eitaa logo
رستا
506 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
231 ویدیو
4 فایل
💠رَستــا روایت‌سرای تاریخ شفاهی اصفهان 🌱 (حسینیه هنر اصفهان) ادمین: @admin_rastaa_eitaa کانال ما در بله: https://ble.ir/rastaa_isfahan کانال ما در تلگرام: https://t.me/rastaa_isfahan پیج ما در اینستاگرام:rastaa_isfahan@
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸محسن پدرم آدم‌شناس بود. مثلاً نگاه می‌کرد می‌گفت: «هیمنز، این به درد نمی‌خوره؛ این مشتری کیه هر روز مزاحمه» اما از محسن خوشش می‌آمد. چند دفعه با خود محسن بردیمش دکتر و آوردیمش. قلبش را عمل کرده بودیم و توی بیمارستان بستری بود. ساعت سه نیمه‌شب بیدار شده بود و توی بخش داد می‌زد: «محسن، بیا من رو ببر خونه» می‌گفتم: «بابا، محسن اینجا نیست.» اصرار می‌کرد: «نه، خوابیده. محسن، با توام؛ محسن، بلند شو بیا» از بس این محسن در ذهنش آدم خوبی بود، آنجا هم محسن را صدا می‌زد. راوی: هیمنز داویدیان، خدمات برق اتومبیل، خیابان خرم ۲۵_آبان @rasta_isf_1401
🔸مرخصی چشمم که به صفحه شبکه خبر افتاد، شوکه شدم. یزد بودم. چند روزی رفته بودم مسافرت. حمیدی و کریمی را دورادور می‌شناختم؛ از فتنه ۸۸. از همان موقع، هر بار آتش فتنه روشن شده بود، کنارشان، با اغتشاشگرها مقابله می‌کردیم. دیدن نوار مشکی کنار عکسشان از قاب تلویزیون، خیلی سخت و دردناک بود؛ خیلی. همیشه دغدغه برقراری امنیت را داشتند، همین شد که امروز چند ساعتی مرخصی گرفتم و آمدم تشییع...شاید من هم به آرزویم که شهادت است، برسم... راوی: کاظمیان، متولد ۱۳۶۱، کارمند اداره‌ برق 🖋نگارش: فائزه سراجان @rasta_isf_1401