🔴 رصد #رمان #رهش / قسمت اول
👈 یک گام به جلو، دوگام به عقب
یا اساساً چندگام به عقب #رضا_امیرخانی در #رمان #رهش ‼️
✅ بیان انتقادات با لحنی تند یا .....
رمان #رهش تالیف رضا امیرخانی جدیدترین اثر این نویسنده است که طی چند ماه ۹ مرتبه به چاپ با تیراژ ۳۰۰۰نسخه رسیده است‼️ در حالیکه درحال حاضر معمولاً حداکثر تیراژ کتاب بطور متوسط ۵۰۰ نسخه است.
👈 رمان #رهش توسط نشر افق و در حدود ۲۰۰ صفحه به چاپ رسیده است.
✅ قسمت اول #رمان در بخش اول با انتقادات تندی نسبت به معماری فعلی شهر تهران و ساخت ساختمان های بلند مرتبه و... آن آغاز می شود:
«رفته بودیم همدان همگتانه را ببینیم،از همان اردوهایی که هیچ وقت نفهمیدیم به چه کارمان می آید؟
#تهران -با این نمادهای رومی-شده است برشی از معادن سنگ!
معدن سنگ عمودی شده ی بی ریختی است منطقه یک تهران.....
تهران امروز را با تعداد #تاورهایش می شناسند
تودنیا بعد از #دوبی بیشترین تاور تو #تهران است
این تاور امروز توزمین همسایه است فردا تو خانه ما....
سالها پیش دیواری نبود بین خانه ما و هم سایه..... تا قبل از ظهر می نشستیم زیر درخت هم سایه و بعد از ظهرها هم سایه ها می نشستند زیر درخت ما
صبح سایه می افتاد توخانه ما و بعداز ظهرها سایه می افتاد تو خانه ما.....
من ومادر دو صندلی تا شو ارج داشتیم که باز می کردیم و می نشستین زیر درخت بید مجنون.
پدر صبح زود می رفت برای کوه نوردی. نمی شد پدر را دید
سر صبحانه ما پدر آینه ی کوچک آرایش مادر را برداشته بود...
هر روز آنقدر زل می زدیم به مسیر کلک چال تا عاقبت انعکاس نور تند آینه بابا را پیدا می کردیم
وقتی مادر مریض شد و رفت
همان آینه، یادگار مادر بود برای پدر
یکبار که با هم رفتیم کلکچال ...
[پدر گفت] :می بینی لیا
هرچه نگاه کردم چیزی ندیدم جز یک ساختمان شیشه ای بدقواره -که سرکاشانک ساخته بودند و حالا در سال دوم معماری می دانستم که زیرش دو طبقه تجاری است و طبقه بالا هم اداری
...پدر گفت پشت آن ساختمان بید مجنون ما است....
قبل ترها نور میخورد وسط قلب مادر من و باقی اش فتوسنتز می شد و از موهای آویزان بید مجنون... یک قطره نور حرام نمی شد...»
👈 نویسنده به #ظاهر به #معماری تهران نقد وارد کرده اما نویسنده #داستان_سیستان واژه های #پدر و #کلکچال را بکار برده است‼️
✅ نویسنده ادامه می دهد: «چند ماه پیش در حضور معاونت محترم #شهرداری منطقه یک راه کلکچال برای رسیدن به #سنگ_مزار #شهدای_گمنام با سیمان فرش شد
اولین کاری که معاونت محترم انجام داد این بود که به دو کارگر کنترات داد که سنگ را با پتک بشکنند که مسیر را باز تر کنند که مردم به شهدا برسند و شهدا از انقلاب بودند و انقلاب انفجار نور بود و وسط آن انفجار نور ،
آینه #پدرم سویی نداشت‼️»
👈 #روایت در حال آشکار شدن است، این پازل را بعد از بکارگیری واژه های #پدر و #کلکچال واژگان #شهدای_گمنام و #انقلاب تکمیل می کند. #نویسنده دلسوزی می کند یا جسارت‼️ که مأموریت شهرداری جاده صاف کنی چابلوسانه زائر ویژه #کلکچال است، کلکچال که نور سبز پرژکتور برفراز قبور #شهدای_گمنام آن تاثیری بیشتر از آینه پدر دارد‼️ آینه #پدر در کلکچال فرستنده #صدا_و_سیما است یا سخنان #هدایتگر #پدر‼️
✅ نویسنده ادامه می دهد: «سنگها قصه دارند، مثل سنگهای قبرستان قدیم کاشانک تو آجودانیه
که حالا مردم روش خانه ساخته اند به علا که اعتراض میکنم میگوید:
توبهشت زهرا مردم بالاسرقبر مرده هاشان چهار ساعت گاز با گاز پیک نیک آش رشته درست نمیکنند؟
حالا اینجا علاوه بر آش رشته حمام هم می روند شب ها با هم میخوابند زنده گی هم میکنند...»
👈 آیا نویسنده فراموش کردن استقرار نظام روی خون شهدا را یاد آور می شود یا ...‼️
ادامه دارد......
👇👇👇
📡 به کانال #رصد_فرهنگی بپیوندید 👇👇👇
eitaa.com/joinchat/1802240000C83cefa672d
ارتباط با ما
@rasadef