eitaa logo
رسم رفاقت
10.6هزار دنبال‌کننده
710 عکس
49 ویدیو
33 فایل
با رفاقت هم میشه به خدا نزدیک شد اما رفیقی که خدا برامون انتخاب کنه حسبی الله @khamenei_ir 👤ارتباط با خادم کانال: @Tehrani_ir ⛔حق انتشار مطالب محفوظ است©️ 🔗صفحه اينستاگرام رسم رفاقت: 📱 Instagram.com/RasmeRefaghat
مشاهده در ایتا
دانلود
رسم رفاقت
📚 قصه رفاقت 🔶 #قصه_رفاقت، بخشی از مطالب رسم رفاقت را تشکیل می دهد که در آن می کوشیم دوستی های خوب ر
📖 ♥️ آرزوی علی از توی چهار باغ پایین قدم زنان راه می رفتیم و باهم صحبت می کردیم. شوخی می کردیم و می خندیدیم. از آرزوهایمان گفتیم، سقف آرزوهایمان کجاست! ولی علی آرزویی نداشت، یا حداقل آرزوهایش ، شاید هم من حرف هایش را نمی فهمیدم. علی یگانه دوست صمیمی من بود، محال بود از حال و روز هم بی خبر باشیم، اگر هر کدام مان جبهه می رفتیم باهم می کردیم. حرف هایش رنگ و بوی رفتن می داد، حسرت دیدار مشترکمان را داشت، دوستانی که همگی شهید شده بودند. من هنوز تعلقات مادی داشتم ولی او از حسرت می گفت!! 📙 (برگرفته از کتاب " تاکسی سرویسی برای فاو" خاطرات محمد بلوری از علی اسکندری اورک ) ✅کانال رسم رفاقت 🔰 eitaa.com/joinchat/2365915136C4f9bcae19b
📖 ♥️ آرزوی علی از توی چهار باغ پایین قدم زنان راه می‌رفتیم و باهم صحبت می‌کردیم. شوخی می‌کردیم و می‌خندیدیم. از آرزوهایمان گفتیم، سقف آرزوهایمان کجاست! ولی علی آرزویی نداشت، یا حداقل آرزوهایش ، شاید هم من حرف‌هایش را نمی‌فهمیدم. علی یگانه دوست صمیمی من بود، محال بود از حال و روز هم بی‌خبر باشیم، اگر هر کدام مان جبهه می‌رفتیم باهم می‌کردیم. حرف‌هایش رنگ و بوی رفتن می‌داد، حسرت دیدار مشترکمان را داشت، دوستانی که همگی شهید شده بودند. من هنوز تعلقات مادی داشتم ولی او از حسرت می‌گفت!! 📙 برگرفته از کتاب " تاکسی سرویسی برای فاو" خاطرات محمد بلوری از علی اسکندری اورک ✅کانال رسم رفاقت 🔰 eitaa.com/rasmerefaghat
📖 ♥️ آرزوی علی از توی چهار باغ پایین قدم زنان راه می‌رفتیم و باهم صحبت می‌کردیم. شوخی می‌کردیم و می‌خندیدیم. از آرزوهایمان گفتیم، سقف آرزوهایمان کجاست! ولی علی آرزویی نداشت، یا حداقل آرزوهایش ، شاید هم من حرف‌هایش را نمی‌فهمیدم. علی یگانه دوست صمیمی من بود، محال بود از حال و روز هم بی‌خبر باشیم، اگر هر کدام‌مان جبهه می‌رفتیم باهم می‌کردیم. حرف‌هایش رنگ و بوی رفتن می‌داد، حسرت دیدار مشترکمان را داشت، دوستانی که همگی شهید شده بودند. من هنوز تعلقات مادی داشتم ولی او از حسرت می‌گفت!! 📙 (برگرفته از کتاب " تاکسی سرویسی برای فاو" خاطرات محمد بلوری از علی اسکندری اورک ) ✅کانال رسم رفاقت 🔰 @RasmeRefaghat