eitaa logo
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
35.2هزار دنبال‌کننده
19.9هزار عکس
4.4هزار ویدیو
16 فایل
حرف ،درد دل و رازهای مگوی زن و شوهری😁🙊 با تجربه ها و رنج کشیده بیان اینجا👥👣💔 ادمین گرامی کپی از پست های کانال حرام و #پیگرد دارد⛔⛔ ♨️- ادمین @Fatemee113 جهت رزرو تبلیغات 👇👇👌 https://eitaa.com/joinchat/1292435835Ca8cb505297
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 ❓😔 ❤️ قسمت اول سلام فاطمه قشنگم ازت ممنونم بابت این کانال همفکری توی کانال فوق العاده است چون هر کسی زن و مرد میان و تجربه هاشونو در اختیار بقیه میذارن اگه اجازه بدی منم میخوام دیگران همفکری کنن برام واقعا دیگه ناتوان و دل شکسته ام خودم قدرت و جسارت تصمیم گیری ندارم من ۳۵ سالمه دو تا بچه دارم بچه بزرگم ۶ سالشه کوچیکه ۵ ماهه... من نمیخوام حرفای کلیشه ای بزنم و بگم دهنمو بستن ازدواج کردم نه، ولی تعریف میکنم قضاوت با دوستان ،. من بواسطه یک خانم کاملا سنتی با همسرم آشنا شدم اون زمان که مجرد بودم واقعا خوب زندگی میکردم همه چی بهترینشو برای خودم میخریدم ...بهترین رستورانهای تهران میرفتم ...باشگاه میرفتم و حرفه ای تمرین بدنسازی داشتم....در حدی اندامم خوب بود که هر جا میرفتم همه میگفتن چه بدنی داره یا چه چهره ای داره....نمیگم خیلی زیبا و خاص بودم ولی چون خیلی به پوستم میرسیدم صورتم خیلی شفاف بود بدون لک و چروک ....صاف و سفید ....همیشه تو مطب زیبایی و باشگاه و خرید بودم .... یه روز اون خانم که معرف ما بود قرار گذاشت گفت همدیگه رو ببینید منم با زن بابام ...همسرمم باخالشون اومدن ..... از همون اول چهره ایشون عبوس و گرفته بود ....یعنی انگار زوری اومده بود ....ولی من خنده رو و بشاش ...مثل بچه های ۵ ساله شاد بودم و پر انرژی... 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
🍃🍃🍃🌸🍃 ❓😔 ❤️ قسمت دوم خلاصه ماباهم حرف زدیم به ایشون گفتم انگار رضایتی نداشتید و ب زور امدید...گفتن نه دیگه خودمم از تنهایی خسته شدم ....ایشون گفتن سیگار میکشن و مشروب میخورن ...منم چون خانواده خودم سیگاری داریم و تو عروسیا مشروب میخورن خانوادم ،برام یه چیز عادی بود ،گفتم ایرادی نداره فقط من خط قرمزم اعتیاده گفتم من دست خودم نیست وقتی آدم معتاد میبینم حالم دگرگون میشه و نمیتونم این آدمو تحمل کنم ....چون من یکبار ضربه خورده بودم در گذشته و تجربه تلخ زندگی با یک معتاد داشتم نمیخواستم دوباره برام تکرار بشه خداروشکر فرزندی از ازدواج اولم نداشتم ...بخاطر همین پافشاری میکردم فقط یه مرد سالم میخوام .... ایشون خیلی بااعتماد بنفس حرف میزدن...از خودشون هیچی نداشتن سال ۹۶ یه پراید داشتن اونو ب قیمت۱۳ میلیون فروخته بودن و فقط اون تو حسابشون بود ..در صورتیکه همون سال من ۸۰ میلیون پول داشتم و معرف میدونست که من پول تو حسابم هست و زندگیه خوبی دارم ... من واقعا نمیدونم چرا به حرفای ایشون دقت نمیکردم ....به کاراشون زوم نمیشدم ...من که یکبار شکست خورده بودم باید خیلی بااحتیاط پیش میرفتم ....ولی واقعا نمیدونم چی شد که خودمو ب خدا سپردم .....کلا آدم ساده ای ام ولی ای کاش گرگ بارون دیده بودم شاید الان زندگیم فرق میکرد 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸**
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 ❓😔 ❤️ قسمت سوم خلاصه ما یک ماه باهم صحبت کردیم که خانوادم یعنی زن بابام خبر داشت ولی پدرم نمیدونست که من بااین اقا الان درارتباطم فقط میدونست خواستگار دارم و یکبار همو دیدیم......ایشون یه روز تماس گرفتن گفتن کجایی گفتم داخل باشگاه دارم میرم خونه ...گفتن من جلوی باشگاهم ...‌منم با شوق و ذوق از دوستام خداحافظی کردم رفتم جلوی در دیدم ایشون با لباسای کهنه و یه دستکش وایسادن جلو در .....شوک شدم از تیپشون ، ، همون لحظه میخواستم خداحافظی کنم چون باشگاه داخل محل بود و پدر منم همه تو محل میشناختن دقیقا باشگاه توی خیابون اصلی بود یعنی هر کی میخواست وارد محل بشه از خیابون باشگاه باید رد میشد....اون روز فوق العاده خیابون شلوغ بود ....منم بخاطر اینکه ایشون ناراحت نشه و دلش نشکنه باهاشون همونجاصحبت میکردم ...ایشون بمن گفته بودن که شغلشون رانندگی توی شرکت پخش موادغذاییه.....ولی ایشون بار ایسوزو رو خودشون تنهایی خالی میکردن ....من نمیگم شغل بدیه ولی خب در شان من نبود اصلا وقتی گفتن خودشون بار خالی میکنن و اون لباسای تنشون رو دیدم خورد تو ذوقم.....ولی بازم ایستادم بعداز صحبت خداحافظی کردیم....من تو راه خیلی فکر کردم که همین الان جواب رد بدم .ولی پیش خودم گفتم اگه یه همسایه مارو دیده باشه ابروی پدرم میره ..نمیخواستم با یک کارگر ساده ازدواج کنم به دلیل اینکه مخارج من خیلی بالا بود من اون زمان فقط ۱۷۰۰ هزینه فیله مرغ و ماهی م بود بخاطر بدنسازی باید غذای خوب میخوردم .... 🍃🍃🌸🍃
🍃🍃🍃🌸🍃 ❓😔 ❤️ قسمت چهارم هزینه های خرید لباسام و شهریه باشگاه و تفریحاتم حدودا ۸ میلیون بود .....من هم برنامه ورزشی مینوشتم و پول درمی آوردم هم دارو بدنسازی میفروختم هم یه جا دستیار بودم و حقوق داشتم در کل درآمدم سه برابر حقوق همسرم بود درصورتیکه به خالشون گفته بودم باید حقوق ایشون بالا باشه و گفتن بله بالاست و میتونه هزینه کنه ..... منم همیشه نظرم اینه که تو زندگی باید دو طرف به هم کمک کنن ....بخاطر این زیاد درگیر درآمد نبودم گفتم ۸ تومن درامد منه ۸ تومنم برای همسرم باشه میتونیم راحت زندگی کنیم البته چند بار پرسیدم چقدر حقوق میگیرید ولی درست جوابمو نمیدادن اصلا نه راجع ب خونه صحبت میکردن نه راجع ب درآمدشون... منو ایشون باهم توافق کردیم ک ۱۴ تاسکه مهریه من باشه...من آدم مادی گرایی نبودم واقعا عاشق شدم و دلم میخواست خوشبخت بشم ...ازدواج اولم با میل خودم نبود هیچوقت طعم عشق و عاشقی رو نچشیده بودم .... روز خواستگاری رسید ایشون گفتن اصلا ب خانواده من نگید که ستاره قبلا ازدواج کرده ....فقط خودشون و خالشون در جریان بودن دیگه هیچکس نمیدونست.....ایشون البته خودشون خانواده ندارن فقط دوتا خواهر دارن که بااونا اصلا رابطشون خوب نیست و همشون فوت کردن فقط خاله هاشون و دایی بزرگشون برای خواستگاری اومده بودن....اونجا مادربزرگم زیر بار نرفت برای مهریه .....گفت نمیذارم خودتو کوچیک کنی ایشون گفت۱۱۴ تا یدونه ام کم نمیشه....من خیلی ناراحت شدم گفتم مادربزرگ ماباهم حرفامونو زدیم دیگه من که بخاطر مهریه نمیخوام ازدواج کنم ...... 🍃🍃🍃🌸🍃
🍃🍃🍃🌸🍃 ❓😔 ❤️ قسمت پنجم چون مهریه من از ازدواج اولم هزار سکه بود و فقط ۱۴ تا گرفتم بعدم همسر سابقم سال۹۵ فوت کرده بودن ...خلاصه همسرم گفت ماباهم حرف زدیم ۱۴ سکه رو من میتونم قبول کنم ولی مادربزرگم اجازه نداد دایی و خاله های همسرم خیلی از خانواده ما و من خوششون اومده بود همونجا خالشون گفت کاش ی خواهر داشتی من برای پسرم میگرفتم .....چون غیراز مهریه هر چی گفتن ما قبول کردیم اونام تعجب کرده بودن حتی همسرم گفت من زن شاغل نمیخوام منم کلا کارمو گذاشتم کناردو ساعت بعد ازین که همه رفتن همسرم تماس گرفت و دلخور بود منم گفتم حق داری منم شوک شدم واسه مهریه...ولی ایشون گفت اشکالی نداره من راضی ام البته منم گریه کردم و گفتم مادربزرگم بزرگ ماست ما رو حرفش حرفی نمیزنیم ولی کمتراز۱۱۴ تا اجازه نمیده....ک ایشونم قبول کردو ما نامزد شدیم ...یک ماه بعد تو خونه یه جشن خیلی ساده گرفتن و اومدیم زیر یه سقف....جشنمون ب حدی ساده بود که فامیلاشون میگفتن دختره چجوری قبول کرده نه تالاری نه لباس مجللی ....نه پذیراییه شیکی .....اونا نمیدونستن ک من دختر نیستم خب مام نمیتونستیم شلوغ کنیم ازدواج دومم بود و من توقعی نداشتم... ۶ ماه اول زندگی همه چی عالی بود چنان شور و شوقی داشتم که هرصبح سجده میکردم و باذوق از خدا تشکر میکردم ... ولی دقیقا بعداز ۶ ماه ورق زندگیمون برگشت.....توی همون ۶ ماه اول متوجه شدم ایشون زگیل تناسلی داره ولی اهمیت ندادم گفتم مجرد بوده رابطه های متعدد داشته اون موقع من تو زندگیش نبودم تعهدی نداشته....ولی منم مبتلا کردن دو دوره واکسن گارداسیل زدم 🍃🌸🍃
🍃🍃🍃🌸🍃 ❓😔 ❤️ قسمت ششم دو دوره واکسن گارداسیل زدم بعد فهمیدم باردارم......راستی ایشون بعداز سه ماه از ازدواجمون بیکار شدن ...خونه نشین بودن و پولایی که برای عروسی جمع شده بود ک حدوده ۶ میلیون بود و خرج میکردن منم خودم از پولام خرید میکردم اینم بگم ایشون از همون اول هیچ پولی بمن نشون ندادن یعنی پول فقط تو حساب خودشون بود من حتی اجازه نداشتم کارت بانکی ایشونو دست بزنم ولی من همه چیم رو بود و چیز قایمکی نداشتم.....دوران بارداریم به بدترین شکل میگذشت منو دکتر نمیبردن پول نمیدادن سونو برم ...خیلی تحقیر و توهین که تو میخواستی جا پاتو سفت کنی الان حامله شدی در صورتیکه بعد از دواه از ازدواجمون میگذشت بمن گفتن تو نازایی حتما بخاطر همین طلاق گرفتی ولی باخواست خدا من بعداز چهار ماه باردار شدم واقعا دوران بدی بود برام دیگه پولی نداشتم چون اول ی نیسان خریدم براشون باهاش واسه خرج زندگی کار کردن ..بعد ی مدت هزار تابهانه اوردن و اونو فروختیم موتور خریدیم ایشون موتورو زد بنام خودش ...هزار تومن بابت اون نیسان و موتور نداده بود ولی بازرنگی صاحب اون موتور شد .... 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
🍃🍃🍃🌸🍃 ❓😔 ❤️ قسمت هفتم با بقیه پولم ماشین سواری خریدم ک وقتی دکتر میرم کنار خیابون بخاطر تاکسی منتظر نمونم ایشون حتی وقتی باماشین خودم منو دکتر میبرد جلوی بیمارستان منو مثل آشغال میذاشت و میرفت اصلا نمیپرسید با چ پولی میری دکتر چون دیگه پولی برام نمونده بود دوتا ماشین خریدم و تقریبا تو سیسمونیم کمک کردم پولام تموم شد ...کم کم روی اصلیشو نشون داد ..منم داغون شده بودم افسردگی شدید گرفتم ایشون اوایل اصلا بچه تو شکممو قبول نداشت میگفت پول ندارم و تورو گرفتم بدبخت شدم میگفت خدا کنه بچت دنیا نیاد من تورو نمیخوام اشتباه کردم تو رو گرفتم از وقتی تو اومدی تو زندگیم یه روز خوش نداشتم .....بخدای بالاسرم قسم من هیچ هزینه ای برای همسرم نداشتم چون دوستش داشتم و از اول حماقت کردم واسه نداریاش سکوت کردم ...حتی سرویس طلا نخریدن برام و پدرم خودش باپولای عقدمون برام خرید ...فامیلای همسرم هیچ هدیه ای ندادن همسرم بهشون گفته بود اینا ترک هستن چیزی جمع بشه برمیدارن اینو خالشون بعدها بمن گفت ...همسرم مازندرانیه....حتی دوتا خواهر دارن ولی چون دعا نویس هستن و آدمای درستی نیستن اونا رو بکسی معرفی نمیکرد و میگفت من هیچکسو ندارم ....حتی اون خواهرام هدیه ندادن فقط پول پدرم و فامیلای خودم بود .... 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
🍃🍃🍃🌸🍃 ❓😔 ❤️ قسمت هشتم تقریبا اخلاقاش برام مشخص بود فامیلام و خانوادم فهمیدن ایشون حالت عادی نداره ...ولی خب من چیزی از زندگیم ب کسی نمیگفتم انتخاب خودم بود و پای اشتباه غلطم ایستاده بودم ......بعداز ی مدت فهمیدم قرص ب ۲ مصرف میکنن چند بار پیدا کردم میگفتن من فروشنده ام برای خرج خونه ...وگرنه ی ماشین و اسنپ ک خرج خونه رو نمیگذرونه .....بعد ها چند تا پیام ک ب دیگران فرستاده بودو حشیش میخواست دیدم ....یکبار توی نامزدی علف از کیفش پیدا کردم ....هیچوقت زیر بار نرفت همیشه وحشی بازی درآورد و توهین کرد ک تو گ.....میخوری کیف منو میگردی گمشو خونه بابات ..... من هر بار آبرو داری کردم نذاشتم کسی بفهمه مشکل دارم ...با زبون خوش باهاش حرف میزدم و ب جون بچمون قسمش میدادم ک نکن اینکارارو هر بار منو ساده رو خام میکرد ....تاالان ک ۶ سال گذشته دیگه هیچ علاقه ای به هم نداریم حتی از هم متنفریم ....من همون سال اول ازدواج فهمیدم بیماری ام اس دارم افسردگیم شدت گرفت و دکتر بهم قرص داده بود دیگه هیچوقت رنگ باشگاهو ندیدم منی ک سالها ورزش کرده بودم . 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸**
*🍃🍃🍃🍃🌸🍃 ❓😔 ❤️ قسمت نهم دیگه هیچوقت لباسای قشنگ نخریدم هنوزم بعد از ۶ سال لباسای دوران مجردیمو دارم ...توی این ۶ سال همیشه زندگیمون بد نبود روزای خوبو عاشقانه ای هم داشتیم ولی در حد چند ماه بود دوباره اخلاقشون عوض میشد الان دوباره توی ماشین علف پیدا کردم ... دنیا برام تموم شده نه علاقه ای نه رابطه جنسی حتی باهم حرف نمیزنیم ولی وقتی مهمون میاد نمیذارم کسی متوجه بشه مهمون خونه ما فقط برادرای من هستن خونه پدرم نمیتونم برم چون خونه واسه زن بابامه اونم ارامش میخواد و اصلا رو بمن نمیده اون تنها کسی بود ک از زندگیم خبر داشت حتی خودش منو تشویق کرد ک زود ازدواج کن برو هربار گفت ازدواج دومته ابروت میره بشین سرجات فکر طلاقو از سرت بیار بیرون...گفت هیشکی تورو با دوتا بچه نگه نمیدارهالان خیلی محزونم ..خیلی تنهام ....افسردگیم داشت خوب میشد عملا دوران بارداري دومم داروهام قطع شد تاالان ک بچم ۵ ماهشه ...امادرحال حاضر شدیدترین دوران افسردگیو میگذرونم به دکترم گفتم ولی گفت دارویی که الان مصرف میکنی خیلی قویه چون قبلا داروهای زیادی مصرف کردی نمیتونم ریسک کنم و اجازه بدم دوباره داروی جدید شروع کنی چون امکانش هست کبدت از کار بیفته ... ..... 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
❓😔 ❤️ قسمت دهم ایشون هرروز بمن توهین میکنه میگه تو مریضی خرج دوا درمونتو ندارم ...برو گمشو پیش بابات...میگه بدبختم کردی ..میگه عاشق بچه هامم ولی حتی واسه ایناام لباس قشنگ نمیخره ...من چندین بار از دیوار لباس دسته دوم واسه بچم و خودم خریدم .... یارانه من جداست اونو واس خودم خرج میکنم یه مدت یکی از فامیلامون ماهی ۵۰۰ تو حسابم پول میریخت اونو اصلا نمیدونست وگرنه ازم میگرفت منم خیلی ازش میترسم پدرم ضعیف و ترسو و خیلی آبرو داره نمیتونه از پس این آدم بربیاد ... برادرام میتونن ولی میدونم اگه بهشون بگم خون راه میفته و صددرصد میان واس دعوا ...ولی اونااز من کوچیکترن مادرم اونارو بمن سپرده نمیتونم باعث بشم از دماغشون ی قطره خون بیاد ..... همسرم تنها چیزی ک پر میکنه فریزره اونم چون خودش شکمواا....ب کسی نگفتم ک علف و حشیش و قرص از جیبش پیدا کردم اگه بگم دیگه نه خودم پیش فامیلام احترامی دارم نه اون.....البته اونو ک کسی قبولش نداره انقدر لحن حرف زدنش با مردم بده ک هیچکس تحملش نمیکنه حتی فامیلای خودش دوست صمیمیش...هیچکس باهاش درارتباط نیست .... چند وقت پیش پسر عموش بامن تماس گرفت گفت اون لیاقت تو رو نداره بیا با من باش هر چی بخوای برات فراهم میکنم گفت اون قبلا کمپ بستری بوده اخلاقشم واسه همه مشخصه ...گفت ماهمه میدونیم اون وحشیه تو زیر دست این مرد نابود میشی....ولی بهشون گفتم شما یکبار تماس گرفتی و ابراز علاقه کردی ولی من متاهلم و زن پسر عموی شمام...شماهم متاهلی و من باهمسرت رابطه خوبی دارم لطفا دیگه با من تماس نگیر چون بار دوم خودم ب همسرم میگم ..... 🍃🌸🍃
🍃🍃🍃🌸🍃 😔 ❤️ قسمت یازده.پایان این اولین و اخرین بار بود ولی توی همون مکالمه از شوهرم خیلی چیزا گفت ک از چندین نفر هم شنیده بودم ...کلا فامیلای دهن قرصی داره ولی از تو حرفاشون چند بار سوتی دادن .... دوستان عزیزم ببخشید طولانی شد دلم میخواست همه چیزو بدونید ک نااگاهانه قضاوت نکنید به راهنماییتون احتیاج دارم بگید من چیکار کنم چند بار گفتم میخوام ماشینمو بفروشم دیگه منت تو رو نکشم واسه پول دارو یا خوراکم ایشون گفت ماشینو اتیش میزنم چیزی دستتو نمیگیره بعدم مثل اشغال پرتت میکنم از خونه بیرون دست بچه هامم میگیرم میبرم جایی ک حتی نتونی سایشونو ببینی ....با خوی وحشی این مرد میدونم ک اینکارو میکنه از قانون ام اصلا نمیترسه راستی ایشون سه دونگ خونه ورثه ای بنامشونه ...سه دونگ دیگه بین ایشون و اون دوتاخواهر باید تقسیم شه اوناام شکایت کردن و حقشونو میخوان میترسن خودشون جلو بیان فقط وکیلشون میره دادگاه ولی هیچکس خونمونو نمیخره خونه قدیمیه خیلی خرج داره دوستان عزیزم منو از راهنماییتون بی نصیب نکنید 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸