eitaa logo
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
35هزار دنبال‌کننده
20هزار عکس
4.5هزار ویدیو
16 فایل
حرف ،درد دل و رازهای مگوی زن و شوهری😁🙊 با تجربه ها و رنج کشیده بیان اینجا👥👣💔 ادمین گرامی کپی از پست های کانال حرام و #پیگرد دارد⛔⛔ ♨️- ادمین @Fatemee113 جهت رزرو تبلیغات 👇👇👌 https://eitaa.com/joinchat/1292435835Ca8cb505297
مشاهده در ایتا
دانلود
‌‌ 🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 ☫بِسْـــــمِ‌الـلَّـهِ‌الرَّحْـمَنِ‌الرَّحِیـــــمِ☫ و اگر نفس متعلق به این و آن باشد به همه چیز علاقه داشته باشد ، هر چیزی توجه او را جلب بکند ، می دانید که تعلق تفرقه می آورد و تفرق پریشانی است و پریشانی اضطراب است ، نفس انسانی می شود مضطربه و این نفس به جایی نمی رسد ، خصوصا در امور علمی. نفس مضطربه در نماز هم تجمع ندارد. در یک نماز هزار جا سر می زند، ولی همین که مطمئنه شد به همه جا می رسد. فاصله ندارد ، مطمئنه شدن همان و مخاطب به خطاب " یا ایّتها النفس المطمئنة ارجعی الی ربّك راضیة مرضیة " همان. واینکه می بینی مخاطب نمی شود ، این است که قلابها او را فرا گرفته و به این سوی می کشاند: تن زده اندر زمین چنگالها جان گشاید سوی بالا بالها و این قلابها نمی گذارد که نفس مطمئن شود و توحید و تجمع داشته باشد ، تا به خود بیاید و بگوید من کیستم_به کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود_ پس هنوز به ورطه ی من کیستم نیافتاده ایم ، لذا مشکل داریم 📔صد و ده اشاره 📚متن دروس و شرح دستورالعمل‌‌های عرفانی و اخلاقیِ سیر و سلوک علامه ذوفنون علامه 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
*🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 ❓ سلام لطفا سوالمو بزارید من کلی نقص تو ظاهرم هست ک باعث شده هیییچ اعتماد بنفسی نداشته باشم نمیتونم با کسی چهره ب چهره بشم..عذاب میکشم جرات وشهامت تو اجتماع رفتنو ندارم ،روز وشب تو خونه ام..روز وشبام بدون هییییچ دلخوشی و امیدو هدفی مبگذره ت رو قران کسی میدونه راهنمایی کنه اولین مشکلم خط عمیق و مزخرف لبخنده که خیلی عمیق و رو مخه انگیزه رو ازم گرفته بعدی خط و چروکای زیر چشامه که خیلی اذیت کننده ان.. پوستم خیلی شله..عین کاغذه دستام پر چین و زمخت موهام ۸۰درصد سفید همینا باعث شده قید ازدواجو بزنم و بهترین خواستگارا رو رد کنم تو رو خدا اگ کسی درمان موی سفید ک مصنوعی نباشه و دقیقا همرنگ م‌و باشخ میدونه بگه واقعا تو اینه گ نگا میکنم و موهای سفیدمو میبینم از خودم و همه چی بیزار میشم این خط خنده هم خیلی اذیت میکنخ کسی تجربه خودش یا اطرافیان داشتخ بگخ؟ دارم ب کشیدن پوست فکر میکنم ولی ازعوارضش میترسم یه راه تضمینی و کم تحاجمی تر سراغ ندارید؟؟ ب نظرتون پوستمو بکشم؟ شما یا اطرافیانتون تجربه ندارید؟ این تبلیغات سایتا ک واسه رفع سفیدی مو هست سفارش ندادید؟؟ بنظرتون الکیه؟ یه راه کم ضرر برا رفع سفیدی مو ک رنگ خود مو باشه بگید ❓❓❓❓❓❓❓❓❓ آیدی ادمین: @Fatemee113 منتظر نظرات زیبا شما عزیزان هستیم.😍😊 در این 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 چشم سبز عزیز من.... داستان زندگی اعضا 🍃🍃🌸🍃
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 5⃣حالا دیگه خبر به جشم سبز رسید  مادرش چقدر منو میدید گریه میکرد جشن عقد منو علی عین عرو
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 6⃣خلاصه همه فامیل مادریم که با ازدواج منو چشم سبز مخالف بودن همشون از ازواج دخترخالمو چشم سبز خوشحال بودن.مادرم فوق العاده به حرف برادر و خواهراشه.حتی حاضره بچه هاشو فداشون کنه.به زبون   میگه جونمو بچه هام ولی در عمل نه. اینو همه برادر خواهرام میدونن.زن چشم سبز طی دوسال دوتا بچه به دنیا آورد بچه اولش به دنیا اومد بعد چهل روز پدر چشم سبز مرد بچه اش یکساله بود که بچه دومش رو باردار شد بچه دومش به دنیا اومد به محض اینکه مادر و بچه رو آوردن روستا مادر چشم سبز مرد به طوری که زن چشم سبز و بچه اش رو از ماشین پیاده کردن مادر چشم سبز رو سوار کردن آوردن درمانگاه روستا علی شون که دکتر گفت همونجا تموم کرد اینقدر درگیر مشکلاتم بودم که به چشم سبز فکر نمیکردم هر کاری میکردم که نظر پدر شوهر رو جلب کنم نشد حتی برای علی هم مهم نبودم شب دیر می اومد خونه روز هم فقط موقع ناهار میدیدمش حتی هیچ حرف عاشقانه ای در طول عقدم از علی نشنیدم 9 ماه بعد از عقدمون علی رفت سربازی خیلی گریه میکردم خیلی تنها بودم پدر شوهرم هم نمیذاشت برم روستا پیش پدر مادرم😔اگرم میرفتم تا یه فامیلمون رو میدید پیغام میفرستاد که این عروس به درد ما نمیخوره منم برای اینکه پیش فامیل آبروم نره مدام پیششون بودم در واقع نه به عنوان عروس بلکه کلفت خونه خودشونو خواهر شوهرم بودم علی هم که می اومد مرخصی انگار که سالیان سال با هم بودیم براش عادی بودم من یه دختر احساسی ولی علی برعکس من هیچ سفر دو نفره ای تا به امروز باهم نداشتیم هر زن و شوهری رو دیدم که عاشقانه با هم هستن حرف میزنن تفریح میرن یا اینکه شوهراشون براشون کادو میگیرن من حسرت میخوردم ولی هیچ وقت به چشم سبز فکر نمیکردم انگار برام وجود نداشت حالا به خاطر دعا بود یا علاقه نمیدونم ولی علی رو در حد پرستش دوست داشتم عروسی کردیمو بماند چه بی احترامی هایی خواهر شوهرم به فامیلامون کرد تا این حد که داداشم گریه میکرد و میگفت  آبرومون رفت شد صبح عروسی تا ظهر شوهرم پیشم بود ولی از بعد ازظهر رفتم برای رسیدگی خونه.کمو بیش روزگار گذروندم سه ماه بعد عروسیم اصلا نفهمیدم چه جوری ولی باردار شدم این 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♥️آرزوهایت را از او طلب کن ✨چرا که ♥️خواست خواستِ خداست ✨هر آنچه او ♥️بخواهد همان مي‌شود ✨به اراده ی او ♥️هرغیر ممکنی ممکن می گردد ✨شبتون پر از ♥️آرزوهای دست یافتنی 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
8.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 ❤️🌺 🗳 نماینده محترم! شما رای آوردی؛ 🤦‍♂ زن و بچّه شما که رای نیاوردن! 🙏 پس تورو خدا جلوشونو بگیر!! ⛔️ 👂چند جمله درِ گوشی با و نامزدهای 🎙 سیدطاها میرمحمدحسینی 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 چشم سبز عزیز من.... داستان زندگی اعضا 🍃🍃🌸🍃
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 6⃣خلاصه همه فامیل مادریم که با ازدواج منو چشم سبز مخالف بودن همشون از ازواج دخترخالمو چشم
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 زمانیه که از عقد منو علی تقریبا 5 سال میگذره و این مدت ازدست پدر شوهر بچه خواهر شوهر جهنمو به چشمم دیدم رو نماز دعا میکردم خدایا تو که از دلم خبر داری که چقدر دختر دوست دارم ولی تو رو قسم به مقربین درگاهت بهم پسر بده شاید نظر پدر شوهر نسبت به من عوض بشه چون خواهر شوهرم 3تا دختر داشت بچه منم نوه اول پسری میشد نگو که خودمو نفرین میکردم خدا جوابمو داد یه پسر بهم لطف کردتو دوران بارداری حتی یه بار نرفتم دکتر به علی میگفتم میگفت خانواده ام باید بگن من روم نمیشه پیش اینا تو رو دکتر ببرم در صورتیکه خواهر شوهرم 2سال قبل من باردار بود هر ماه دکتر زنان بود تا اینکه از طرف بهداشت منو فرستادن هلال احمر تو یه شهر دیگه باید واکسنی میزدم که خونه بهداشت نداشت  علی منو مادرم رو برد خونه فامیل مامانم خودش برگشت رفتیم هلال احمر واکسن زدیم فامیل مامانم که تو بیمارستان کار میکرد به زور منو برد دکتر که ببینن جنسیت بچه ام چیه.علی فرداش اومد دنبالمون هی میگفت چه خبر اول گفتیم بچه دختره گفت اشکال نداره همین یکی باشه ولی بعد بهش گفتیم پسره کلی ذوق کرد بچم بدنیا اومد پسر تپل و سبزه.اما پدر شوهر با من قهر کرد که دخترم 3تا دختر داره تو پسر زاییدی این غصه میخوره تا دو هفته برا پسرم اسم نزاشت به علی میگفتم میگفت هرچی بابام بگه من نمیتونم روش اسم بذارم تا اینکه عموی شوهرم فهمید و اومد رو پسرم اسم گذاشت اختیار پسرمو نداشتم مادر شوهر هر غذایی پیدا میشد تو حلق بچم میکرد حتی برای ختنه کردنش از منو علی اجازه نگرفتن.یه صبح مادر شوهرم اومد تن بچه لباس پوشید گفتم کجا گفت پدر بزرگش میخواد ببره اینو ختنه کنه هر چی گفتم صبر کنید علی بیاد فایده نداشت علی رو ماشین کار میکرد و بدون مسافر رفت یه شهر دیگه  گفت دل ندارم ببینم اما زنگ زد پسر عموش اومد پیشم که تنها نباشم پسرمو بردن داخل مطب پدر شوهر مادر شوهرم دستو پای پسرم رو گرفتن و دکتر ختنه اش میکرد صدای گریه هاش گوش فلک رو کر میکرد منم از بیرون خودمو میزدمو زجه میزدم خواهر شوهر اومد خونمون دید پسرمو ختنه کردن تبریک نگفت که هیچ گفت تو یه وجبو چاک دادیو بچت به دنیا اومد نه چشت از حدقه در اومد نه دهنت 2متر باز موند آخه من درد زایمان نگرفته بودم مجبور شدن سزارین کنن اذیت آزارهای پدر شوهرم ادامه داشت بهم میگفت خر خریدم برام خریت نمیکنه برای اولین بار جوابشو دادم گفتم من آدمم اگه برای پسرت خر میخواستی زودتر میگفتی چون راه رو اشتباه اومدی اون شب به خاطر این حرف اینقدر اذیتم کرد که رو خودم نفت ریختمو خودمو آتیش زدم دامنم آتیش گرفت و پدر شوهر مادر شوهرم اومدن خاموش کردن پدر شوهرم گفت غلط کردم دیگه چیزی بهت نمیگم ادامه دارد.. 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 ❤️🌺 سلام خانمی که فرمودن شانه هایشان افتاده اند موقع راه رفتن همیشه سینه را بده جلو وهمچنین کلاس یوگا خیلی برای شما عالیه برا ی ظهور آقا امام زمان عج صلوات 🍃🍃🍃🍃💕💕🍃🍃🍃🍃 سلام فاطمه جان دوست عزیزی که گفته بودن توقم پتوفروشی قیمت مناسب میخان نیروگاه یادگارامام پتوفروشی غزاله هستش اگه تونستن ی سربزنن ببینن قیمت هاش مناسب 🍃🍃🍃🍃💕💕🍃🍃🍃🍃 سلام آدرس دندانپزشکی توشهرقم زنبیل آباد دندانپزشکی بهار اکثرا دکتراش خانم هستن وکارشون هم عالی 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 چشم سبز عزیز من.... داستان زندگی اعضا 🍃🍃🌸🍃
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 زمانیه که از عقد منو علی تقریبا 5 سال میگذره و این مدت ازدست پدر شوهر بچه خواهر شوهر جهنم
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 علی آخر شب اومد خونه فهمید و با من قهر کرد که چرا این کارو کردی که پدرم بگه غلط کردم خلاصه گذشتو بعد از یه مدت با من آشتی کرد ولی در حد یه سلام.خدا میدونه تو غربت چه تنهاییها و سختیهایی کشیدم خواهر شوهرم خونه درست کرد و رفت خونش پدر شوهرم هر روز منو با یه بهونه ای میفرستاد خونش که برم بهش سر بزنم اگه نمیرفتم ناراحت میشدو دعوا حالا که میرفتم دختر خواهر شوهر منو بچمو مینداخت بیرون میگفت چرا هر روز میای خونمون.چاره ای جز گریه کردن نداشتم خدا جواب خیانتمو خوب داده بود اونایی که برام میمردنو ول کرده بودم حالا باید از خانواده علی محبت گدایی میکردم پسرم یک سالش شد منو فرستادن مغازه که برو برای خونه خرید کن در صورتیکه مسولیت با پدر شوهرم بود نگو منو فرستادن دنبال نخود سیاه.از مغازه اومدم دیدم پسرم تا منو دید اومد بغلم گریه میکرد بچه از بس گریه کرده بود چشاش باد کرده بود و قرمز بود من نبودم بچه رو بردن آرایشگاه موهاشو ماشین کردن بچه هم ترسیده بود تموم کارای خونه از پختو پز بشور و بساب با من بود تواین مدت مادر شوهر با سلیقه خودش برام لباس میگرفت منم باید میپوشیدم حالا وضعیت پوشیدنم از خونه بابام هم بدتر شد بچم شد پنج سالش ماهم یه خونه 50 متری درست کردیم شوهرم نبود دیگه ماشین مسافرکشی نداشت رو نیسان کار میکرد پدر شوهرم آخرای آبان 85 بود بخاری بدون لوله بوفه یه 12متری موکتو برد خونمون گذاشت و بهم گفت برو منم گفتم تا علی نیاد نمیرم علی اومد گفت زنت وسایلشو برد خونتون بدون اجازه ما میخواست بره علی ازم پرسید قسم خوردم که نه به کسی که با نیسان وسیله ها رو برده بود خونمون زنگ زدم که من بهت زنگ زدم بیا وسیله ها رو ببر یا پدر شوهرم اون آقاهه گفت پدر شوهرت تا علی  دست از سرم برداشت هر وسیله که روز پاتختی به من دادن ازم گرفتن خلاصه اومدیم خونمون علی دوتا نون یه بسته پنیر یا یه کپسول گاز برام گرفتو رفت تا دوست علی و زنش به دام رسیدن دیگه از آزار اذیتهای خانواده علی بگذریم خدا میدونه حتی به اندازه آزار یه روزش رو براتون نگفتم اگه بگم تا دو سه ماه فقط باید داستان زندگی منو بخونین.اینو یادم رفت بگم یکی دوسال بعد از ازدواجم چشم سبز معتاد شد بعداز اینکه اومدیم خونمون مطمئن شدم علی هم معتاده خونه پدرش بودیم فهمیده بودم به پدر مادرش میگفتم پدر شوهرم میگفت نمیذاری پسرم بره بیرون که پیشت بخوابه..تو همین سالها فهمیدم مادر شوهرم برای اینکه علی با دختر عموش ازدواج نکنه منو عروس خودش کرد چون اونا مثل من براش کلفتی نمیکردن.همون دعا باعث شد دو ماه بعد ازعقدم مریضی ااعصاب گرفتم خود زنی میکردم کارم به خوردن قرص اعصاب کشید منکه یه زندگی خوب و عالی رو با علی تصور میکردم شدم کلفت خونشون کارم شده بود قرص خوردن.بیست سال تموم حتی به چشم سبز فکر نکردم حتی یادم رفته بود که یه روز دوسش داشتم ولی درست پنج سال پیش یه شب خوابیدم صبح بلند شدم یه آدم دیگه بودم مثل اصحاب کهف انگار بعد از بیست سال از خواب بیدار شدم همه چیز تغییر کرده بود شب و روز گریه میکردم با خودم میگفتم چه جوری به علی بله گفتم چه جوری پیشش خوابیدم وای خدای من چشم سبز ازدواج کرده و دوتا هم بچه داره من چه جوری تونستم از علی بچه دار بشم همون حسی که از پنجم ابتدایی تا سوم راهنمایی رو به چشم سبز داشتم در من زنده شده بود شب وروزم گریه بود تا اینکه بعد 4سال سوختن به خواهرم گفتم دلم داشت میترکید خواهرم دلداریم میداد دلمم نمیخواد زندگیم بهم بخوره.اعتیاد علی از تریاک به ترامادول، شیشه و حشیش و حتی نوشیدنیها رو هم خودش درست میکنه و مصرف میکنه یه بار ترکش دادم بعد از دو ماه دوباره شروع کرد از 4 سال پیش علی هر چند وقت یه بار بهم میگه دوستت نداشتم مادرم باعث بانی ازدواج بود خیلی میخوری خرجت 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 چشم سبز عزیز من.... داستان زندگی اعضا 🍃🍃🌸🍃