eitaa logo
رسمـِ شیـــدایـے پروفایل استوری بیو عاشقانه مذهبی عشق رمانstory prof roman
3.7هزار دنبال‌کننده
15هزار عکس
8.4هزار ویدیو
55 فایل
℘مطالب انگیزشۍ و مذهبۍ🌸🌊 ℘ یھ ڪانال حال خوب ڪن ࢪنگی☺️🍓 °√•|⚘ 🌱 تبلیغات: @salam_tab
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃•• شعرهایم را برایتـ دستھ بندے میڪنم دل غزلـ••🎼 لبـ••☺️مثنوے ابرو قصیدھ••📖 منـ••💓هلاڪ... ••📝 °√•|⚘ @SheYdaii_Roman | 🍃
چادرتـــ❤️ نا امید ڪرد چشمے را ڪہ 👀 دنبال راهے براے چریدن مے گشت😒 و این حجـ🧕ـاب است ڪہ هم تو را از شـَر نگاہ هوس آلود حفظ میڪند هم آنڪہ بخواهد به تونگاه بیندازد °√•|⚘ @SheYdaii_Roman |
رسمـِ شیـــدایـے پروفایل استوری بیو عاشقانه مذهبی عشق رمانstory prof roman
💠🔅💠🔅💠 ❣ #رمان_از_سوریه_تا_منا #قسمت_7🌻 از همان اول صبح با هر چیزی که تصورش را بکنی زهرا بانو را
💠🔅💠🔅💠 ❣ 🌻 سکوت را صالح شکست. ــ نمی خواید سوال آقاجونم رو جواب بدید؟😅 ــ بله؟؟؟!!! لبخندی زد و گفت: ــ شما مشکلی با شغل من ندارید؟😊 ــ نه... از جواب سریعم خنده اش گرفت. خودم را جمع کردم و گفتم: ــ البته که سخته اما... خودم عضو بسیجم و برای شغل شما ارزش قائلم. فقط... سرش را بلند کرد و لحظه ای چهره ام را از نظر گذراند. لبخندی زد و نگاهش را به زمین دوخت و گفت: ــ بفرمایید. هر چی توی دلتونه بگید ــ خب... من می خوام بدونم چرا منو انتخاب کردید برای ازدواج؟!😕 ــ خب... ملاک هایی که من برای همسر آیندم داشتم تو وجود شما دیدم. ــ مثلا چی؟ ــ حجابتون. حیا و عفتتون. خانواده تون. از همه مهمتر اخلاق اجتماعیتون. خیلی وقتا من شما رو تعقیب می کردم و از بچه های بسیج برادران هم تحقیق کردم هیچ خطایی از شما ندیدم. سلما هم در شناخت شما بی تاثیر نبوده با چشمان متعجبم گفتم: ــ تعقیب می کردین؟!!😳 سری تکان داد و گفت: ــ خدا منو ببخشه. نیتم خیر بود بخدا چادرم را جلو کشیدم و گفتم: ــ باید منم ببخشم.😒 خندید و گفت: ــ دین و بخشش شما که روز به روز داره به گردنم سنگین تر میشه مهدیه خانوم اینم روی بقیه ش. خنده ام گرفت و گفتم: ــ اون مورد که حلالتون کردم. منم بودم ماشینارو اشتباه می گرفتم این موردم که به قول خودتون نیتتون خیر بوده پس دینی به گردنتون نیست. حلال...✋🏻 دستی به گردنش کشید و نفس اش را حبس شده رها کرد.😮 ــ شما شرطی برای من ندارید؟ نمی دانستم. واقعا نمی دانستم. فقط از این مطمئن بودم که دوستش دارم.😍 ــ اگه اجازه بدید از طریق خانواده م بهتون جواب قطعی رو میدم. فقط تا آخر هفته بهم فرصت بدید فکر کنم. از اتاق که بیرون آمدیم و پذیرایی شدند مراسم خاستگاری تمام شد. خسته بودم. بدون اینکه حتی روسری را از سرم در بیاورم خوابم برد. ... رفتن به پارت اول👇👇👇👇 https://eitaa.com/SheYdaii_Roman/17 🔅 💠🔅 🔅💠🔅 💠🔅💠🔅 🔆💠🔅💠🔅💠🔅💠🔅💠
مگَر میشود | تُ | صِدایـ🗣ـم کُنی و من برایَت جانـ❣ ندَهَم 😑 😬 °√•|⚘ @SheYdaii_Roman |
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شعبان شد و پیک عشق از راه آمد عطر نفس بقیة الله آمد🌸🍃 باجلوه سجاد، ابوالفضل و حسین یك ماه و سه خورشید در این ماه آمد🌸🍃 🌸🍃 °√•|⚘ @SheYdaii_Roman |
••••♡•• پنجره را باز می‌کنم ذره‌های هوا را سر می‌کشم شاید بوی پیراهنت همین حوالی‌ها باشد🌱 من آموخته‌ام آن گونه تو را بو بکشم تا در عمق جانم نفوذ کنی ماه شعبان شده و من هر روزآمدنت را به دلم قول می‌دهم شعبان تمام عظمت و زیبایی‌اش رامدیون قدم‌های سبز توست ... یا فارس الحجاز ادرکنی💚🍃 °√•|⚘ @SheYdaii_Roman |
رسمـِ شیـــدایـے پروفایل استوری بیو عاشقانه مذهبی عشق رمانstory prof roman
💠🔅💠🔅💠 ❣ #رمان_از_سوریه_تا_منا #قسمت_8🌻 سکوت را صالح شکست. ــ نمی خواید سوال آقاجونم رو جواب بد
💠🔅💠🔅💠 ❣ 🌻 مثل برق و باد به آخر هفته رسیدیم.⚡️💨 سردرگم بودم. نمی دانستم این راهی که انتخاب کرده ام درست است یا...🤔 پنجشنبه بود و دلم هوای شهدا را کرد. دو شهید گمنام را بین مقبره ی شهدای نام و نشان دار دفن کرده بودند.😔 یک راست به سراغ آنها رفتم. همیشه سنگ مزارشان تمیز بود و خانواده های شهدا هوای این دوغریب را نیز داشتند. کتاب دعا را به دستم گرفتم و بعد از قرائت فاتحه، زیارت عاشورا خواندم. با هر سلام به حضرت🙏 و لعن به قاتلین اهل بیت✊🏻 دلم سبک تر می شد. بغضم ترکید و چادر را روی صورتم کشیدم و دل سیر با خدای خودم راز و نیاز کردم.😭 ــ ای خدا... خودت به دادم برس. خودت کمکم کن مسیر درستو انتخاب کنم. من صالح رو قبول دارم. مورد پسند منو خانواده مه... فقط نگرانم. از تنهایی می ترسم. می ترسم با هر ماموریتش دیوونه بشم. بمیرم و زنده بشم.😖 می ترسم زود صالحو ازم بگیری اونوقت من چطوری طاقت بیارم؟😢 اصلا دلم نمی خواد بهم بگن همسر شهید. خودم می دونم سعادت می خواد اما... اما من برای این سرنوشت ساخته نشدم.😔 تنهایی دیوونه م می کنه. نمی تونم نسبت بهش بی تفاوت باشم. از تو که پنهون نیست مهرش به دلم نشسته. دوست دارم همسرم بشه...❤️ هم نفسم بشه... اما... خدایا من صالح رو سالم می خوام. تو سرنوشتم شهادت سوریه رو قرار نده. می دونم بازم میره. سالم از سوریه بهم برش گردون. می خوام جواب مثبت بهش بدم. خدایا هوامو داشته باش.😊 با قلبی آرام و تصمیمی قطعی به سوی منزل بازگشتم. نتیجه را به زهرا بانو گفتم و او نیز به پدر منتقل کرد. قرار نامزدی را برای فرداشب گذاشتند.😳 حس عجیبی داشتم. می دانستم که صالح هم دست کمی از من ندارد.😅 پیشانی بند را به دیوار مجاور تختم وصل کردم و بوسه ای روی آن کاشتم.💋 ... رفتن به پارت اول👇👇👇👇 https://eitaa.com/SheYdaii_Roman/17 🔅 💠🔅 🔅💠🔅 💠🔅💠🔅 🔆💠🔅💠🔅💠🔅💠🔅💠
ما از امام زمانمان محروم شده ایم .... اما هیچکس از این تحریم صدایش در نیامد ...... ن مذاکره ای .... ن توافق نامه ای .... ن تلاشی برای اعتماد سازی .... بیایید حداقل برای فرجش،خالصانه دعا کنیم ....🤲 °√•|⚘ @SheYdaii_Roman |
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•|❤️✨ .. طُ‌معشوق‌خدایے...💫 میشہ‌خواهش‌کنمـ به‌عنوان‌معشوق‌سرنماز‌بایستے...؟!🙃 °√•|⚘ @SheYdaii_Roman |
به کم قانع شدن در خوبی‌ها آغاز است! آغاز خراب شدن انسان با به دنیاست؛ دنیا بد نیست، کم است...! °√•|⚘ @SheYdaii_Roman |