eitaa logo
🌹 رستاخیز کلمات 🌹
214 دنبال‌کننده
42 عکس
16 ویدیو
0 فایل
🔸 رستاخیز کلمات🔸 🌷گزیده ابیات آیینی و اخلاقی از شاعران کهن و معاصر با تفکیک موضوعات و نام شاعران🌷 @rastakhizekalamat
مشاهده در ایتا
دانلود
گویند چرا تو دل بدیشان دادی والله که من ندادم ایشان بردند سعدی چو جورش می‌بری نزدیک او دیگر مرو ای بی بصر من می‌روم او می‌کشد قلاب را
لِسانُ الْحالِ أفْصَح مِنْ لسانی وصَمْتی عَنْ سؤالِک تَرْجُمانی 🔸🔸🔸🔸 گر بگویم که مرا حال پریشانی نیست رنگ رخسار خبر می‌دهد از سر ضمیر
با بد گهر میامیز تا بد گهر نگردی حکم شراب دارد آبی که در شراب است زینهار از قرین بد، زنهار! وَ قِنا رَبَنا عذابَ النّار
ماه فرخنده، روی برپیچید و علیک السلام یا رمضان الوداع ای زمان طاعت و خیر مجلس ذکر و محفل قرآن مُهر فرمان ایزدی بر لب نفس در بند و دیو در زندان
مقدار یار همنفس چون من نداند هیچ کس ماهی که بر خشک اوفتد قیمت بداند آب را
«گزیده ای از یک قصیده» شکر و سپاس و منت و عزت خدای را پروردگار خلق و خداوند کبریا دادار غیب دان و نگهدار آسمان رزاق بنده‌پرور و خلاق رهنما اقرار می‌کند دو جهان بر یگانگیش یکتا و پشت عالمیان بر درش دو تا گوهر ز سنگ خاره کند، لؤلؤ از صدف فرزند آدم از گل و برگ گل از گیا سبحان من یمیت و یحیی و لااله الا هوالذی خلق الارض والسما انشاتنا بلطفک یا صانع الوجود فاغفرلنا بفضلک یا سامع الدعا شبهای دوستان تو را انعم‌الصباح وان شب که بی تو روز کنند اظلم المسا شاهان بر آستان جلالت نهاده سر گردنکشان مطاوع و کیخسروان گدا گر جمله را عذاب کنی یا عطا دهی کس را مجال آن نه که آن چون و این چرا در کمترین صنع تو مدهوش مانده‌ایم ما خود کجا و وصف خداوند آن کجا؟ مردان راهت از نظر خلق در حجاب شب در لباس معرفت و روز در قبا فرخنده طالعی که کنی یاد او به خیر برگشته دولتی که فرامش کند تو را چندین هزار سکهٔ پیغمبری زده اول به نام آدم و آخر به مصطفی الهامش از جلیل و پیامش ز جبرئیل رایش نه از طبیعت و نطقش نه از هوی یارب به دست او که قمر زان دو نیم شد تسبیح گفت در کف میمون او حصا کافتادگان شهوت نفسیم دست گیر ارفق بمن تجاوز واغفر لمن عصیٰ کس را چه زور و زهره که وصف علی کند جبار در مناقب او گفته هل اتی زورآزمای قلعهٔ خیبر که بند او در یکدگر شکست به بازوی لافتی مردی که در مصاف، زره پیش بسته بود تا پیش دشمنان ندهد پشت بر غزا شیر خدای و صفدر میدان و بحر جود جانبخش در نماز و جهانسوز در وغا دیباچهٔ مروت و سلطان معرفت لشکر کش فتوت و سردار اتقیا فردا که هرکسی به شفیعی زنند دست ماییم و دست و دامن معصوم مرتضی پیغمبر، آفتاب منیرست در جهان وینان ستارگان بزرگند و مقتدا یارب به نسل طاهر اولاد فاطمه یارب به خون پاک شهیدان کربلا یارب به صدق سینهٔ پیران راستگوی یارب به آب دیدهٔ مردان آشنا دلهای خسته را به کرم مرهمی فرست ای نام اعظمت در گنجینهٔ شفا یارب خلاف امر تو بسیار کرده‌ایم و امید بسته از کرمت عفو مامضی یارب به لطف خویش گناهان ما بپوش روزی که رازها فتد از پرده برملا همواره از تو لطف و خداوندی آمدست وز ما چنانکه در خور ما فعل ناسزا دلهای دوستان تو خون می‌شود ز خوف باز از کمال لطف تو دل می‌دهد رجا یارب قبول کن به بزرگی و فضل خویش کان را که رد کنی نبود هیچ ملتجا ما را تو دست گیر و حوالت مکن به کس الا الیک حاجت درماندگان فلا کردی تو آنچه شرط خداوندی تو بود ما در خور تو هیچ نکردیم ربنا کس را به خیر و طاعت خویش اعتماد نیست آن بی‌بصر بود که کند تکیه بر عصا
🔸 سعدی خوانی🔸 طایفه‌ای از حکماء هندوستان در فضایل بزرجمهر سخن می‌گفتند، به آخر جز این عیبش ندانستند که در سخن گفتن بطیء است، یعنی درنگ بسیار می‌کند و مستمع را بسی منتظر باید بودن تا تقریر سخنی کند. بزرجمهر بشنید و گفت: اندیشه کردن که چه گویم، به از پشیمانی خوردن که چرا گفتم. 🔹دیباچه گلستان🔹
🔸سعدی خوانی🔸 لقمان را گفتند: حکمت از که آموختی؟ گفت: از نابینایان که تا جای نبینند، پای ننهند. 🔹دیباچه گلستان🔹
🔸 سعدی خوانی🔸 دست‌و‌پا‌بریده‌ای هزارپایی بکُشت. صاحب‌دلی بر او گذر کرد و گفت: سُبْحٰان‌َالله! با هزار پایْ که داشت چون اجلش فرا‌رسید از بی‌دست‌و‌پایی گریختن نتوانست. 🔹 در فضیلت قناعت / حکایت ۲۴🔹
زهر از قِبل تو نوشدارو فحش از دهن تو طیبات است خوشدل مرا نمای به دشنامت ای حبیب! چون حرف تلخ از لب شیرین شنیدنی است فرقی نمی کند چه برایم نوشته دوست گیرم که ناسزاست ولی دستخط اوست
دردم به جان رسید و طبیبم پدید نیست دارو فروش خسته دلان را دکان کجاست؟ 🌹🌹🌹 عاشق که شد که یار به حالش نظر نکرد ای خواجه! درد نیست وگرنه طبیب هست درد من بر من از طبیب منست از که جویم دوا و درمانش
گر نسیم سحر از خلق تو بویی آرد جان فشانیم به سوغات نسیم تو نه سیم