خدایا شهادت بعد از خدمت روزیمون کن..
خدایا لطفا جوری شهیدمون کن که
واقعا تاثیر گذار باشه ..
و اما دعای کلیدی:
رَبَّنا هَب لَنا مِن أزواجِنا وَ ذُریّاتِنا
قُرَّةَ أعْیُنٍ
وَاجعَلنا لِلمُتَّقین إماما..
#ادعونیاستجبلکم
راشِدون
علی را ضَربتی کاری نمیشد! گَمانم اِبنملجم "یاعلی" گفت...
خدا لعنت کنه عبدالرحمن ابن ملجم مرادی رو ...
آجَرَکَ الله یاصاحِبَ الزَّمان
فی مصیبَه جَدِّکَ اَمیرِالمومِنین
عَلی بنِ اَبی طالِب عَلیه السَّلام
آقا بذار یچیزی بگم بیشتر نگران عاقبتمون بشیم...
آن یَتیمان که زِ خُرمایِ عَلی سیر شُدند
دَمِ گودال رِسیدَند هَمگی شیر شُدَند...
الله اکبر..
راشِدون
کارِ جدیدِ حسن آقا روح الاَمین♥️ با عنوانِ شمعِ بیت المال...
.
راویِ این روایتِ مشهور که همتون بارها شنیدید، جنابِ عَمار هست...
حُجره یا اتاقِ کارِ مولاعلی در مجموع نقل شده یه اتاقِ سه در سه بود، چیزی حدودِ ۱۰ متر مربع.
زبیر در ماجرایِ قتلِ عثمان بن عَفان مُتِخَلِفِ سوم کلی زحمت کشیده بود و بعدش مولاعلی خلیفه شد و از طرفی زبیر دوستِ قدیمی و نزدیکِ مولاعلی بود، در کوچه یِ بنی هاشم و حمله به منزلِ مولا بینِ یاران فقط زبیر شمشیر کشید که دو نقل مطرحه، وقتی شمشیر کشید پاش لغزید و افتاد و خلعِ سلاحش کردن، نقلِ دوم هم اینه که تا شمشیر رو کشید با سنگ به او زدن و خلع سلاحش کردن.
حالا که دوستِ قدیمیِ او به حکومت رسیده و از طرفی مزه یِ امتیازاتِ بی دلیل و زیادِ عثمان هم زیرِ دندانِ زبیر و طلحه رفته بود، از مولا انتظارِ سفارتی، اِمارَتی، وکالتی داشتن.
مولاعلی بود و عمار و طلحه و زبیر.
آقاجان خب به تبع مشغول بود و به آقاجان عرض کردن یه کارِ شخصی باهاتون داریم!
آقاجان انگشتِ مبارک رو با آبِ دهان تَر کردن و سرِ شمع یا فیتیله رو خاموش کردن و یه چراغِ دیگه ای به جاش روشن شد. زبیر و طلحه از عمار پرسیدن این چه کاری بود که او کرد؟ عمار گفت این چراغی که روشن بود متعلقِ به بیت المال بود، چون شما گفتید کارِ شخصی دارید او هم چراغی که متعلق به خودشه و شخصی ست رو روشن کرده..... :))
بیست دقیقه رانندگی کردم
رسیدم اینجا
انگار وسط بهشت بودم :)
کاش میشد حال و هوای فضا رو به تصویر کشید..
داشتم اون لحظه به این فکر میکردم که واقعا چرا با رفقا نیومدم:/
البته من عادت دارم یه جای زیارتی میخوام برم حتما به چند نفر دیگه هم میگم که با هم جمعی بریم. منتها خب اینجا خیلی یهویی شد و نیاز داشتم به این خلوت..
خلاصه بچه ها به یادتون بودم:)🤌🏻