eitaa logo
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
35.1هزار دنبال‌کننده
20هزار عکس
4.5هزار ویدیو
16 فایل
حرف ،درد دل و رازهای مگوی زن و شوهری😁🙊 با تجربه ها و رنج کشیده بیان اینجا👥👣💔 ادمین گرامی کپی از پست های کانال حرام و #پیگرد دارد⛔⛔ ♨️- ادمین @Fatemee113 جهت رزرو تبلیغات 👇👇👌 https://eitaa.com/joinchat/1292435835Ca8cb505297
مشاهده در ایتا
دانلود
🔆عدالت بى نظير اميرالمؤمنين و نارضايتى اشراف يكى از علل و اسباب انحراف مردم و بزرگان آن زمان از اميرالمؤمنين عليه السلام عدالت بى نظير آن حضرت بود، در روز دوم بيعت خود در مدينه در يك سخنرانى كه در مدينه كرد فرمود: آگاه باشيد هر زمينى كه عثمان به كسى واگذار كرده و هر مالى كه از مال خدا به كسى (بى جهت ) بخشيده است به بيت المال (خزانه دولت اسلامى ) برمى گردد، همانا حق گذشته را هيچ چيز باطل نمى كند (گذشت زمان ، سبب نمى شود كه گذشته ها را ناديده بگيرم ) من اگر ببينم كه با آن (حقوق مردم ) ازدواج كرده اند و به كابين زنها رفته و ميان شهرها پراكنده شده باشد، آن را به جاى خود برمى گردانم ، همانا در عدالت گشايش ‍ است و هر كه حق بر او تنگ باشد، ستم برايش تنگتر است كلبى گويد: سپس حضرت دستور داد تا تمامى اموالى كه عثمان داده بود هر كجا كه يافت شود به بيت المال (يا صاحبان آن ) برگردانده شود. به همين جهت بود كه عمروبن عاص در نامه اى به معاويه نوشت : هر كار كه مى خواهى بكن ، چون پسر ابيطالب تو را از هر چه داشتى پوست كند همچنانكه پوست (چوب را براى درست كردن ) عصا برمى گيرند. على بن محمد بن ابو يوسف مدائنى از فضيل بن جعد نقل كرده است كه مى گفت : عمده ترين علت كناره گيرى عرب از اميرالمؤمنين مساءله مال بود، زيرا او نه اشراف را بر ديگران ترجيح ميداد و نه عرب را بر عجم ، او با رؤ سا و سران قبايل زدوبند نمى كرد همچنانكه پادشاهان مى كنند و هيچ كس را (با دادن باج ) به طرف خود نمى كشاند، ولى معاويه بر خلاف اين بود، لذا مردم على را رها كرده به معاويه پيوستند. 📚بحار، ج 41، ص 133 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
🍃🍃🍃🍃💕💕 زن_توانمند ❌زنها فقط از مقايسه شدن با رقباشون نمیترسند. اين‌كه هر زن ديگری در ذهن همسرشان موفق‌تر و توامند‌تر از آن‌ها باشد، به زن‌ها احساس ناامنی می‌دهد. 🔵آن‌ها دوست دارند ملكه خانه باشند و اين‌كه در ذهن همسرشان كامل‌ترين زن دنيا باشند، براي آن‌ها به معنی خوشبختي و موفقيت در ازدواج است. 🔵به همين دليل وقتي از او مي‌خواهيد فلان غذا را مثل مادرتان درست كند، فلان ظرافت را مثل مادرتان داشته‌باشد يا فلان رفتارش مثل رفتار مادرتان باشد، از كوره در مي‌روند و نه تنها از شما ميیرنجند بلكه مادران كه هيچ نقشی در اين ماجرا نداشته را هم مقصر می‌دانن 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 داستان زندگی من.....سرنوشت نازگل 🍃🍃🌸🍃
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🌸🍃 قسمت چهارم سه شب پشت سر هم همین جوری گذشت اون ادم شیرناپاک خورده وحشت به دلم انداخته بو
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 قسمت پنجم خداحافظی کرومو سوارماشینش شدم ساکت بودیم یکم که گذشت با ناراحتی گف خجالت نکشیدی چندشب موندی خونه یه ادم غریبه اونم کسی که پسر جوون داره عقل نداری تو گریم‌گرف😔 گفتم وقتی نمی دونی قصیه چیه خواهشا قصاوتم نکن،گف خب بگو قصیه چیه که ترجیح دادی چندشب خونه یه ادم عریبه و نامحرم بخابی‌قضیه چیه که می خای بری خونه عمه که می دونی پسرش نظر داره بت اینو بدون عمرا بزارم😳 تعجب کردم روم‌نشد بگم‌بتو مربوط نیس مگه تو کی باشی که بخای مانع من بشی اما روم‌نشد گفتم‌منو ترمینال پیاده کن ،،گف تا نگی هیچ جا نمیبرمت هی اصرارکرد منم مثل ابربهار گریم میومد چقدرراشک ریختم‌اخرش گف بسه نخاستم میریم خونمون تا بعد قسمش دادم منو نبر خونه عمو نمیخام‌کسی چیزی بفهمه...اخه با زن عموم رو دربایستی داشتم،راحت نبودم گف میبرمت خونه خودم پسرعموم یه مغازه لوازم‌یدکی بزرگ‌داشت که طبقه بالای اون رو هم‌ساخته بود براخودش من تاحالا ندیده بودم بالارو ولی انگار مجبور بودم‌که برم‌هیج جارو نداشتم ازینورم اصلا تمایل نداشتم‌برم شمال پیش عمم رفتنم همانا و عروس شونمم همانا😔 سکوت کردم،پسرعموم حرکت کرد بسمت خونش ته دلم یه جوری بود می ترسیدم اما باشناختی که ازش داشتم ترجیح دادم‌اعتمادکنم بهش درو باز کرد یه پله باریک طولانی بود چون بالای مغازه بود پلش زیادبود🤦‍♀جون دادم تارسیدم‌بالا درواحدو بازکرد تارف کرد که برم داخل،،یه واحد نقلی برعکس مغازش بود گدیا یه طرف واحد رو مختص انباری کرده بود و فقط قسمت کوچکی رو سوییت کرده بود برازندگی وارد که میشدی یه سالن به اندازه دوتا ۱۲ متزی و روبه روش یه اشپزخونه نقلی سمت چپ هم‌یه اتاق خواب نقلی وارد شدم همه جارو دید زدم نشستم رو‌مبل موذب بودم خیلی خجالت می کشیدم اما حاضر بودم قسم بخورم احمد صدتا شرف داشت به بودن توخونه سیمین😔😔😔😔 شاید بگین کارم اشتباه بوده یااحمق بودم نه شرایطی که من داشتم بهترین ازین نمیشد بشه😔😔😔😔البته کم سنو سال بودم عقلم بیشتر ازین کارنمی کرد،ینی ترسم ازین بود که هرجا که برم‌از قصیه بو ببرن و ابروم بره فقط به این فکر می کردم احمد چایی دم کرد اورد نشست روبروم گف میشه بهم‌بگی قضیه چیه بازم‌شرشر اشک‌ریختم گف بابا مگه چی گفتم‌فقط می خام دلیل این که از خونتون زدی بیرونو بدونم گفتم از خونه نزدم بیرون‌گف پس چرا خونه غریبا اسکان کردی جوابی نداشتم گف تاصبم بخای نگی همینجور میشینم‌روبروت باید بگی من‌میدونم چیزی هس تورو خوب میشناسم توعاقلترازین حرفایی که بخای .... گفتم‌از دست سیمین و کارهاش گف مگه چکارت کرده اذیتت می کنه میزنتت توهین میکنه غذا نمیده؟؟گفتم هیچ کدوم گف پس چی گفت اگر بفهمم اذیتت کرده کاری می کنم از شهر فراری بشه پس بگو چیشده گفتم قسم‌میخوری به کسی نگی گف قول شرف میدم،،گفتم سیمین کارایی می کنه که نباید بکنه گف مثلا بازم‌نتونستم‌بگم گف من میدونم سیمین‌چکارس مدتهاس بهش شک داشتمو دارم منتها این وسط نکنه بلایی سرتواورده اینو گف زدم زیر گریه چان از ته دل گریه کردم نیاز به اغوش یکی داشتم که بهش تکیه کنم‌نمی دونم حرفمو میفهمین یا نه درکم‌می کنین یانه من‌خیلی تنهابودم،،هیچ کس نبود که بخام‌بهش تکیه کنمو اعتماد انقد گریه کردم که اخرش پسرعموم‌گف تمومش کن‌ بگو اگر بفهمم کاری کرده بهت شکمشو پاره پاره می کنم گفتم نه فقط خاستم‌از اون شرایط دورباشم کششو ندارم گف قسم‌بخور به ارواح عموم نتونستم😔😔😔گفتم برادرش میخاس اذیتم کنه منم فرارکردم اینو ک گفتم مثل چی سرخ سرخ شد عصبی شد مشتشو گرف هزارجور لعنت فرستاد قسمش دادم‌به کسی نگه ابروم درخطره گفتم من تا به عمرم هیچ‌خطایی نکردم‌انصاف نیس که ابروم‌بخاطر سیمین‌بره😔😔ساکت شد گف پاشو برو تو اتاق بخاب خودشم‌گرف همونجا خوابید 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
🍃🍃🍃🍃💕💕 زن_توانمند ❌زنها فقط از مقايسه شدن با رقباشون نمیترسند. اين‌كه هر زن ديگری در ذهن همسرشان موفق‌تر و توامند‌تر از آن‌ها باشد، به زن‌ها احساس ناامنی می‌دهد. 🔵آن‌ها دوست دارند ملكه خانه باشند و اين‌كه در ذهن همسرشان كامل‌ترين زن دنيا باشند، براي آن‌ها به معنی خوشبختي و موفقيت در ازدواج است. 🔵به همين دليل وقتي از او مي‌خواهيد فلان غذا را مثل مادرتان درست كند، فلان ظرافت را مثل مادرتان داشته‌باشد يا فلان رفتارش مثل رفتار مادرتان باشد، از كوره در مي‌روند و نه تنها از شما ميیرنجند بلكه مادران كه هيچ نقشی در اين ماجرا نداشته را هم مقصر می‌دانن 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
🍃🍃🍃🍃💕💕 🍑🧡 💠  هواشو داشته باش تا هواتو داشته باشه 🔹 یکی از راههایی که باعث میشه همسرتون تشویق بشه تا شما رو توی جمع تحویل بگیره اینه که شما هم توی جمع حسابی تحویلش یگیرین. مخصوصا اگر طالب این هستین که توی جمع خانواده خودش خیلی هواتون رو داشته باشه... 👈 مثلا توی جمع خانواده خودتون بگین: "فلانی، فلان کار رو عالی انجام میده " یا "شوهرم سلیقه اش توی خرید عالیه ، اگه موقع موقع خرید باهام باشه دیگه غصه ندارم ...." از ویژگی هاش تعریف کنین،توی جمع همیشه طرفش رو بگیرین ❌یادتون باشه بعدش که رفتین خونه، مستقیم بهش نگین : "دیدی من چقدر ازت تعریف کردم؛ حالا نوبت تواِ " ✅ فرصت بدین و یه وقتی اگه غیر مستقیم شد بهش بگین: " وقتی ازت جلو خانوادم تعریف می کنم واقعا بهت افتخار میکنم، انقدر دوست دارم تو هم از من جلو خانوادت تعریف کنی...." یا بر حسب صلاحدید خودتون، یه حرفی که غیر مستقیم همسرتون رو سوق بده با سمت تحویل گرفتن و تعریف کردن از شما. ولی بهش فرصت بدین و صبر کنین.   ⁣⁣‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎ 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 داستان زندگی من.....سرنوشت نازگل 🍃🍃🌸🍃
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 قسمت پنجم خداحافظی کرومو سوارماشینش شدم ساکت بودیم یکم که گذشت با ناراحتی گف خجالت نکشیدی
قسمت۶ 🌹صب که بیدارشدم،یه لحظه نمی دونستم کجام اطرافو نگا کردم‌تازه یادم اومد کجا هستم بلند شدم روسریمو سرکردم مانتومو کشیدم تنم و رفتم بیرون از اتاق،اروم و سرک کشون می رفتم‌انگار رفته بودم دزدی، رفتم‌سمت اشپز خونه نه کسی نبود خوشحال شدم که تنهام سریع رفتم دستو صورتمو شیتمو اومدم کتریو گذاشتمو چایی دم کردم یه سرکی به یخچال کشیدم پنیرو کره اوردم داشتم براخودم صبحونه اماده می کردم که احمد درزدو وارد شد،،نون سنگک گرفته بود یه لحظه خجالت زده شدم ازین که انقدر راحت و بدون اجازه به وسایل دست زده بودمو صبونه اماده کرده بودم،اومد توذوق زده شد گف به به چه بموقع رسیدم از حرفش خجالت کشیدم معذرت خاستم ازش که بدون اجازش توخونش چرخیدم زول زد به چشمام هنوز هم یادم نمیره گف ناز گل راحت باش،می تونی توخونه من‌ازاد باشی،این جا بمون نرو فومن،خودت میدونی سعید منتظره فرصته ،البته اگر دلت بااونجاس مانعت نمیشم ولی اگر نه بمون تا بالاخره یه چاره ای می کنیم‌باهم...از حرفش از حمایتش انگار دنیارو بمن دادن البته احمد از بچگی عاقل بود و رو پای خودش بود همیشه فامیل تعریفش رو می کردن ازین بیشتر هم‌ازش توقع داشتم گفتم‌نمی خام‌ مزاحمت‌باشم و این که کسی بفهمه‌هم براتو بد میشه هم‌من،😔والا من کسیو ندارم خودمم نمی دونم‌چکارکنم ،گف توکاریت نباشه من هستم هیچ کس هم‌نمیفهمه اینجایی،یه مدت همین‌جا بمون تا من بدونم با سیمین چکارباید بکنم بی چونو چراقبول کردم نمی دونم چرا دلم‌می خاست همونجا بمونم انگار از خداخاسته بودم من که اونهمه سختی دیده بودم این یه ریسکم‌روش البته ته دلم‌نمی دونم چرااونقدر به پسر عموم اعتماد داشتم،،،خلاصه کنم‌براتون من موندمو پسرعموی با غیرتم... ناهارو شام بامن‌بود،خونش رو پاکسازی می کردم ظهرها میومد ناهار میخوردو یه چرتک کوچولو میزدو می رفت،طفلک وسایل خواب بالشتو متکاشم برده بود پایین و شبا بعد شام میرف پایین و تومغازه می خوابید فقط بخاطر این که من راحت باشم... منم که انگار از یه جهنم وارد بهشت شده بودم همه چی محیا بود ..شبا گاهی که میدید دمقم بعد شام‌می رفتیم دور دور و توتاریکی شهرو میچرخیدیم‌بعد مثل دزدا دزدکی میومدیم سریع خونه هشت ماه همین روال رو داشتیم ،حرف زیادی بینمون ردو بدل نمیشد جز حرفای ضروری تواین مدت احمد رفته بود سراغ نامادریم و طی پیگیریای زیاد سمین رو اساسی کتک زده بود و تمام دقو دلیای منو دراورده بود....اونجور که من شنیدم دست سیمین اسیب دیده بود و جراحیش کرده بودن اما از ترس نتونسته بود شکایت کنه... من تو این مدت نتونستم‌برم‌مدرسم و کلا اون سال رو ترک تحصیل کردم،،، دلم‌براخواهرم‌تنگ‌شده بود ولی نمیشد که ببینمش جرات نداشتم‌اون طرفا افتابی شم ینی نمیشد که از خونه خارج شم...احمد می گف برادرسیمین چندباراومده مغازش و میگف بزور جلو خودمو گرفتم‌که نکشمش و عکس العمل نشون ندم. 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
🍃🍃🍃🌸🍃 ❤️ هر کس با ایمان این آیه را بر گِردِه نان با نیت خالص و توجه به خدا و معنی آن بنویسد و به شرابخواره بده شراب بر او طبع مکروه شود و از آن توبه کند انشاء الله تعالی آیه ۲۰۰ سوره آل عمران : يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اصْبِرُواْ وَصَابِرُواْ وَرَابِطُواْ وَاتَّقُواْ اللّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸**
*🍃🍃🍃🍃🌸🍃 سلام فاطمه جان روزتون بخیر ..ممنون از مطالب مفیدتون. امکانش هست خانومهای عزیزدر موردبرطرف کردن پف چشم هنگام صبح تجربیاتشونو رو بگن بعضی موقها ادم صبح بیدار میشه کاره واجبی بیرون داره و یهو با دو تا چشم پف کرده روبه رو میشه. آیا پیش اومده و چه کاری انجام دادن 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
*🍃🍃🍃🍃🌸🍃 سلام فاطمه جان روزتون بخیر ..ممنون از مطالب مفیدتون. امکانش هست خانومهای عزیزدر موردبرطرف کردن پف چشم هنگام صبح تجربیاتشونو رو بگن بعضی موقها ادم صبح بیدار میشه کاره واجبی بیرون داره و یهو با دو تا چشم پف کرده روبه رو میشه. آیا پیش اومده و چه کاری انجام دادن 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸