eitaa logo
🇵🇸 Ranyaa | رانیا
1.6هزار دنبال‌کننده
11.7هزار عکس
2.2هزار ویدیو
150 فایل
• گـروه‌فرهنگی‌رانــیا🌱 • هیئت‌دختـرانه‌بنات‌الزهـرا • استان البرز، پایگاه شهیدان پناهی ‌ جزتویاری‌نگرفتیم‌ونخواهیم‌گرفت برهمان‌عهدکه‌بستیم،برآنیــم‌هنوز(: جهت ارتباط با ما ، کانال شرایط رو مطالعه بفرمائید🦋: @ranyaa_313_shorot
مشاهده در ایتا
دانلود
حق دارید:) ما هم خیلی دلتنگیم! هم دلتنگ آقاجانمون، هم دلتنگ با هم بودن‌هامون... 🌱
خدا به شما برکت ببخشه ان‌شاءالله که به همه‌ی کارهاتون برسید✨ ولی حتما سعی کنید وقت خالی برای استراحت و تفریح باز کنید که یهو خالی نکنید! ورزش کنید، کتاب‌هایی بخونید که ذهن‌تون رو باز بکنه و... اتفاقا ماهم به مناسبت ولادت آقا امام حسن عسکری ع، یه معرفی کتاب جذاب داریم امشب! 😁 از همین کتاب شروع کنید به نظرم😂
ان‌شاءالله؛ اگر لیاقت داشته باشیم و طلبیده بشیم، چرا که نه:) ✨
🇵🇸 Ranyaa | رانیا
خدا به شما برکت ببخشه ان‌شاءالله که به همه‌ی کارهاتون برسید✨ ولی حتما سعی کنید وقت خالی برای استراح
- خوبه که بحثش پیش اومد! درواقع بحثش رو پیش‌آوردم 😔😂 بریم سراغ معرفی کتاب امشب! 😎
-🤍🌙 داستانی با سوژه‌ی بکر! کتاب « سر بر دامن ماه» " زندگینامه داستانی بانو حدیث مادر بزرگ امام زمان (عج) " است:) این کتاب تلاش کرده از زاویه ای زنانه اتفاقات آن سال ها را مرور کند. ماجرای کتاب از چگونگی ازدواج این بانوی جلیل القدر با امام هادی (ع) شروع می‌شود... و البته! عمده اتفاقات کتاب مبتنی بر مستندات تاریخی است که صحت سندی دارند✨ 📚بریم با هم بخشی از کتاب رو بخونیم؛ •[ @Ranyaa_313 ]•
🇵🇸 Ranyaa | رانیا
-🤍🌙 داستانی با سوژه‌ی بکر! کتاب « سر بر دامن ماه» " زندگینامه داستانی بانو حدیث مادر بزرگ امام زما
-✨ کنون فرصت آن است که قدم به کوچه‌های قدیمی شهر مدینه بگذاری، نسیم خفته لا به لای نخل ها را بشنوی و همراه شوی با روزگار، تا ببینی چگونه دست خدا پیوند می‌دهد دل عاشق را به زلف معشق. در آن زمان که "زهیر گام برمی‌دارد سوی من و ام‌سکینه برهنه‌پا به دنبالش می‌دود. ترس ‌خورده نگاهش می‌کنم، رسم این است که زهیر جامه زخمت بیرون از تن به در کند، رختی سبک بپوشد، گلویی تر کند، سکینه را در آغوش بگیرد و سپس بیاید سمت آغل؛ نه اکنون، بی‌سکینه و با شتاب. زهیر در چند قدمی من می‌ایستد، صورتش برافروخته است و چشمانش گشاد، رگ پیشانی‌اش بیرون زده و دل دل می‌کند. بی درنگ فریاد می‌زند:«نام تو چیست؟» و من به صدایی که می‌لرزد پاسخ می‌دهم:«حُدیث.» زهیر قدمی دیگر پیش می‌آید، آرام‌تر از پیش، اما به تشویش می‌پرسد:«نام خودت را می‌گویم، پیش از آنکه از دیار خود به مدینه بیایی. حتم نامی داشتی، نداشتی؟» چه خطایی از من سرزده که چنین از نام و نشانم می‌پرسند؟ تا کنون سراغ از سبقه‌ام نکرفته‌اند و حال... نیم نگاهی به موهای جعددار و پیشانی به عرق نشسته زهیر می‌اندازم، بغضم را فرو می‌خورم و زمزمه می‌کنم:«پیش از اینکه کنیز شما باشم، نامم سلیل بود. مادرم این نام بر من نهاد.» کلام از دهانم خارج نشده، گل از گل زهیر می‌شکفد. گره ابروانش را می‌گشاید و رو به ام‌سکینه می‌گوید:«دیدی زن؟ خطایی در کار نبود. مولایم از هرگونه خطای سهوی و عمدی مبراست.»...زهیر ادامه می‌دهد:«به راستی خوش به سعادت تو و خوش به سعادت من. امشب پس از نماز، واسطه‌ای نزد من آمد. می‌دانی به چه قصد؟» چانه‌ام می‌لرزد، چشمان لبالب از التماسم را می‌دوزم به ام‌سکینه تا به دادم برسد اما زهیر امان نمی‌دهد، با شعف می‌گوید:«آن واسط به قصد خواستن تو برای مولایم علی بن محمد آمده بود. او گفت مولایم درباره‌ی تو فرموده:"سلیل از هر آفت و پلیدی‌ای منزه‌است." می‌دانی چه نصیبت شده؟ نمی‌دانی. نمی‌دانی.» شانه‌های ام‌سکینه از شدت گریه تکان می‌خورد و من مات، با دستانی لرزان و زانوهایی سست، چون کسی که غرق یک رویای شیرین است بی‌آنکه بخواهم غم از دل بیرون می‌کنم و لبخند می‌زنم..." -سر بر دامن ماه:) •[ @Ranyaa_313 ]•
- السَّلامُ عَلَیْکِ یَا أُخْتَ وَلِیِّ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَیْکِ یَا عَمَّهَ وَلِیِّ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ وَرَحْمَهُ اللّٰهِ وَبَرَکاتُهُ... :) 🖤 •[ @Ranyaa_313 ]•
امروز علاوه بر وفات حضرت معصومه(س)، سالروز شهادت پنجمین شهید محراب هم هست! حوالی 18 قراره یک معرفی کوتاه ازشون داشته باشیم🌱 منتظر باشید:)
- قبل از شروع؛ سوالی که پیش میاد: شهدای محراب چه کسانی هستن؟ اصلا چرا معروف شدن به این اسم؟ شهادت در محراب میراث اولین شهید محراب، امیرالمؤمنین هستش:) که بعد از ایشون در بین مسلمانان همچنان باقی‌ مونده...✨ شهید محراب هم به کسی‌ می‌گن که در محراب نماز و هنگام عبادت به شهادت رسیده باشه! و اما امروز! می‌خوایم مروری کوتاهی به زندگی پنجمین شهید محراب یعنی آیت الله عطاءالله اشرفی اصفهانی داشته باشیم🌱 •[ @Ranyaa_313 ]•