فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📲 #استوری |
هوای حرم زده به سرم💚
بی بال و پرم🕊
#میلاد_امام_حسین(ع)🌺
#مبارڪ_باد🌺
°√•|⚘ @Rasme_SheYdaei |
#چهارشنبه_های_امام_رضایی 🍎
به ربَّنای قنوتی که خالی از حَسَنهست
تمامِ حاجتم از آتِناست، مشهدِ تو
که گفته گنبد و گلدستهات طلاست، فقط ؟!
که ذرّه ذرّهی خاکش طلاست، مشهدِ تو
°√•|⚘ @Rasme_SheYdaei |
تو را مےخواهم
براے پرسہ زدن هاے شبعید🍃
براے نشان کردن یك¹جفت ماهےقرمز
تو را مےخواهم
براے صبح
براے ظهر
براے شب
براے همہ ےِ عمر..♥️
-نادر ابراهیمے
#عاشقونہ_طورے
°√•|⚘ @Rasme_SheYdaei |
خودتاݩ رابراے ظہــور
امام زماݩ 🌱روحے لڪ اݪفدا🌱
ۅجنگـ باڪفار👊
بہ خصوص اسرائیݪ آماده ڪݩیـد✌️
ڪہ آݩ روز☝️
خیݪے نزدیڪـ استـ...
همیشہ براے خـ🤍ـدابݩده باشیـد..
ڪہ اگر ایݩـ چݩیݩ شد👇
بداݩید🤔
عاقبتـ همہ ے شمابہ خیرختم میشود🥳
#شہید_محسن_حججے♥️
#خون_نوشتہ ✍
°√•|⚘ @Rasme_SheYdaei |
|🌙♥️|
•🌿⃟🥀¦ࢪوزتمباࢪڪحاجےجان
؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞
•°ماپاسدارانقلابیم✌️🏼🇮🇷'!
معنایشایناستکھانقلاب،زندهاسٺ!
اگرتھدیدنباشد،پاسداریلازمنیست":)
-'امامخامنہای'🌱
#روزپاسدارمبارڪ♥️
؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞
°√•|⚘ @Rasme_SheYdaei |
رسمـِ شیـــدایـے پروفایل استوری بیو عاشقانه مذهبی عشق رمانstory prof roman
🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃 🌹#رمان _مذهبی🌹 💞#بچه_مثبت💞 #قسمت_129 🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃 موبایلم زنگ خورد. با دیدن شماره
🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃
🌹#رمان _مذهبی🌹
💞#بچه_مثبت💞
#قسمت_130
🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃
باید باهات حرف بزنم.جدی شد.- چی شده؟
به چشماش نگاه کردم و گفتم:- چقدر دوستم داری؟چشمای نازش شیطون شد.- دوباره بلا شدی؟- متین؟
- خیلی خب بابا، نمی تونم مقدارش رو بهت بگم، چون عشقم بهت هر لحظه در حال افزایشه.
- متین؟- جانم؟- دیروز آر ...
با صدای زنگ گوشیم و دیدن شماره ی مامان، سریع جواب دادم.- الو مامان؟- ملیسا کجایی؟ زود بیا.در حالی که از جام بلند بلند می شدم، با ترس گفتم:- چی شده مامان؟
متین هم سریع بلند شد. هر دومون به سمت ماشینش دویدیم. مامان با گریه گفت:
- بابات با دو تا از شرخرای بدیعی زد و خورد کرده و دماغ یکیشون آسیب دیده و االان کلانتری نزدیک خونه س.با بهت گفتم:- امکان نداره!
بابای بیچاره ی من اون قدر سرش گرم زندگیش بود که تا حاالا صدای بلندش رو هم نشنیده بودم، چه برسه به زد وخورد.متین هیچ حرفی نزد و سریع تا کلانتری رانندگی کرد. سریع داخل کلانتری رفتم. مامان پشت در اتاقی ایستاده بود.
- مامان؟- سرگرده گفت بیرون باشیم، صدامون می کنه.- باشه مامانم، چیزی نیست، تو دوباره حرص نخور حالت بد میشه.متین سلامی به مامان داد.- سلام پسرم.- نگران نباشید ...
در اتاق باز شد و سربازه رو به ما گفت:
- بفرمایید.نگاهم به بابا و دوتا گردن کلفت رو به روش افتاد. لباس های هر سه تاشون کثیف بود و جیب پیراهن بابا پاره شده بودو یکی از مردا هم دستمالی روی دماغش گذاشته بود و دستمال یه کم خونی بود.- سلام آقا رضا.
با صدای متین به خودم اومدم. سرگرده به سمت متین اومد و محکم دستش رو تو دست گرفت و گفت:- به، سلام آقا متین. خوبی؟ والده چطوره؟
نفس آسوده ای کشیدم، پس طرف دوست متینه.
متین چیزی زیر گوش سرگرد زمزمه کرد که باعث شد سرگرده به سرباز کنار در بگه:
- جاسمی من االان برمی گردم. خانوما، شما هم تو اتاق تشریف داشته باشید.
به سمت بابا رفتم و آروم گفتم:- بابا خوبین؟
بابا اخمی به اون دو تا گردن کلفت کرد و سرش رو آروم تکون داد.- تیمور ببین، نذاشتی بزنم نفلش کنم.به مرد بد ریخت نگاه کردم و اخم کردم. زمزمه کردم:- چهار روز دیگه تا مهلت پرداخت پولمون مونده. چرا هر روز مزاحمت ایجاد می کنید؟
#ادامه_دارد...
رفتن به پارت اول👇
https://eitaa.com/Rasme_SheYdaei/1588
🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃
کاش دِلبَستهی نامت گردم ..
مانند کبوتری به بامت گردم ..
خواهم به جوانی، زِ خدا عمرِ دراز ..
تا پیر شوم ،پیر غلامت گردم
💚السلام علیک یاامام رئوف یا امام رضا💚
#چهارشنبه_های_امام_رضایی
اللهّمَ صَلّ عَلے عَلے بنْ موسَے الرّضا المرتَضے الامامِ التّقے النّقے و حُجّّتڪَ عَلے مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثرے الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ ڪثیرَةً تامَةً زاڪیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَـہ ڪافْضَلِ ما صَلّیَتَ عَلے اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِڪَ
°√•|⚘ @Rasme_SheYdaei |
الحمدُاللّٰہِ الَـذے
خـلق ابالفـضل الـعــبآس💚'؏'
°√•|⚘ @Rasme_SheYdaei |
6.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
من غلامِ نوکراتم یا عباس :)♥️
°√•|⚘ @Rasme_SheYdaei |