رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🌸🍃 ۵۳بعد از خداحافظی با فرهاد برعکس دیشب خیلی سریع به خواب شیرینی فرو رفتم و نمیدونستم روزگار
🍃🍃🍃🌸🍃
پای راستمو گچ گرفتن و باید تا یک ماه توی گچ می موند ولی اون یکی خدا روشکر یه ضرب دیدگی سطحی بود...گفتن باید به خانوادت خبر بدی بیان ببرنت ....تازه یاد گوشیم افتادم کیفم دست راننده بود که روی صندلی بیرون اتاق نشسته بود و با گوشیش بازی میکرد و به شدت کلافه بود....
صداش کردن اومد داخل کیفمو داد و گفت هرچه قدر هزینه بیمارستان بشه پرداخت میکنم فقط بذار برم زنم حالش خوب نیس باید برم پیشش ...
ولی پرستارا جای من جواب دادن که باید صبر کنید تا خانوادش و پلیس بیان بعد میتونی بری....
دلم براش سوخت میدونستم به خاطر حواس پرتی خودم این بلا سرم اومده ولی نمیتونستم چیری بگم...
به خونه زنگ زدم.قرار شد مامان و لیلا خودشون بیان و فعلا به آقاجون و بردیا چیزی نگن...خلاصه با مامان اینا رفتیم خونه با یه پای گچ گرفته و کلی درد که به زور مُسَکن آروم شده بود....
دکتر گفته باید این یک ماه با عصا راه برم و به پاهام فشار نیارم یعنی رسما زمینگیر شده بودم....دوباره اشکام رَوون شدن😭
مامان به محض رسیدن به خونه سریع اسپند دود کرد...
لیلا گفت مامان مگه عروس اومده اسپند دود میکنی؟دختر دست و پا چلفتیت اومده دیگه !!!!
مامان :بچمو چشم کردن...دیشب من متوجه بودم همه نگاها سمت بچم بود انقدم که به خودش رسیده بود معلومه چشمش میکنن
کاشکی دیشب اسپند میریختم برات مادر....
🍃🍃🌸
#تجربه
#مشاوره
#همسرداری
آیدی من و لینک کانالمون👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
@Fatemee113 🍃🌸**
7.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
😭😭مهمان ویژه امام رضا علیه السلام/رضا آزاد
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
لینک کانال،👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
🍃🍃🌸🍃
#برای_رعنا❤️
برا داستان رعنا 😍
چ داستان خوبی من که عشق میکنم وقتی میخوندم.چ رمانتیک 😍 انشالله آخرش به خوبی خوشی تموم بشه خوشبخت بشن 🌹😍
🍃🍃🌸
#تجربه
#مشاوره
#همسرداری
آیدی من و لینک کانالمون👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
@Fatemee113 🍃🌸
🍃🍃🍃🌸🍃
#برشی_از_زندگی_اعضا
#عشق_و_حسرت
به قلم پاک آسمان
🍃🍃🌸🍃
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🌸🍃 پای راستمو گچ گرفتن و باید تا یک ماه توی گچ می موند ولی اون یکی خدا روشکر یه ضرب دیدگی سط
🍃🍃🍃🌸🍃
لیلا:همین کارا رو کردین که انقد لوس شده دیگه
من:لیلا بس کن الان وقت این حرفاس ؟؟دارم میمیرم از درد...
لیلا:اگه ناراحتی من برم...؟
لیلا بابت اینکه فرهاد اتفاقی برادر فرنوش از آب دراومده بود از دستم ناراحت بود و فک میکرد یه چیزایی رو ازش مخفی کردم ولی اشتباه فک میکرد...یعنی هرکس دیگه جای اون هم بود همین فکرا رو میکرد خودمم هنوز باورم نمیشد فرهاد داداش عروسمون باشه به همین خاطر از فکر و خیال امروز این بلا سرم اومد
مامان ،لیلا رو فرستاد دنبال غذا درست کردن و خودش یه کمپوت برام باز کرد و گفت بخور جون بگیری آخه حواست کجا بود مادر که تصادف کردی؟
من: چی بگم یه دفعه دیدم پخش زمین شدم
مامان: راستی اون راننده راست میگفت مقصر تو بودی؟
من: آره من بی احتیاطی کردم نه اون بنده خدا.من به پلیس هم گفتم مقصر منم ولی بازم نصف هزینه بیمارستانو اون پرداخت کرد
مامان:آره دیگه...راستی بابات ناراحت نشه بهش خبر ندادیم؟
من:نه مامان تا اومد بفرستش اتاقم خودم براش توضیح میدم
بعد از یه ساعت بابا و بردیا اومدن خونه و بعد از دو سه دیقه که مامان ماجرا رو براشون تعریف کرد سه تایی اومدن بالا و طبق معمول بدون در زدن وارد اتاقم شدن...
🍃🍃🌸
#تجربه
#مشاوره
#همسرداری
آیدی من و لینک کانالمون👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
@Fatemee113 🍃🌸**
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🍃🍃🌸🍃
🌼پنجشنبہ و ياد درگذشتگان😔
🍃🌼اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَاتِ 🌼
🙏التماس دعا 🙏
🍃🌼پنجشنبہ است ثانیه هایمان بوی
دلتنگی میدهد چه مهمانان ساکتی
هستند رفتگان ؛ نه بدستی
ظرفی آلوده میکنند ؛نه به حرفی دلی را
🍃🌼تنها به فاتحه قانعند😔
🍃🌼شادی روح تمام اموات فاتحه وصلوات
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
لینک کانال،👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
**🍃🍃🍃🌸🍃 #رسوایی لابد الان میتونی یعنی؟ به چهارتا جفتکی که برا زن عموت پرت کردی دلخوش نکن، تو مر
🍃🍃🍃🌸🍃
#رسوایی
پهلویم افتاده بود .
-این عکس؟
مات شده به عکس عباس نگاه کردم. با آن لباس ارتشی و کلاه به دست کنار بید
مجنون حیاط شان ایستاده بود و عکس گرفته بود. از روی پروفایل تلگرامش این عکس
را برداشته بودم .
جمع کردن گندهایم کار آسانی نبود، نه زمانی که بی فوت وقت پشت سر هم اتفاق
می افتادند. نفسش را رها کرد و از تخت پایین رفت و بلافاصله مشتش را به کلید برق
کوبید و روشنایی بی رحمانه در اتاق پخش شد. عیان بود که به سختی مقابل فرود
آمدن آن مشت گره کرده را در صورتم گرفته بود .
-چند بار تو خراب شده ی من عکسشو نگاه کردی؟ چندبار دلت خواست اون اینجا
باشه جای من؟
دندان هایش را روی لبش فشرد .
-چندبار زنگ زدی و دل و قلوه تحویلش دادی؟
حد و حساب بدبینی هایش بالا گرفته، حق داشت، داشت دیگر آن عکس بودنش در
گوشی من چه معنیی می توانست داشته باشد به خصوص بعد از آن حرف های زن
عمو...
صفحه ی گوشی در دستش روشن شد . بهنام، برای بار چندم تماس می گرفت و آشکار
بود نگرانی جان به لبش کرده بود. هیچ نگفتم، چیزی هم نمی شد بگویم. خاموشکردن آتشش کار منه ناتوان نبود. گوشی را در دستش چرخاند، یک بار دو بار و بار
سوم...
با تمام قدرت آن را به دیوار کنارم کوبید .
-تو تو این خونه چه غلطایی کردی دختر حاجی؟
قفسه ی سینه اش پرشتاب بالا و پایین می شد و منتظر جوابی از منه لال شده، بود .
دوام نیاورد باز هم روی تخت آمد و یقه ام را گرفت و بالا کشید .
-بگو چه غلطایی باهاش کردی تو این خونه؟ چند بار آوردیش اینجا هان؟
من گفتم آدمی، دلم برات سوخت گذاشتم راحت تو این خونه بگردی ولی زیادیت شد،
هار شدی، اون برادرای بیشعورت گوشی دادن دستت که راحت معشوقه بیاری تو
خونه من، رو تختی که حتی پیش من نمیای...
بر خلاف او که هوا را می بلعید من نفس نداشتم برای کشیدن .
دیوانه شده بود، ترسناک و خوف آور مانند همان روزهای اولی که در خانه ی مادرش
بودم، در تاریکی شب، سیاهی های غرق در خونش مرا می ترساند .
با زنگ آیفون چشمانش را باریک کرد. صدای زنگ تلفنش نیز بلند شد .
یقه ام را رها کرد و عقب کشید .
زنگ تلفن و صدای آیفون خانه را برداشته بود، تلفنش را چک کرد و بی توجه آن را
روی میز آینه رها کرد .
بدنش گر گرفته بود، ابتدا در بالکن را باز کرد و سپس پیراهنش را از سر کشید. طول عرض اتاق را بالا و پایین می کرد و خود خوری وجودش آشکار بود .
مقابل آینه ایستاد و دستانش را ستون کرد. عضلاتش بیشتر به چشم می آمد و قلبم
بی محابا خودش را به سینه ام می کوبید دنبال راه گریزی از او بودم اما محال بود...
بی قرارانه از تخت پایین رفتم که صدای خش دارش بلند شد .
-این کوفتی و جواب بده و به اون برادر پف...زت بگو گورش گم کنه .
گوشی را از روی میز برداشتم. استرس و ترس رمقی در انگشتانم نگذاشته بود. چندین
و چندبار دست روی آیکون سبز فشردم تا تماس متصل شود .
با " الو" گفتنم بهنام فریاد زد .
-بهار حالت خوبه؟ بیا در و باز کن ببینم...
با آن سر سختی و عصبانیتی که عمران مرا از آن خانه بیرون آورد، باید هم نگران می
شدند .
هق هقم را به سختی کنترل کردم و با چشمان اشکی به او که قد علم کرده بود و
طلبکارانه منتظر اتمام تماس بود، نگاه کردم .
-ن...ه...خوبم...
بهنام عصبی غرید: به اون احمق بگو این در کوفتی و باز کنه، باید باهاش حرف بزنم .
عمران در خانه ی خان جون اجازه ی صحبتی به آن ها نداده بود و بهنام با تمام قوا به
عباسی که بخاطر رفتار برادرانم با مادرش کفری بود و تکه پرانی می کرد، حمله ور
شده بود
ادامه دارد....
🍃🍃🌸
#تجربه
#مشاوره
#همسرداری
آیدی من و لینک کانالمون👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
@Fatemee113 🍃🌸
14.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
رهبر انقلاب: مسئولان و تصمیم گیران در موضوعاتی مثل مسائل اقتصادی همچون تورم ، مسائل فرهنگی ، مسئله #حجاب و غیره به هیچ وجه ملاحظه خواستهها و مواضع آمریکا و صهیونیستها را نکنند!
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
لینک کانال،👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍁 ترجمه دلنشین آیه ٢١۵ سوره مبارکه بقره.
🔎 جستجوی سوره: #بقره
#مصحففارسی
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
لینک کانال،👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
5.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📖 تلاوت دلنشین آیات ۴۵ و ۴۶ سوره مبارکه نمل.
🔎 جستجوی سوره: #نمل
#مصحفعربی
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
لینک کانال،👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c