#عاشقانه
گویند چرا تو دل بدیشان دادی
والله که من ندادم ایشان بردند
#ابوسعید_ابوالخیر
سعدی چو جورش میبری نزدیک او دیگر مرو
ای بی بصر من میروم او میکشد قلاب را
#سعدی
#رفیق
با بد گهر میامیز تا بد گهر نگردی
حکم شراب دارد آبی که در شراب است
#صائب_تبریزی
زینهار از قرین بد، زنهار!
وَ قِنا رَبَنا عذابَ النّار
#سعدی
#ماه_رمضان
ماه فرخنده، روی برپیچید
و علیک السلام یا رمضان
الوداع ای زمان طاعت و خیر
مجلس ذکر و محفل قرآن
مُهر فرمان ایزدی بر لب
نفس در بند و دیو در زندان
#سعدی
«گزیده ای از یک قصیده»
شکر و سپاس و منت و عزت خدای را
پروردگار خلق و خداوند کبریا
دادار غیب دان و نگهدار آسمان
رزاق بندهپرور و خلاق رهنما
اقرار میکند دو جهان بر یگانگیش
یکتا و پشت عالمیان بر درش دو تا
گوهر ز سنگ خاره کند، لؤلؤ از صدف
فرزند آدم از گل و برگ گل از گیا
سبحان من یمیت و یحیی و لااله
الا هوالذی خلق الارض والسما
انشاتنا بلطفک یا صانع الوجود
فاغفرلنا بفضلک یا سامع الدعا
شبهای دوستان تو را انعمالصباح
وان شب که بی تو روز کنند اظلم المسا
شاهان بر آستان جلالت نهاده سر
گردنکشان مطاوع و کیخسروان گدا
گر جمله را عذاب کنی یا عطا دهی
کس را مجال آن نه که آن چون و این چرا
در کمترین صنع تو مدهوش ماندهایم
ما خود کجا و وصف خداوند آن کجا؟
مردان راهت از نظر خلق در حجاب
شب در لباس معرفت و روز در قبا
فرخنده طالعی که کنی یاد او به خیر
برگشته دولتی که فرامش کند تو را
چندین هزار سکهٔ پیغمبری زده
اول به نام آدم و آخر به مصطفی
الهامش از جلیل و پیامش ز جبرئیل
رایش نه از طبیعت و نطقش نه از هوی
یارب به دست او که قمر زان دو نیم شد
تسبیح گفت در کف میمون او حصا
کافتادگان شهوت نفسیم دست گیر
ارفق بمن تجاوز واغفر لمن عصیٰ
کس را چه زور و زهره که وصف علی کند
جبار در مناقب او گفته هل اتی
زورآزمای قلعهٔ خیبر که بند او
در یکدگر شکست به بازوی لافتی
مردی که در مصاف، زره پیش بسته بود
تا پیش دشمنان ندهد پشت بر غزا
شیر خدای و صفدر میدان و بحر جود
جانبخش در نماز و جهانسوز در وغا
دیباچهٔ مروت و سلطان معرفت
لشکر کش فتوت و سردار اتقیا
فردا که هرکسی به شفیعی زنند دست
ماییم و دست و دامن معصوم مرتضی
پیغمبر، آفتاب منیرست در جهان
وینان ستارگان بزرگند و مقتدا
یارب به نسل طاهر اولاد فاطمه
یارب به خون پاک شهیدان کربلا
یارب به صدق سینهٔ پیران راستگوی
یارب به آب دیدهٔ مردان آشنا
دلهای خسته را به کرم مرهمی فرست
ای نام اعظمت در گنجینهٔ شفا
یارب خلاف امر تو بسیار کردهایم
و امید بسته از کرمت عفو مامضی
یارب به لطف خویش گناهان ما بپوش
روزی که رازها فتد از پرده برملا
همواره از تو لطف و خداوندی آمدست
وز ما چنانکه در خور ما فعل ناسزا
دلهای دوستان تو خون میشود ز خوف
باز از کمال لطف تو دل میدهد رجا
یارب قبول کن به بزرگی و فضل خویش
کان را که رد کنی نبود هیچ ملتجا
ما را تو دست گیر و حوالت مکن به کس
الا الیک حاجت درماندگان فلا
کردی تو آنچه شرط خداوندی تو بود
ما در خور تو هیچ نکردیم ربنا
کس را به خیر و طاعت خویش اعتماد نیست
آن بیبصر بود که کند تکیه بر عصا
#سعدی
🔸 سعدی خوانی🔸
طایفهای از حکماء هندوستان در فضایل بزرجمهر سخن میگفتند، به آخر جز این عیبش ندانستند که در سخن گفتن بطیء است، یعنی درنگ بسیار میکند و مستمع را بسی منتظر باید بودن تا تقریر سخنی کند. بزرجمهر بشنید و گفت:
اندیشه کردن که چه گویم، به از پشیمانی خوردن که چرا گفتم.
🔹دیباچه گلستان🔹
#سعدی
#گلستان
#حکایت
#عاشقانه
زهر از قِبل تو نوشدارو
فحش از دهن تو طیبات است
#سعدی
خوشدل مرا نمای به دشنامت ای حبیب!
چون حرف تلخ از لب شیرین شنیدنی است
#شاطر_عباس_صبوحی
فرقی نمی کند چه برایم نوشته دوست
گیرم که ناسزاست ولی دستخط اوست
#فاضل_نظری
دردم به جان رسید و طبیبم پدید نیست
دارو فروش خسته دلان را دکان کجاست؟
#خواجوی_کرمانی
🌹🌹🌹
عاشق که شد که یار به حالش نظر نکرد
ای خواجه! درد نیست وگرنه طبیب هست
#حافظ
درد من بر من از طبیب منست
از که جویم دوا و درمانش
#سعدی