*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 #تجربه_اعضا #ایده_زیبایی سلام عزیزم 😘میخاستم چنتا از تجریباتمو در اختیار دوستان بزارم من #ریزش_مو شدید داشتم به حدی که دکتر برام سونو گرافی و آمایش هورمونی نوشته بود..به توصیه خواهرم شامپو ضدشوره وضدقارچ کلیر مخصوص بانوان گرفتم و هفته ای یک الی دوبار ماسک(۱قاشق عسل+یک الی دوقاشق روغن زیتون+۱قاشق پودر نخود خام+۱قاشق سدر+۱قاشق مورد+۱قاشق حنا+۱عدد تخم مرغ)به مدت چهارساعت میزاشتم رو موهام...بااین  دو روش ریزش موهام به مقدار قابل توجهی کاهش پیدا کرد.. 💖 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c

خبر خوب برای افرادی که اضافه وزن دارند🤩 با این چربی سوز گیاهی تا عید به وزن دلخواهتون میرسید👌🏻 سایت رسمی سفارش این ترکیب گیاهی👇🏻 https://landing.getz.ir/DRa7W https://landing.getz.ir/DRa7W

حاشیه جدید آقای حیاتی با یک مجری ایرانی 🤦🏻‍♀️ به گریم مجری گیر داده و میگه چه کرمی زدی؟ 😳😳 جالب بود که مجری گفت دی دی کرم زدم و از لینک زیر میتونید سفارش بدین👇🏻 https://landing.getz.ir/ItZDq https://landing.getz.ir/ItZDq

*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 صبح بخیر زندگی😍 یک عدد امید به زندگی🥰😘     🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c

با این تکنیک فوق العاده به راحتی استرس رو از خودت دور کن و با مشکلات مقابله کن😍 برای ارتباط تلفنی با بهترین مشاوران ایران در زمینه های مشکلات خانوادگی،مشکلات زناشویی،استرس و اضطراب،خیانت،طلاق،تربیت فرزند،افسردگی و ... همین الان روی لینک زیر کلیک کنید👇🏻 https://hamkadeh.com/landings/PXolV https://hamkadeh.com/landings/PXolV

اگر قصد بوتاکس دارید این کلیپ را نگاه کنید ❗️ وقتی میتونی به راحتی توی خونه با یه ترکیب گیاهی تمام چروک های صورتت حتی قدیمی ترینشون رو برای همیشه از بین ببری چرا از کارهای خطرناک استفاده میکنی😱 اطلاعات بیشتر بابت کرم بوتاکس گیاهی 👇🏻 https://landing.getz.ir/d9uk2 https://landing.getz.ir/d9uk2

*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 #نکته_کاربردی_اعضا سلام یاسی جون خسته نباشی تو این برگه نوشته ک هرچیزیو با چی میخوریم مصلح همه مواد غذایی هست بزارین تو کانال شاید ب درد خانوما بخوره 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c

🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍂🍃 فال و طالع 🍃🍃🍂🍃

*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 سلام برهمه دوستان،منم میخواستم یه تجربه متفاوت از رزق و روزی بگم براتون ،از زمان کرونابرادخترم یه دونه خرگوش خریدیم اسمش هم گذاشتیم آیوی این خرگوش ۳سال بامابودالبته فقط تو اتاق دخترم بود چون من میترسیدیم بیاد بیرون ولی کلاتواین ۳سال به جرات میگم مانه مریض شدیم نه ماشینمون خراب شد،نه وسیله خونه خراب شدهرکی به مابدهکاربودپس آوردرزق و روزی انگارازغیب میرسیدولی الان ۴ماه شد مرد😭بی پول شدیم دائم مریض میشیم خانواده نوبتی، ماشین هرروزتعمیرگاه تازه اون موقع ماخرج آیوی روهم میدادیم الان دلم میخواد یکی دیگه بگیریم ولی میگن خرگوش اومدنیومدداره شاید این جدیده برامون خوب نباشه همین اینکه خیلی مظلومانه مردحیوون زبون بسته 😭 🍃🍃🍃🌼🍃

🍃🍃🍃🍃🍃🍂🍃 حرفهای زهرا بانو.... 🍃🍃🍂🍃

*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 زهرا جون میگه یکبار وقتی داشتم یک دانه بیسکوییت باغ وحشی دستش می‌دادم آن را تکان دادم و گفتم «پیتیکو پیتیکو» چون بیسکوییت شکل اسب بود. خوشش آمد و خندید. دستش را همان‌طوری تکان داد و سعی کرد بگوید پیتیکو پیتیکو. بعد از آن هر وقت هر بیسکوییتی می‌خورد، ادای احترام می‌کند، مشتش را توی هوا می‌تازاند و با ایما اشاره از من می‌خواهد صدای اسب دربیاورم. از وقتی او دنیا آمده اغلب خریدهای سوپرمارکتی را اینترنتی انجام می‌دهم. گشت زدن بین قفسه‌‌ی هایپر مارکت‌ها و تماشای محصولات جدید لذتی بود که تورم و مادر شدن همزمان از من سلب کردند. حالا نه وقت ماجراجویی‌های سوپرمارکتی را دارم نه پولش را. لیست‌ خرید جمع و جورم را می‌چسبانم به در یخچال و به محض اینکه کودکم خوابید، به نزدیک‌ترین دریانی محل زنگ می‌زنم. امروز پیک دریانی برای ما یک بیسکوییت باغ‌وحشی قدیمی آورد. شکل همان‌ها که تو دبستان خودم می‌فروختند. یکهو انگار یک کلاس اولی شدم در مدرسه‌ی سیزده‌ی آبان. در آن حیاط در‌اندشت. در آن ساختمان اسرارآمیزی که آرزو داشتم زودتر کلاس پنچمی شوم تا بتوانم به کلاس‌های طبقه‌ی سومش برسم (جایی که کودکی تمام می‌شد و به نوجوانی می‌رسیدی و دیگر بچه نبودی، طبقه‌ای که پر از پچ‌پچ‌های ممنوع بود) در آن کریدورهایی که بعد از سال‌ها هنوز خواب می‌بینم بینشان گم شده‌ام. بعضی وقت‌ها فکر می‌کنم آن مدرسه واقعا چه شکلی بود؟ پیتیکو پیتیکو کردم و حیوانات را چیدم توی سینی. سفت و خشک بودند. حتی شکل‌شان فرق داشت. بچه از مزه‌ی فرمولاسیون وطنی خوشش نیامد اما برای من پر از خاطره‌‌های عزیز و محروم بود. حیوانات این باغ ‌وحش را انگار مادربزرگی که می‌خواسته نوه‌اش را ربع ساعت سرگرم کند، با بی‌حوصلگی توی دفتر تلفن نقاشی کرده بود. باید از چند زاویه بیسکوییت را می‌چرخاندی و با دقت نگاهش می‌کردی تا بفهمی اردک است. یا گاو است؟ وقتی خوابید سینی را با یک لیوان شیر گذاشتم روی میز و لپ‌تاپ را باز کردم. یک ساعت و نیم فرصت داشتم از خواب بودنش استفاده کنم؛ باید انتخاب می‌کردم درس بخوانم یا روی متنی کار کنم که باید به شماره‌ی عید مجله برسانم. یک گوریل از توی سینی برداشتم و گوگل کردم «دبستان دخترانه‌ سیزده‌ آبان+برازجان» همه چیز مدرسه عوض شده. ساختمان‌ها، معلم‌ها، نمازخانه‌، آبخوری. هیچ چیزش برایم آشنا نیست. هیچ اثری از حضور من و همکلاسی‌هایم- ساناز و رقیه و شیرین و نازنین و زهره- در آن مدرسه نیست. انگار ما در خواب، پنج سال آنجا بوده‌ایم. مگر می‌شود هیچ نشانی از بچه‌هایی که سال هفتاد و شش در این مدرسه کلاس‌اولی شدند نباشد؟ همه چیز غریبه است. به جز صورت‌ دختربچه‌های مقنعه‌پوش. دختربچه‌ها در جشن تکلیف. دختر بچه‌ها در حال تکان دادن پرچم‌های کاغذی، دختربچه‌ها در حال سرود خواندن، چسبیده به معلمشان در عکس‌های یادگاری، در جشن یلدا، توی مینی‌بوس، توی صف. همه‌ی آن‌ها را می‌شناسم. توی همین حیاط همراهشان دویده‌ام و اگر آن‌ها هم مرا به جا بیاورند خوب می‌شود. می‌توانم چندتا اسب و دلفین تعارفشان کنم. 🍃🍃🍃🌼🍃 *