🍃🍃🌸🍃
#اندکی_تأمل
داستایوفسکی در زندان سگی رو میبینه که همه زندانیها بهش لگد میزنن
اون متوجه میشه که سگ از زندانیها فرار نمیکنه، برعکس وقتی اونها بهش نزدیک میشن، خم میشه و حالت لگد خوردن میگیره!
یه روز داستایوفسکی بهش نزدیک میشه و سرشو نوازش میکنه.
سگ با تعجب و ترس نگاه میکنه، ازش دور میشه و به شکل تلخی ناله میکنه.
از اون روز به بعد، سگ هر بار که داستایوفسکی رو میدید فرار میکرد!
اون سگ با بدرفتاری خو گرفته بود و از هر شکل دیگهای از توجه میترسید،وقتی کسی باهاش خوش رفتاری میکرد، امنیتشو در خطر میدید!
در مورد انسانها هم همین حالت صدق میکنه. آدمایی که تمام عمرشون بد رفتاری و بی اعتمادی دیدن، نمیدونن وقتی محبت میبینن چطور برخورد کنن، دنیای خوش رفتاری و اعتماد رو نمیشناسن، در اون احساس غریبی میکنن و ترس، ناباوری و اضطراب اونها رو فرا میگیره.
در واقع برای آدما «خوبی که نمیشناسن از بدی که میشناسن، خطرناک تره!»
بی دلیل نیست که گاهی کسایی که باهاشون بدرفتاری میکنی ستایشت میکنن و اونهایی که باهاشون خوش رفتاری میکنی ازت ناراحت میشن چون به خوبی و محبت خو نگرفتن و بیگانن باهاش❤️
🍃🍃🍃🍃🌾🌾
لینک کانال💌👇
https://eitaa.com/joinchat/2072707419C9e3cc1bf07
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃
#اندکی_تأمل
دوستان مجازی🌹
"ما ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ ﺣـــــــﺲ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ "
مهربانی ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﺍﺯ. "ﻋﮑﺲ ﭘﺮﻭﻓﺎﯾﻠﺶ "
ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻏﻤﺶ ﺭﺍ ﺍﺯ. "ﭘﺴﺖ ﻫﺎﯾﺶ "
شادی و ﺧﻨﺪﻩ اش ﺭﺍ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ " ﺟﻮﮎ ﻫﺎﯾﺶ "
ﺗﻮﺟﻪ ﺍﺵ ﺭﺍ ﺑﺎ. " ﻻﯾﮏ ﮐﺮﺩﻥ ﻫﺎﯾﺶ "
حضورش ﺭﺍ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ "علامت آنلاینش "
ﻟﺠﺒﺎﺯی و دلخوری اش ﺍﺯ ﺭﻭﯼ. " ﺑﻼﮎ ﻫﺎیش"
نگویید ﻣﺠﺎﺯﯼ...!!
ﻣﺎ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ ﺣﺲ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ...
یقین داریم...
ما اینجا را باور داریم...
ﻣﺎ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ...
ﺷﺐ ﻫﺎﯾﻤﺎﻥ...
ﺭﻭﺯﻫﺎﯾﻤﺎﻥ .....
ﺩﺭﺩﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ...
دلتنگی های گاه وبیگاهمان...
ﻫﻤﻪ ﺍﯾﻨﺠﺎﺳــــــــﺖ!!
ﻧﮕﻮﯾﯿﺪ ﻣﺠﺎﺯﯼ!!
ما در اینجا به دوست هایمان عادت کرده ایم...
همانند ماهی به آب!!
اینجا زندگی جاریست...!!
آری...
اینجا همه چیز واقعیست...!!
دنیای مجازی به ما آموخت:
حرف "دلمان" را آزاد بنویسیم و بیان کنیم
میتوانیم خودمان باشیم
میتوانیم از دور دوست بداریم
و دوست داشته شویم
میتوانیم به کسانی دل ببندیم
و اعتماد کنیم که هرگز. "ندیدیمشان"..!!
این فضارا پاک نگه داریم..❤️
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
لینک کانال،👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃
#ارسالی_اعضا ❤️🙏
💠#اندکی_تآمل
خاطره ای از یک مهندس نفت !!
ﺳﺎﻝ ۸۱ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺗﺒﻌﯿﺪ ﺷﺪﻡ ﺑﻨﺪﺭ ﻋﺴﻠﻮﯾﻪ ﯾﺎ ﻫﻤﻮﻥ ﭘﺎﺭﺱ ﺟﻨﻮﺑﯽ
ﺳﺎﻟﻬﺎﯼ ﺍﻭﺝ ﮐﺎﺭ ﺗﻮ ﭘﺎرﺱ ﺟﻨﻮﺑﯽ ﺑﻮﺩ ﻭ ﮐﺎﺭ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﺷﺒﺎﻧﻪ ﺭﻭﺯﯼ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﯿﺸﺪ. ﺭﺍﺣﺖ ﺑﻮﺩﻡ، ﮐﺴﯽ ﮐﺎﺭﯼ ﺑﻪ ﮐﺎﺭﻡ ﻧﺪﺍﺷﺖ، ﻫﻤﯿﻨﻘﺪﺭ ﮐﻪ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺳﺎﻋﺖ ۹ ﺩﻓﺘﺮ ﺭﻭ ﺗﻮ ﭘﺎﺳﮕﺎﻩ ﺍﻣﻀﺎ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ، ﮐﺎﻓﯽ ﺑﻮﺩ.
ﺑﺎ ﯾﻪ ﻣﻬﻨﺪﺱ ﮊﺍﭘﻨﯽ ﺩﻭﺳﺖ ﺷﺪﻡ، ﻣﺮﺩ ﺧﯿﻠﯽ ﺧﻮﺑﯽ ﺑﻮﺩ، ﻣﻬﻨﺪﺱ ﺗﺎﺳﯿﺴﺎﺕ ﺩﺭﯾﺎﯾﯽ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻣﺜﻞ ﺑﻘﯿﻪ ﮊﺍﭘﻨﯽ ﻫﺎ ﺳﺨﺖ ﮐﻮﺵ، ﻭ ﺧﯿﻠﯽ ﺧﻮﺏ ﻓﺎﺭﺳﯽ ﺻﺤﺒﺖ ﻣﯿﮑﺮﺩ، ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﭼﻨﺪ ﻭﻗﺖ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺘﯽ ﻭ ﺍﺭﺗﺒﺎﻃﻤﻮﻥ ﭘﺎ ﮔﺮﻓﺖ، ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺘﻢ ﺩﻟﻢ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ ﯾﻪ ﺑﺎﺭ سوشی ﺑﺨﻮﺭﻡ، ﻭ ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﮐﻨﻢ ﺑﺒﯿﻨﻢ ﭼﯿﻪ، ﮔﻔﺖ ﺑﺎﺷﻪ، ﯾﮏ ﺷﺐ ﺩﻋﻮﺗﺖ ﻣﯿﮑﻨﻢ، ﺳﻮﺷﯽ ﻣﻬﻤﻮﻧﻢ ﺑﺎﺷﯽ ..
ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﻋﺼر ﺑﻬﻢ ﺯﻧﮓ ﺯﺩ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﻡ ﺍﺯ ﮊﺍﭘﻦ ﻣﺎﻫﯽ ﻣﺨﺼﻮﺹ ﺁﻭﺭﺩﻥ ﻭ ﺍﻣﺸﺐ ﺑﯿﺎ ﺧﻮﻧﻪ ﻣﻦ.
ﺧﻮنش ﯾﻪ ﮐﺎﻧﮑﺲ ﺑﺰﺭﮒ ﻭ ﻣﺠﻬﺰ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺩﺍﺷﺖ، ﺣﻤﺎﻡ ﺁﺷﭙﺰﺧﻮﻧﻪ، ﮐﻮﻟﺮ ﺍﺳﭙﻠﯿﺖ ﻭ ...
ﭘﺸﺖ ﻣﯿﺰ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﻭ ایشون ﺩﺍﺷﺖ ﺗﻮ ﺁﺷﭙﺰﺧﺎﻧﻪ ﺑﺮﺍﻡ ﭼﺎﯼ ﺳﺒﺰ ﮊﺍﭘﻨﯽ ﺩﺭﺳﺖ ﻣﯿﮑﺮﺩ، ﯾﻪ ﻇﺮﻑ ﺷﮑﻼﺕ ﺭﻭ ﻣﯿﺰ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﯾﻪ ﺩﻭﻧﻪ ﺍﺯﺵ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻢ ﮐﻪ ﺑﺨﻮﺭﻡ، ﺧﯿﻠﯽ ﺑﺪﻣﺰﻩ ﺑﻮﺩ ! ﺧﯿﻠﯽ !
ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺘﻢ ( ﮐﻮﺟﻮ ) ﺍﯾﻦ ﭼﻪ ﺷﮑﻼﺗﯿﻪ ؟ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﺪﻣﺰﻩ ﺍﺳﺖ.
ﮔﻔﺖ ﺍﺯ ﮊﺍﭘﻦ ﺁﻭﺭﺩﻡ، ﮔﻔﺘﻢ ﺧﺐ ﭼﺮﺍ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺍﺯ ﺳﻮﭘﺮ ﻣﺎﺭﮐﺖ ﺷﮑﻼﺕ نمیخری ؟
ﺍﯾﻦ ﭼﯿﻪ ﺗﻮ ﻣﯿﺨﻮﺭﯼ ﺁﺧﻪ ( ﺑﺎ ﻫﻢ ﺷﻮﺧﯽ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ ) ﺑﺎ ﺳﯿﻨﯽ ﭼﺎﯼ ﺍﻭﻣﺪ ﭘﯿﺸﻢ ،ﻫﻤﯿﻨﺠﻮﺭ ﮐﻪ ﭼﺎﯼ ﻣﯿﺮﯾﺨﺖ گفت :
ﻣﻠﺖ ﮊﺍﭘﻦ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺟﻨﮓ ﺭﻭﺯﯼ ۱۶ﺳﺎﻋﺖ ﮐﺎﺭ ﮐﺭﺩ،ﺑﺎﺑﺖ ۸ ساعتش ﻣﺰﺩ ﻣﯿﮕﺮﻓﺖ ﻭ ۸ﺳﺎﻋﺖ دیگه شو ﺭﺍﯾﮕﺎﻥ ﮐﺎﺭ ﻣﯿﮑﺮﺩ، ﺗﺎ ﮐﺸﻮﺭﻣﻮﻥ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺑﺸﻪ، ۲ﻧﺴﻞ ﺍﺯ ﻣﻠﺖ ﮊﺍﭘﻦ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﻭ ﻓﺪﺍ ﮐﺮﺩ، ﻣﻦ ﺑﺎ ﻣﺎﻟﯿﺎﺗﯽ ﮐﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﮊﺍﭘﻦ ﭘﺮﺩﺧﺖ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺭﻓﺘﻢ، ﻭ ﺍﻻﻥ ﻣﻮﻇﻔﻢ ﺩﺭﺁﻣﺪﻡ ﺭﻭ ﺗﻮ ﮐﺸﻮﺭ ﺧﻮﺩﻡ ﺧﺮﺝ ﮐﻨﻢ.
ﻣﻦ ﻧﯿﻮﻣﺪﻡ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺷﮑﻼﺕ ﺑﺨﺮﻡ
من ﺍﻭﻣﺪﻡ ﻟﻄﻒ ﻣﺮﺩﻡ ﮐﺸﻮﺭﻡ ﺭﻭ ﺟﺒﺮﺍﻥ ﮐﻨﻢ ...
ﻣﻦ ﺣﻖ ﻧﺪﺍﺭﻡ مالیات و ﻫﺰﯾﻨﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﻣﻠﺖ ﮊﺍﭘﻦ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﭘﺮﺩﺍﺧﺘﻪ ﺭﻭ ﺧﺎﺭﺝ ﺍﺯ ﮊﺍﭘﻦ ﺧﺮﺝ کنم..!
ﺧﻔﻪ ﺧﻮﻥ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ، ﺩﺭﺳﯽ ﮐﻪ ﺍﻭﻥ ﻣﻬﻨﺪﺱ ﮊﺍﭘﻨﯽ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺍﻭﻧﺮﻭﺯ ﺩﺍﺩ ﺭﻭ ﻫﯿﭻ ﻭﻗﺖ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻧﻤﯿﮑﻨﻢ.
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﻣﯿﮕﻢ ﮐﺪﻭﻡ ﺍﺯ ﻣﺎ ﺣﺎﺿﺮﯾﻢ ﺳﺨﺘﯽ ﺑﮑﺸﯿﻢ؟
ﮐﺪﻭﻡ ﻧﺴﻞ ﺍﺯ ﻣﺎ ﺣﺎﺿﺮﻩ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﻭ ﻗﺮﺑﺎﻧﯽ ﮐﻨﻪ ﺗﺎ ﻧﺴﻠﻬﺎﯼ ﺑﻌﺪﯼ ﺑﻪ ﺭﻓﺎﻩ ﺑﺮﺳﻦ؟
ﮐﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﯾﺎﺩ ﺑﮕﯿﺮﯾﻢ تغییر رو از خودمون شروع کنیم، ﻧﮕﯿﻢ ﺍﻭﻝ ﯾﮑﯽ ﺩﯾﮕﻪ، ﺑﻌﺪ ﻣﻦ؟
ﭼﺮﺍ ﻧﻤﯿﮕﯿﻢ ﺍﻭﻝ ﻣﻦ ﺗﺎ ﺑﻐﻞ ﺩﺳﺘﯿﻢ ﻫﻢ ﯾﺎﺩ ﺑﮕﯿﺮﻩ؟
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
لینک کانال،👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c