eitaa logo
راشِدون
185 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
194 ویدیو
14 فایل
اگردنیاراغاری‌تصورکنیم‌وماهمان‌انسانهای‌اولیه‌باشیم که‌کمی‌رشدکرده وصاحب‌تکنولوژی‌شده‌ایم هنوزهم‌برای‌بقاواثرگذاری،به‌نوشتن‌نیازداریم. مهمان کارشناس‌اتاق‌عملی هستیدکه جهان معمولی وفهم ناکاملش را به‌ کلمه تبدیل می‌کند. محب‌مولاعلی|همسر|مادر|دانشجو‌معماری
مشاهده در ایتا
دانلود
3.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ایشونم میتونست بگه لایکلف الله نفسا الا وسعها و در حد قبلی خودش بمونه.. اما وسع خودش رو افزایش داد :) نوش جونش
راشِدون
رفقا ! شبایِ جمعه برا ارباب بترکونین.. کم نذارین.. برایِ رفقا و نزدیکان و دوستان تون مداحی یا شعر بف
. به قول جناب شهریار جز یک نَسَب که از تو به خود بسته، چیستم؟ من آن‌چنان که آلِ علی هست، نیستم اما مرا هم اِی علی ! از خود مَران که من تا چَشم داشتم، به حُسِینَت گِریستَم.. التماس دعا...
21.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یه جمعه ست وُ ذکر صلواتش.. پس بلند صلوااات :) +اللهم عجل لولیک الفرج
عزیزدلم ارزش هر شخصی به‌ اندازه‌ی اون چیزیه که دوستش داره و اونو خوب و ارزشمند میدونه.. :) مولا علی، نهج‌البلاغه، حکمت۸۱ +و بیابید اندازه‌ی ارزش خود را.. .
محمدحسین پویانفر4_5814582160467693291.mp3
زمان: حجم: 7.9M
به ناز خُفته چه داند که دردمندِ فِراق به‌شب‌چه می‌گُذَراند علی‌الخصوص غریب سعدی
📍در این مکان یادداشتی ثبت خواهد شد ان‌شاءالله
حاج محمدرضا طاهری98061408.mp3
زمان: حجم: 23M
بی‌هوا پخش شد و دلم رفت براش.. +تو دوباره زنده کردی جلوات مجتبی رو..
مَن اَحَبَّنا فَلیَعمَل بِعَمَلنا.. اونیکه ما رو دوست داره، پس باید مثل ما کنه.. :) مولا علی، غررالحکم، حدیث۸۴۷۹ +دورت بگردم
راشِدون
به ناز خُفته چه داند که دردمندِ فِراق به‌شب‌چه می‌گُذَراند علی‌الخصوص غریب سعدی
صَبر کُن اِی دلِ غم دیده که چون پیرِ حَزین عاقِبَت مُژده ی نُصرَت رِسَد از پیرِهَنَم... چِه غَریبانه تو با یادِ وَطَن، می‌نالی ! مَن چه گویم که غَریب اَست دِلَم دَر وَطَنَم..
هَر کَس که بَر سَرَش زَده با عِشق سَر کُنَد بایَد هَوایِ داشتَنِ دَردِسَر کُنَد بایَد هَر آن کَسی که پِیِ وَصل میرَوَد تا مَرزِ سوختَن بِتَوانَد خَطَر کُنَد... :) +حق
توئیت زده یه عکسِ شیعه سوز بفرست! (دوره افتاده عکس های برهنه شونو بذارن و زیرش بنویسن عکس شیعه سوز) اینقدر این جمله حقیره که خندم گرفته... متاسفانه نه تو شیخ شمس الدینِ عامِلی رو میشناسی نه خیلی از این شیعیانی که احتمالا از حرفت عصبانی شدن! شیخ شمس الدینِ عامِلی مشهور و معروف به شهیدِ اول.. صاحبِ کتابِ لُمعه الدَمِشقیه فی فِقهِ الاِمامیه.. این کتاب درباره یِ فقه هست و ۵۲ باب داره. حالا یه چیزی بگم ویران بشی؟ شیخ شمس الدین این کتاب رو که ترجمه‌اش دو جلد شده در زندان با خونِ خودش بر رویِ صفحه نوشت! هی از خونِ بدنش میگرفت و خط می نوشت و شد کتابِ لُمعه! تهش هم به جُرمِ ارادتِ به علی بن ابی طالب او رو کشتن و مشهور شد به شهیدِ اول. عکس شیعه سوز؟ هه.. شیعه خودش آتیشِ گُر گرفته ست.. شیعه که می مونه ولی ان شاء الله به عشقِ علی گرفتار بشی بفهمی شیعه بای دیفالت از تنظیمات کارخانه سوخته هست :)
راشِدون
هَر کَس که بَر سَرَش زَده با عِشق سَر کُنَد بایَد هَوایِ داشتَنِ دَردِسَر کُنَد بایَد هَر آن کَسی که
. درباره ی این عکس بگویم: پانسمان آخرین بیمار اتاقمان را قرار دادیم و به کمک همکار خدمات او را به برانکاردی منتقل کردیم تا به ریکاوری منتقل شود. یک آن در لحظه ی خروجش از اتاق متوجه رنگ لبهایش شدم که بسیار زیاد کمرنگ شده بود و داشت به کبودی می‌رسید اما با خودم گفتم شاید بخاطر داروهای بی‌حسی و بیهوشی باشد و دیگر اشاره ای به آن نکردم. بیمار که از اتاقمان خارج شد، محلول ضدعفونی کننده ی سطح بالا را آوردم و به همراه چند گاز مشغول واشینگ سطوح پر استفاده ی اتاق شدم تا حسن ختامی باشد بر شیفت امروزم. آخر های واشینگ بودم که شنیدم چند نفر همزمان و بلند دکتر د متخصص بیهوشی مان را صدا میکنند و یک نفر مدام پشت سر هم میگوید آمبو و تقریبا همگی داشتند دااد می‌زدند و میگفتند!! اولش با خودم گفتم شاید حال مریض اتاق سه حین عمل بد شده است اما صدا زدن ها که حالت مضطرب و آشفته ای به خودشان گرفتند، نگران شدم و واشینگ را رها کردم و از اتاقم خارج شدم و به سمت مرکز صدا رفتم. صدا از ریکاوری بود. مریض اتاق ما بود! رنگش شده بود رنگ گچ دیوار و لبهایش تیره و یک سیانوز کامل! پالس و فشارش به قدری پایین رفته بود که گفتیم مریض رفت! در یک چشم برهم زدنی تمام همکاران از اتاق های مختلف ریختند در ریکاوری و هرکسی مشغول کاری شد و در همین حین با دکتر د تماس گرفتند که از آی سیو زودتر بیاید اتاق عمل. دو نفر از همکاران آقا پاهای بیمار را بالا گرفتند و همکاران بیهوشی ماسک اکسیژن گرفتند و داروهای مورد نیاز را برایش تزریق کردند. دقایقی نسبتا طولانی گذشت تا رنگش کمی بهتر شد که دکتر د رسید و تشخیصش این بود که احتمالا داروی بی حسی از کمر کمی بالاتر آمده و باعث شده که تنفس بیمار دچار اشکال شود و این موضوع پیش می آید ولی اگر زود متوجه نشده بودید مریض حتما از دست میرفت! در یک لحظه چنان هیجان و اضطراب و دلهره ای به همه مان وارد شد که حتی دست یکی از همکاران حین بیرون آمدن از اتاقش به در گیر کرد و زخمی شد. حتی دکتر ص که مشغول جراحی بود خودش را رساند بالاسر بیمار. و در یک لحظه شاهد تلاشی همگانی از جمعی بودی که دلسوزانه دنبال این بودند که بیمارشان به حالت استیبلش برگردد.. بیمار که بود؟ یک جوان ۱۹ ساله ی افغانستانی با چشمانی رنگی، مویی بور و پوستی گندمگون. آن لحظه را به یاد آوردم که در جشن فارغ التحصیلی به نام الله و به کتاب قرآن قسم خوردیم که به مردم آن طور که شایسته‌ی مقام رفیع انسانیت است خدمت کنیم..