eitaa logo
سازمان بسیج رسانه البرز
672 دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
1هزار ویدیو
30 فایل
اطلاع رسانی اخبار و برنامه های سازمان بسیج اصحاب رسانه استان البرز حقیقت؛ رساترین فریاد است سایت رسمی: https://www.basijrasaneh.ir سازمان بسیج رسانه کل کشور ارتباط با ما @noruozi http://eitaa.com/joinchat/800129025C7e3319603a
مشاهده در ایتا
دانلود
📷 وقتی در راه خدا همه را مشتاق می کند ❤️ 🔸به یاری خدا کرونا را شکست می دهیم..... 🌹گروه جهادی شهید محمد رضا شاهبیگ_خیابان کوچک اشتهارد ... - بسیج_ البرز
✳️ترویج فرهنگ انفاق در جامعه ✅به همت بسیجیان حوزه ۲۲۰ حضرت هاجر س ✅کمک و خدمت رسانی به نیازمندان ✅کمک و خدمت رسانی به اقشار آسیب دیده از بیماری کرونا ✅کمک و خدمت رسانی به افرادی که مشاغل خود را از دست داده‌اند. کمک مومنانه # پویش بهار مهدوی # بسیجیان حوزه ۲۲۰ ادامه دارد..... با_توکل_بر_خدا_کرونا_را_شکست_میدهیم                       - بسیج_ البرز
- ادامه- دارد.... بسته بندی ماسک های تولید شده در کارگاه های حوزه های بسیج جوادالائمه علیه السلام به همت گروه جهادی بسیج خواهران ناحیه مقاومت بسیج جوادالائمه علیه السلام خدا_کرونا_را_شکست_میدهیم                       - بسیج_ البرز
-ادامه-دارد.... مدد الهی کرونا را شکست-میدهیم حضور خواهران بسیجی پایگاه شهید آجرلو در مرکز بهداشت آموزگار جهت اجرای طرح غربالگری،حوزه518 حضرت ام البنین سلام الله علیها _ناحیه جواد الائمه علیه السلام خدا_کرونا_را_شکست_میدهیم                       - بسیج_ البرز
🖼 گزارش تصویری : حضور بسیجیان گروه جهادی سیدالشهدا علیه السلام،پایگاه بسیج ویژه رزمی شهیدکارگربرزی در رزمایش مبارزه با کرونا حوزه 701 رزمی گردان امام حسین ع شهرستان نظراباد خدا_کرونا_را_شکست_میدهیم                       - بسیج_ البرز
یک هفته قبل از از سوریه به خانه آمد. پنجشنبه شب بود، نصف شب دیدم صدای ناله گریه می آید. رفتم در اتاقش از همان لای در نگاه کردم، دیدم جهاد سر مشغول دعا و گریه است و دارد با صحبت می‌کند. دلم لرزید ولی نخواستم مزاحمش شوم. وانمود کردم که چیزی ندیده ام. . 🍃صبح موقعی که جهاد می‌خواست برود موقع خداحافظی نتوانستم طاقت بیاورم از او پرسیدم پسرم دیشب چی می‌گفتی؟ چرا اینقدر بی قراری می‌کردی؟چی‌شده؟ جهاد خواست طفره برود برای همین به روی خودش نیاورد و بحث را عوض کرد من به‌خاطر دلهره ای که داشتم اینبار با جدیت بیشتری پرسیدم و سوالاتمو با جدیت تکرار کردم. گفت: چیزی نیست مادر داشتم نماز می‌خواندم . دیگر دیدم اینطوری پاسخ داد نخواستم بیشتر از این‌ پافشاری کنم و ادامه بدهم گفتم باشه پسرم! مرا بوسید و بغل کرد و رفت... . 🍃یکشنبه شب فهمیدم آن شب به خداوند و امام زمان چه گفته و بینشان چه گذشته! و آن لحن پر التماس برای چه بوده است !. راوی: 🌐سازمان