eitaa logo
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
35.1هزار دنبال‌کننده
19.9هزار عکس
4.5هزار ویدیو
16 فایل
حرف ،درد دل و رازهای مگوی زن و شوهری😁🙊 با تجربه ها و رنج کشیده بیان اینجا👥👣💔 ادمین گرامی کپی از پست های کانال حرام و #پیگرد دارد⛔⛔ ♨️- ادمین @Fatemee113 جهت رزرو تبلیغات 👇👇👌 https://eitaa.com/joinchat/1292435835Ca8cb505297
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🍃🍃🌸🍃 ❤️ سلام وقت بخیر برای خانمی که گفته صورتم پر لک شده شاید از کبدش بهش بگید تا چهل روز صبحا ناشتا زرد چوبه بخوره تا یک ساعت بهدش چیزی نخوره اگه میتونه نصف قاشق چایخوری زرد چوبه بریزه داخل یک لیوان آب جوشیده ولرم اگرم نمیتونه اینجور بخوره کپسول خالی از عطاری بگیره خودش زرد چوبه بریزه داخلش ومثل دارو هرروز صبح ناشتا یکی بخوره خیلی تاثیر داره 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
📌 کودتای انگلیسی رضاخان 🔹 مهم‌ترین مأمور انگلیس در ایران، اردشیر ریپورتر بود که دو سال قبل از ترور ناصرالدین‌شاه به ایران آمد. وی در بسیاری از تحولات سرنوشت‌ساز نقش جدی داشت؛ از حضور در جلسات انجمن‌های مخفی عصر مشروطه تا نفوذ در قوای قزاق و انتخاب و هدایت رضاخان میرپنج برای انجام کودتا و کمک به او برای صعود به سلطنت. 🔸 ژنرال سرادموند آیرونساید، جوان‌ترین سرلشکر ارتش انگلیس، چند ماه قبل از کودتا به ایران آمد. او مأمور اجرای طرح مشترک کانون‌های استعماری، وزارت جنگ، وزارت امور هندوستان، وزارت مستعمرات و حکومت هند بریتانیا بود که بر اساس آن، با خروج نیروهای انگلیسی از ایران، یک حکومت نظامی وابسته در کشور مستقر شود. 🔹 در روند وقوع کودتا، مدیریت و تدارکات از طراحی عملیات تا تأمین حقوق و لباس قزاق‌های شرکت‌کننده، برعهده فرماندهان ارتش بریتانیا در ایران بود. از این‌رو، تغییر دولت و دخالت انگلیس در سیاست ایران، برای روی کار آوردن یک حکومت وابسته به لندن، آشکار بود. 🔸 در سوم اسفند ۱۲۹۹، ایران در بحرانی سخت قرار داشت. در سحرگاه این روز، قزاق‌ها به فرماندهی رضاخان وارد تهران شدند و پس از درگیری مختصر با ژاندارمری، بر اساس توافقات قبلی، پایتخت را تصرف کردند. پس از آن، کودتاچیان اقداماتی چون اعلام حکومت نظامی، دستگیری افراد موردنظر، و لغو ظاهری قرارداد ۱۹۱۹ را به اجرا گذاشتند. 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
🔸عکس هوایی از شهر نجف اشرف در حدود یکصد سال قبل و مرقد مطهر امیرالمومنین علی (ع) که در مرکز آن قرار دارد 🍃🌸┈•
🍃🍃🍃🌸🍃 ❣ تلاوت یک صفحه از قرآن کریم هر شب قبل از خواب. 📍 صفحه ۴٨ از ۶٠۴ 🔍 جستجو: 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
Page048.mp3
1M
🍃🍃🌸🍃 فایل صوتی تلاوت صفحه ۴٨ قرآن کریم. 🎤 قاری: استاد پرهیزگار 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
🍃🍃🍃🌸🍃 به قلم پاک آسمان 🍃🍃🌸🍃
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🌸🍃 بعد از اینکه گریه هاش تموم شد بخاطر اینکه واسطه این ازدواج بود ازم طلب حلالیت کرد و رفت...
🍃🍃🍃🌸🍃 هیچ وقت راضی نبودم عذاب کشیدن کسی رو ببینم حتی دشمنم.... خدا ایشالا زودتر مادر حمیدو شفا بده...سخته تو این سن و سال بخواد اسیر بیمارستان‌ها بشه... به جمله ای که نسترن گفت فکر میکردم((الهی تو دلیت چراغ دلت بشه))چقد این دعا آرومم می‌کرد انگار جواب همه سختی ها و صبوری هامو میخواستم با این بچه بگیرم...با این فکرها دستی به شکمم کشیدم که بی پاسخ نموند و تو دلی با حرکتش جوابمو داد... بی صبرانه منتظر بودم این شش ماه بگذره و از این وضعیت دربیام... قسمت آخر فصل اول داستان رعنا عشق و حسرت💞 به قلم پاک آسمان پایان :سلام وقت همه دوستان عزیزم بخیر و خوشی ان شالله ❤️🙏 لطفا نظرات و پیشنهادات خودتون رو در مورد داستان زیبا برام بفرستید داخل کانال ب اشتراک میزام انشالله... و همچنین بفرمایید که موافق این هستید که فصل دوم رعنا ادامه داشته باشه... رعنا جون عزیز مشتاق بشه برای نوشتن ادامه داستان. منتظر نظرات زیبای همه شما عزیزان هستیم❤️🙏 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🍃🌸🍃 قبل از اینکه به کربلای معلی مشرف بشید این کلیپ رو حتما ببینید!!! 🍃🌸┈•
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 رســـــــــــــــــــــ٨ـﮩـ۸ـﮩـــــــــــــــوایی 🍃🌸🍃
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🌸🍃 #رسوایی سمیرا بی تفاوت شانه ای بالا انداخت . -خرید . گفت و راهش را کشید و رفت. سد راه
🍃🍃🍃🌸🍃 سمیرا شانه ای بالا انداخت. -نمی دونم . تا آمدن عماد و عمران جو آرام بود اما به محض ورودشان دایی اسحاق صدایش را بالا برد. -پسر ناخلف پرویز چی زیر گوش دخترم خوندی که برنمیگرده سر خونه زندگیش؟ همه سکوت کرده بودند و من از آن فاصله تنها وضع آشفته ی عماد را دیدم، پیراهن گله گشاد و شلوار خاکی که اصلاً به او که همیشه شیک پوش بود، نمی آمد. لحنش بر خلاف ظواهرش پرصلابت و محکم بود. -بهش گفتم پاش هستم تاوانشم هر چی باشه میدم . عمران سری با تاسف تکان داد و گوشه ای به نظاره ایستاد . ماجرا حساس شده بود. کنار اپن رفتم تا همه چیز را موشکافانه و دقیق ببینم که سمیرا کنارم آمد و دستم را کشید . -بشین دختر زشته . لب هایم آویزان شد و روی زمین نشستم. صدایشان می آمد اما خودشان را نمی دیدم . - تو غلط کردی مرتیکه خواهرم شوهر داره . برادر فاطمه بود، همان احسانی که کور کورانه و جاهلانه آن متجاوز را لایق خواهرش می دید.شوهر؟ تو به اون یارو میگی شوهر؟ کلاتو بنداز بالاتر احسان دوهزاری . عماد کوتاه نمی آمد، لااقل نه در برابر آن مرد . خوب بلد بود طرف مقابلش را با آن لحن و کلمات لال کند البته آن احسان نام هم کم از او نداشت . -دوهزاری اون... صدای دایی اسحاق هر دویشان را به سکوت وا داشت . -قبلًا بهت گفته بودم جنازه ی دخترمم رو دوشت نمیزارم . صدای عماد جدی و بی هیچ شک و شبهه ای بود . -تو نه دایی دیگه به اختیار تو نیست، دخترت تا ته منو بلده میدونه بگم کاریو میکنم، خودش طلاق میگیره و خودش زن من میشه نیاز به اجازه ی هیچکی نداره . صدای غرش پیرمرد مرا سر جایم لرزاند اما عماد از رو نمی رفت. -خواب دیدی خیر باشه جووون . عماد خیلی کله شق بود که در برابر محال ترین اتفاق آنگونه پافشاری می کرد . -خواب نه دایی تو بیداری قراره هممون ببینیم . خوب بود که اراده داشت. اراده ای که دل فاطمه را قرص کرده بود که هر جور شده او را نصیب خودش می کند مرد گذشته ی زندگی من، اراده نداشت، نه او اراده ی خواستن داشت و نه من اراده ی ماندن... او از حرف های زن عمو باز نمیگشت، حتی حالا هم به گفته ی زن عمو سعیده را خواسته بود . یک روز در گوش عباس خوانده بودند، مرا بخواهد و دوست داشته باشد و حالا هم نوبت سعیده بود... عماد کوتاه نیامد و هر چه بقیه گفتند، هر چه دایی اسحاق خط و نشان کشید و هر چه احسان فحش داد کوتاه نیامد که نیامد . -تو زبون آدمیزاد نمیفهمی؟ عماد با همان لبخندی که نتیجه ی شیطنت های ماهان در آغوشش بود، به آقا بهروز چشم دوخت . -بابا عمو دو ساعت دایی اسحاق حرف بارم کرده بزار یه نیم ساعت بگذره بعد تو شروع کن . علی چشم غره ای به او رفت . -راست میگه دیگه عماد اون پیرمرد بیچاره داشت از حرص پس میوفتاد . عماد سر بلند کرد . -ای اوس کریم ببینم کیه که این پیری رو از زندگی ما بکشی بیرون . سمیرا ریز ریز می خندید و عمران سرش را به گوشی گرم کرده بود تا قهقهه نزند. عماد ادامه دارد.... 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸**
1_1228202700.mp3
16.08M
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 🎧 مرحوم سیدبن‌طاووس(رحمة‌الله‌علیه) می‌گوید: اگر از هر عملی، در غافل شدی... از صلوات ابوالحسن ضراب اصفهانی غافل نشو! چرا که در این دعا سری است که خدا ما را از آن آگاه کرده است. 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697Ca1050d30df