راشِدون
دلبر و یارِ من تویی.. رونقِ کارِ من تویی.. باغ وُ بهارِ من تویی.. بهرِ تو بود بودِ من.. عید مبارکتو
.
از این پست، تا این پست
اِسماً یک سال گذشته
آمّا رسماً اندازه چهار پنج سال پیر شدیم :)
نمیگم بزرگ شدیم.
«بزرگ» کلمهی راحتی نیست.
میگم پیر شدیم چون
آدم وقتی پیر میشه، چه بخواد چه نخواد
حامل تجربههایی میشه
که در سنین قبلی خودش اونها رو نداشته،
توان جسمش کمتر میشه،
تفکرش بیشتر میشه،
خیلی چیزها دیگه براش اهمیت ندارن،
قدر فرصتهاشو بیشتر میدونه،
دلتنگتر میشه،
آدمهای محدودتری رو توی دایره اصلی زندگیش نگهمیداره،
یاد میگیره برا هرکسی باید چقدر و چطور وقت و ارزش بذاره،
آدمها رو بهتر میشناسه،
وقتش رو کمتر تلف میکنه
و برای خانواده اهمیت بیشتری قائل میشه...
#خدایا
سالی که گذشت، برام پر از درس و تجربه بود...
ممنونم ازت بابت این فرصت...
حتی اگر سخت بود و جان فرسا
حتی اگر مرا به سختجانی خود این گمان نبود..
ممنونم ازت که باعث شدی در سال ۱۴۰۲،
به خودشناسی دقیقتری از خودم برسم..
ممنونم ازت که باعث شدی نسخههای دیگری از خودم رو ببینم که تا به حال با اون ها مواجه نشده بودم..
ممنونم ازت که صبورترم کردی..
ممنونم ازت که خودم، خانوادهام و عزیزانم رو در سلامتی کامل به سال جدید رسوندی..
اللهم عجل لولیک الفرج بِعَلیٍ...
.
#سالنامه
راشِدون
#شبنامه امروز اولین روزِ سالِ ۱۴۰۲ عه.. همین امروز رو دریابیم و سعی کنیم تا بیشترین حرکت و کار رو ب
.
امتیازم به میزان عملم به این دستورالعمل:
۳۷ از ۵۰ :)
.
دستورالعمل امسال:
توجه و تامل به نیت کارهام و
کسب نیتی که نورانی کنه، نور بسازه و نور برسونه..
#سالنامه
Reza Narimani ~ Music-Fa.Com49019982592890.mp3
زمان:
حجم:
6.8M
#شبجمعه است
هوایت نکنم، میمیرم
راشِدون
#خدایا به حق سحر روز جمعهی ماه مبارک ما را از وِراجی مصون بدار و با کتمان محشور کن... فرمود مومن ک
.
این رنج، سهم توست!
ابتلایى که براى من است،
چه لزومى دارد که آن را براى دیگرى بازگو کنم؟
که این دستور وارد شده است:
«لا تَقُلْ لَهُمَا افٍّ» /اسرا-23/
رنج خود را براى پدر و مادرت بازگو مکن.
افّ؛ یعنى اینکه من رنج میبرم..
این رنج سهم توست.
پس رنج و ناراحتى خود را، نزد آنها مطرح نکن
که ظرفیت و تحمل آن را ندارند،
مگر هنگامى که از آن بیرون آمده باشى؛
که در اینصورت، گفتنِ تو، درس و عبرت خواهد بود.
مؤمن کتوم است و این کتمان،
فقط مربوط به اسرار مگو نیست
که کتمان #درد و #رنج هم هست.
تو چه حقى دارى آنچه را که دوست به تو داده،
نه با دوست بلکه با دشمن او در میان بگذارى؟
آنقدر کم تحمّل هستیم که
دَرِ دلمان را باز گذاشتهایم
و هر کس در آن خانه گرفته
و هر کس از آن خبر دارد...
یک فتنه، یک درگیرى، یک رنج، یک ضربه، یک فشار،
رزق و بهره من است،
ولى زنم میداند!
پدرم میداند!
مادرم میداند!
پس کجاست آن وسعت؟!
کجاست آن وجودى که باید مثل کوه باشد؟!
به راستى که از کف دست هم صافتریم!
باید غمها را تبدیل کنیم و وقتى از آنها بیرون آمدیم،
براى دیگران بازگو کنیم
تا آنها هم از این درد و غم، درسى بیاموزند.
❞ استاد صفایی حائری، حرکت، ص : 288