eitaa logo
روزنوشت های د.رسول محمدزاده
2.6هزار دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
3.2هزار ویدیو
97 فایل
سخنرانی ها، نوشته ها و گزیده های د.رسول محمدزاده (موسس مدارس قرآنی آیات) تماس با بنده: @rasoul6236
مشاهده در ایتا
دانلود
با سلام خدمت دوستان عزیز همراه در کانال یک مطلب هم از مطالب زیارت اربعین باقی مانده بود که لازم است به عنوان تتمه مطالب عرض کنم: لطفاً در کربلا مراقب گوشی هاتون باشید 😂 احتمالاً دوستانی که سوال بود براشون چرا یکهو پیام های کربلای بنده قطع شد، دلیلش را متوجه شدند😳
متاسفانه خبر دار شدم یکی از دوستانم بنام آقای «سید حسن واعظی» که حقیقتاً خادم دستگاه امام حسین بوده اند، همراه با خانواده شان (حدود 4 نفر) در سانحه تصادف دو دستگاه ون در جاده سامراء کاظمین، به رحمت خدا رفته اند. روز قبل سفر اربعینم، برای کاری پیش ایشون بودم، بهشون گفتم قرار است مشرف شوم کربلا، همین طور که دستش توی دستم بود، محکم فشار داد و گفت چشمت به ضریح خورد حتماً منم یاد کن. هر وقت می رفتم دفترشون، این پیرمرد طوری متواضعانه چای و شربت می ریخت که واقعاً خجالت می کشیدم ولی از بس اخلاق کریمانه و مهربونی داشت و لو چای هم خورده بودم، می گفتم بذار این مرد زحمت کشیده، ناراحت نشه! تا روز جمعه هم قرار نبود مشرف بشه، جمعه (شایدم پنجشنبه) عصر برادرشون زنگ زده اند که قراره مشرف بشند، ایشونم می گه منم می خوام باهات بیام بعد هم توی ماشین به چند نفر از دوستان نزدیک شون زنگ می زنند و حلالیت می طلبند! خدایش بیامرزد سید حسن عزیز را .
هدایت شده از بیسیمچی مدیا 🎬
عاقبت به خیری vs عاقبت به شری @BisimchiMedia
روزنوشت های د.رسول محمدزاده
متاسفانه خبر دار شدم یکی از دوستانم بنام آقای «سید حسن واعظی» که حقیقتاً خادم دستگاه امام حسین بوده
همسر ایشون الان بسیار بد حال در بیمارستان هستند. خواهش می کنم عزیزان برای سلامتی ایشون یه حمد شفا با توجه بخونند ممنونم از همه
مثنوی اربعین 1402 مکان سرودن: (ع) بَسمله، معجزه این بار در این (طور) افتاد جای یک خرده (قبس)، طره ی مصباحی داد این خود یوسف هستی است که بازار آمد ولی انگار که این بار خریدار آمد یوسفی آمد و از چاه درآورد مرا چه گرانمایه خرید و چه بپرورد مرا به کلافی همه ی یوسفیش داد به ما این چه فالی است در این معرکه افتاد به ما نم چشمی بخرید و سند مصر فروخت از خجالت همه ی داشته هایم را سوخت ما عزیزیم به درگاه عزیز این مصر ورنه هر توشه که داریم پشیز این مصر ما که سرتاسر بازار همه می دانند در هر دکه و دکان به سری می رانند او که عالم همه یعقوب ترینش هستند زکریا زده و سخت حزینش هستند او خودش آمده بازار و خریده است مرا چه بگویم به کسی، ناز کشیده است مرا ..... وعده ای نیست که این وعده ی ما را ببرد سکه ای نیست که این لحظه ی ما را بخرد چه بگیریم به جای نظر رحمت دوست چه ببینیم به جز منظره ی حضرت دوست هر چه جز اوست همه بازی و لهو و لعب است باید از صورت صوری به حقیقت پیوست ننگ بر (یرتع و یلعب) که برادر گوید (ملک ری) باشد و یا کیسه ی پولی شاید گرگ بسیار و برادر صفتان گرگ ترند خطر اینجاست که از خانه به این گله زنند نفروشیم دمی از نفس پاک حرم نگذاریم نمی از یم دریای کرم سکه ای نیست که قیمت بدهد حال مرا بتواند بخرد لحظه ی خوشحال مرا سکه گر داشت شرف، سکه ی بازار نبود نام رسوا شده اش درهم و دینار نبود ما فقط یک قلم از جنس تجارت داریم (لن تبور) است، فقط میل شهادت داریم اشک در مکتب ما مشک حیات است حیات و شهادت همه اش شهد و نبات است نبات ای خوش آن لحظه که موری به سلیمان برسد کفتری جلب ز تاریکی زندان برهد ما در این راه چه سرها سر کویش دادیم چشم ها بود که در حسرت رویش دادیم چشم ها در طلب یوسفیش گشت سپید مرد بسیار در این حادثه ها گشت شهید ..... سالها بود که این جاده فقط معبر بود معبری بود ولی دیو بر او چنبر بود معبری بسته که دلبسته ی راهش بودیم یوسفی بود که محتاج نگاهش بودیم بچه ها با همه ی جان به دل جاده زدند شربتی بود که لا جرعه از آن باده زدند معبر امروز ولی جاده و راهی آزاد برکت خون شهیدان همه ی راه آباد گر چه این راه همه طول مسیرش عالی است بچه ها! حیف که جای شهدامان خالی است بفرمایید به کانال د. : @rasooll_ir