشتر از سه ساله یکیو دوس دارم که البته ایشون با خانوادش پیش قدم شده بودن و یه حرفایی برای خواستگاری و...غیر مستقیم گفته بودن و از علاقش به خودم باخبر بودم ولی یه مشکلاتی پیش اومد که یسری کدورت ها بین ما و خانواده هامون پیش اومد که ما از هم دورشدیم الان باهاش درارتباط نیستم ولی چون فامیلیم هراز گاهی یه خبرایی میشنوم واقعا دیگه نمیتونم دوریشو تحمل کنم.میدونم دوسم داره.میخوام برگرده و بهم برسیم براهمین میخوام دعای محبت بگیرم که فقط یه دعای ساده از تو قرانه راهنماییم کنید لطفا اولین باره میخوام این کارو کنم پیشاپیش ازتون تشکر میکنم ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام و عرص ادب میخواستم بدونم کسی راهکار برای درمان فیبروم داره؟ ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام من یک دختر 15 ساله هستم نمیدونم چرا انقدر دستام عرق میکنه و کف پا همینطور به نظرتون چیکار کنم ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ 🌱 سلام فاطمه خانم ممنون از گروه خوبتون ایشالله در همه مراحل زندگی موفق باشید لطفا درد دل منم بگزارید تو گروه دختری دارم ۲۷ سالشه دچار وسواس شدید به نمازو وضو هرچی روانشناس دعا نویس جن گیر بردم خوب نشده موقع وضو حالاتش عوض میشه ده بار آب به صورتش ودستها میریزه تا وضو بگیره اینه میزاره مسح میکشه آخرم میگه اشتباهه بعد که میخاد بره نماز میگه باد ازم رهاشد دوباره وضو میگیره خسته ام کرده ضمنا ازدواج کرده یه پسر ۵ ساله هم داره تازگی ها که فکر میکنه ادرارش هم میره یعنی برای هربار وضو چند بار شلوار عوض میکنه آتو کانال وسواس هم هست یعنی یه مورد خوب میکنه یه مورد جدیدتر میاد سراغش مثلا باد رها کردن باهاش کنار میاد فکر میکنه ادرارش رفته چیکار کنم یه سری دکتر هم رفت چون داروهای بی حس کننده بود نرفت دیگه تورا خدا کمکم کنید خیلی نذر ونیاز کردم خوب نشد چله نماز شب حدیث کسا یاسین چله شهدا مشگل گشا هر نذری کردم جواب نگرفتم اگه ادمین تجربه ای دارن بمن اطلاع بدن اجرتون با فاطمه برای فرج امام زمان صلوات ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ آیدی ادمین: @Fatemee113 منتظر نظرات زیبا شما عزیزان هستیم.😍😊 در این ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱ "‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌« @ranjkeshideha »🍃🌞 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱"‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
زنی زیبا که صاحب فرزند نمیشد پیش پیامبر میرود و میگوید از خدا فرزندی صالح برایم بخواه. پیامبر وقتی دعا میکند ، وحی میرسد او را بدون فرزند خلق کردم. زن میگوید خدا رحیم است و میرود. سال بعد باز تکرار میشود و باز وحی می آید که بدون فرزند است. زن این بار نیز به آسمان نگاه میکند و میرود. سال سوم پیامبر زن را با کودکی در آغوش می بیند. با تعجب از خدا میپرسد: بارالها، چگونه کودکی دارد او که بدون فرزند خلق شده بود. ! وحی میرسد: هر بار گفتم فرزندی نخواهد داشت، او باور نکرد و مرا رحیم خواند. رحمتم بر سرنوشتش پیشی گرفت. با دعا سرنوشت تغییر می کند... از رحمت الهی ناامید نشوید اینقدر به درگاهی الهی بزنید تا در باز شود... ميان آرزوی تو و معجزه خداوند، ديواري است به نام اعتماد. پس اگر دوست داري به آرزويت برسي با تمام وجود به او اعتماد کن. هيچ کودکی نگران وعده بعدی غذايش نيست ! زيرا به مهربانی مادرش ايمان دارد. ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱ "‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌« @ranjkeshideha »🍃🌞 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱"‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🌱 روزی کشاورزی متوجّه شد ساعتش را در انبار علوفه گم کرده است.ساعت معمولی بود امّا با خاطره ای از گذشته همراه بود و ارزش عاطفی داشت. کشاورز در میان علوفه بسیار جستجو کرد اما آنرا نیافت، پس از گروهی از کودکان که در بیرون انبار مشغول بازی بودند ، کمک خواست و وعده داد که هر کسی آن را پیدا کند جایزه ای دریافت می کند . کودکان به محض این که موضوع جایزه مطرح شد به درون انبار هجوم آوردند و تمامی کپّه های علف و یونجه را گشتند امّا باز هم ساعت پیدا نشد.کودکان از انبار بیرون رفتند و درست موقعی که کشاورز از ادامۀ جستجو نومید شده بود، پسرکی نزد او آمد و از وی خواست به او فرصتی دیگر بدهد.کشاورز نگاهی به او انداخت و با خود اندیشید، "چرا که نه؟ به هر حال، کودکی صادق به نظر میرسد." پس کشاورز کودک را به تنهایی به درون انبار فرستاد.بعد از اندکی کودک در حالی که ساعت را در دست داشت از انبار علوفه بیرون آمد. کشاورز از طرفی شادمان شد و از طرف دیگر متحیّر گشت که چگونه کامیابی از آنِ این کودک شد.پس پرسید، "چطور موفّق شدی در حالی که بقیه کودکان ناکام ماندند؟" پسرک پاسخ داد، "من کار زیادی نکردم؛ روی زمین نشستم و در سکوت کامل گوش دادم تا صدای تیک تاک ساعت را شنیدم و در همان جهت حرکت کردم و آن را یافتم." ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱ "‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌« @ranjkeshideha »🍃🌞 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱"‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🌱 سلام عزیزم فاطمه خانم ببخشید مزاحم میشم تشکر میکنم بابت کانال خوبتون وراهنمایی خانم های عزیز مهربون گفته بودن برو در کل اگه من بخوام خونه رو ترک کنم برم مردم پشت سرم حرف میزنن چن روز پیش وقتی من قهر کردم رفتم مادرشوهرم با شوهرم اومدن دنبالم ساکو از دستم گرفتن ک نرو ولی خواهرشوهرم ک خودش در شُرف طلاق گرفتنه گفت برو ب جهنم اما شوهرم خیلی دلش برام سوخت با التماس منو برگردوند اما ب خواهرشم گفت شما دخالت نکن خواهرشم هی زهرشو با نیش زبون می‌ریخت من تو اتاق بودم کاملا حرفاشو می‌شنیدم ولی سکوت میکردم ب مادرمم گفتم در کل بخوام بگم مادر اینا ی خانواده کم بضاعت هستیم بابام توان کار کردن نداره و معتاد بداخلاقه وپولی ک مادرم میده بابام خبر نداره مادرمم با کارکردن تو بسته بندی ها خرج خودشو دوتا برادرم ک کوچک و مدرسه ایی هستن در میاره ومن دختر دومشون هستم و یه خواهر بزرگ تراز خودم ک یک سال بزرگ تراز منه اونم مستاجره ، و من هیچ پشتوانه ایی ندارم برای برگشت چون من قبلا پسر خالم خواستگارم بود ولی بابام مخالفت کرد بیشتر ترس مامانم از نیش کنایه های خالمه ک خوشحالی میکنه وگرنه حق ب من میده چون خالم خیلی مامانم دق میده بیشتر خوشحالیش شکست زندگی منع از شما تقاضای کمک دارم وناگفته نماند شوهرم منو خیلی دوست داره منم همچنین واز ی طرفم نمیتونه ب مادرش اینا چیزی بگه کلا آدم باشخصیتیه فقط مشکلمون توان مالیه وخواهر شوهرم با بچه هاش وطرف دیگه مامانم میگه پول گیر میاد ولی دشمن شادم نکن چون من اوایل زندگیم با همسرم دعوامون شد ولی عقد بودیم مادرشوهرم اینا میگفتن الا بلا فقط طلاق چون آسایش برا بچم نزاشته از این حرفا مشکل ماهم اون زمان وام ازدواجمون بود برا خرید زمین ولی شوهرم ب گفته همون خواهرش با مادرش شد رفت کشاورزی کرد ورشکست شد ولی شوهرم اصلا حاضر ب طلاق من نشد چون منو خیلی دوست داشت ک این شد.....حرفای خالم اینا ک همش تعنه میزنن دعا برای نابودی زندگی من میکنن مامانم خیلی جوش میزنه فقط از حرفای خاله ی بدم خدا ازش نگذره ببخشید قصه زندگی من خیلی سخته از شما خواهران عاجزانه تقاضای کمک میخواهم اینو بگم این نیست ک خالم خودش خوشحال باشه این خوشحالیشو تو تمام مملکت پر میکنه ابرو برای آدم نمیزاره همش میگه از آه دل من بود خداروشکر از این بدتر این چن روز پیش ک ما دعوامون شد با شوهرم اینا خالم از ی جایی شنیده بود من تو ایام فاطمیه بود رفتیم دعا همه مردم ب یه چشم دیگه منو نگاه میکردن میگفتن شوهرت که پسر خوبیه ولی ب ظاهر تو مردم خانواده شوهرم آدمای خوبین ولی تا باهاشون برخورد نکنی نمیفهمی یا میگفتن خالت اینو میگفت من اصلا این حرفاش برام اهمیت ندارن فقط مامانم خیلی جوش میزنه وگریه میکنه هدف خالمم زبونم لال سکته دادن مامانمه 😔😭😭 خیلی پشت سرمون حرف میزنه من با شوهرم دعوامون شد خالم ب مادرم پیام داده بود از آه دل من بود ک دخترتو دارن طلاق میدن بخدا مامانم مشکلات خودش جون کندنش از ی طرف سرکوب دادنای خالمم از ی طرف بخدا دارم دق مرگ میشم مادرمم تو سن ۴۰ سالگی فشار خون خیلی بالا داره مشکل قلبی هم داره نمیدونم چ کار کنم دارم روانی میشم خواهش میکنم ان شاءلله اجرتون با سیدالشهدا ان شاءلله بی‌بی دو عالم دستتون بگیره همه دوستانی ک مارو راهنمایی میکنن برای سلامتی وتعجیل ظهور امام زمان(ع)صلوات ادمین عزیز خواهش میکنم اینو اورژانسی تو گروه بزارید ممنون وتشکر لطف میکنین اجرتون با سیدالشهدا 🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱ "‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌« @ranjkeshideha »🍃🌞 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱"‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
... در اصفهان مردی عصایی به زنش زد و زن به خاطر خوردن آن عصا درگذشت که قصدکشتن در آن بود، چون مرد از قبیله زن ترسید پیش کسی رفت و با او مشورت کرد وی گفت:علاجش در این است که جوان خوشگل و زیبارویی را به منزل ببری و به قتل رسانی و پیش همسرت بیندازی و بگویی که زوجه ام با این جوان زنا میکرد و من دیدم ،لذا هردو را به قتل رسانیدم، پس مرد ساده لوح کلام آن مرد را تصدیق نمود و رفت درخانه اش نشست دید جوان زیبایی از راه میگذرد او را طلبید با زور به خانه اش برد طعامش داد و ناغافل او را به قتل رسانید و پیش همسرش خوابانید، قبیله زن چون این ماجرا شنیدند گفتند کارخوبی کردی که آنها را در این حال به قتل رساندی ... آن مردی که مورد مشورت بود رفت درب منزل مرد ساده لوح گفت: نصیحت مرا گوش کردی گفت: آری گفت:جوان را بیاور ببینم چگونه است؟ تاسر جوان را دید به سرش کوبید وای این جوان که فرزند من است آنچه بر ما میرسد آن هم ز ماست. (مولوی) از مکافـات عمل غافـل مشو گندم از گندم بروید جو ز جو (مولانا) ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱ "‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌« @ranjkeshideha »🍃🌞 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱"‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌