هدایت شده از آسمان مُفرَّح امید
علل بد رفتاری کودکان 2_01.mp3
16.57M
⁉️آیا به دنبال حل بد رفتاری کودکانتان هستین؟؟
💌 ݐیشنهاد شنیــدݧ صوت
#چهار_علل_نافرمانی_کودکان
⛔️ #قسمت_دوم
┄•┄┅═══••↭••═══┅┄•
👨🏫 با تدریس: استاد صادقــے
مشاور و ارشد روانشناسی بالینی
💰هزینه قرائت سوره یس
یا
انتقال صوت به 5 نفر همراه با لینک
#انتقام_گیری
#اظهار_عجز
#کودک_سخت
🆔 @Admin_Tashilgari
ݐـــاتوق تســهیلگرے
پیچ اینستاگرام آسمان مفرَّح امید
🔴 اثر مهم "احترام خانم به آقا و محبت آقا به خانم" بر روی فرزندان
💠 این که مرد دل خانم را نشکند و زن غرور مرد را، دو اثر بر روی فرزندان خواهد داشت. پسری که ابراز محبت پدر به مادر را در محیط خانه دیده است، میداند اساساً خانمها دارای یک جایگاه خاصی هستند، چون رفتار لطیف پدر با مادر را دیده است، در نتیجه به خودش اجازه نمیدهد به خانمها در سطح جامعه تعدی کند.
💠 از طرف دیگر دختری که احترام و اطاعت مادرش از پدرش را در خانه دیده است، پدر او در ذهنش دارای جایگاه خاصی قرار میگیرد. محبت این پدر که دارای احترام و عزت مناسبی در خانه است، دختر را از طلب محبت دیگران در سطح جامعه مستغنی میکند.
🔴 #استاد_پناهیان
🆔 @khanevadeh_313
هدایت شده از مغز خاکستری
6.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 روایت چشمها و دستها
⭕️ گوشهای از زندگی زوجی که یکی نابینا و دیگری دستانش قطع شده است.
👈عجب زندگی باصفایی دارند👌
✍ تخریبچی
#لبیک_یا_خامنه_ای
#حجاب
🇮🇷 #اتحادیه_عماریون
🔺#همدلی
🔻#انقلابی_گری
@khakestary_amar
💙
📌آموزش پختن شوهر:😊😉
🔹شوهر را در دیگی از محبت و توجه قرار بده (شعله را کم کن)
🔸روی آن عشق و مهربانی میریزین (مواظب باشین غرق نشود!) .
🔹با کمی لبخند طعم دارش کنین (کم باشه تا فکر نکنه خل شدین..!) .
🔸مواد را با قاشقی از اعصاب فولادین آرام هم بزنین (باید تحمل کنین تا قوام بده!!)
🔹با دری از اعتماد آنرا محکم کنین (تا جا بیفتاد) .
🔸افزودن 5 ادویه را فراموش نکنین: (بحث نکن. دعوا نکن. غر نزن. چشم و هم چشمی نکن. بد فامیلشو نگو!) .
🔹در نهایت اگه دیدی درست نشد، محکم درشو ببند،
🔸شعله رو زیاد کن. بذار ته بگیره بسوزه...😜
😉راحت شی از دستش....
😁😁😁
🍃🌸
@zendeshad
﷽ 🎇💥 آیات نورانی تر (۸۸):
💥 دعا برای همسر و فرزند:
آیه:
«وَ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنا هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا وَ ذُرِّيَّاتِنا قُرَّةَ أَعْيُنٍ وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقِينَ إِماماً». (فرقان، 74)
ترجمه:
"آنها (بندگان خدای رحمن) كسانى هستند كه مىگويند پروردگارا از همسران و فرزندان ما، مايه روشنى چشم ما قرار ده و ما را پيشواى پرهيزگاران بنما".
⚡️ در کتاب تفسیر نمونه میخوانیم: "در این آیه ويژگى دیگری از مؤمنان راستين بیان می شود و آن این است كه توجه خاصى به تربيت فرزند و خانواده خويش دارند و براى خود در برابر آنها مسئوليت فوق العادهاى قائلند:
"آنها پيوسته از درگاه خدا مىخواهند و مىگويند پروردگارا از همسران و فرزندان ما كسانى قرار ده كه مايه روشنى چشم ما گردد". «
وَ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنا هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا وَ ذُرِّيَّاتِنا قُرَّةَ أَعْيُنٍ».
⚡️ بديهى است منظور اين نيست كه تنها در گوشهاى بنشينند و دعا كنند، بلكه دعا دليل شوق و عشق درونيشان بر اين امر است، و رمز تلاش و كوشش.
مسلما چنين افرادى آنچه در توان دارند در تربيت فرزندان و همسران و آشنايى آنها به اصول و فروع اسلام و راههاى حق و عدالت، فروگذار نمىكنند
و در آنجا كه دستشان نمىرسد دست به دامن لطف پروردگار مىزنند و دعا مىكنند اصولا هر دعاى صحيحى بايد اين گونه باشد، به مقدار توانايى تلاش كردن و خارج از مرز توانايى دعا نمودن.
⚡️ کلمه ی «قرة عين» معادل نور چشم است كه در فارسى مىگوئيم، كنايه از كسى كه مايه سرور و خوشحالى است
اين تعبير در اصل از كلمه «قَرّ» گرفته شده كه به معنى سردى و خنكى است، و از آنجا كه معروف است (و بسيارى از مفسران به آن تصريح كردهاند) اشگ شوق همواره خنك، و اشكهاى غم و اندوه داغ و سوزان است،
لذا قرة عين به معنى چيزى است كه مايه خنك شدن چشم انسان مىشود، يعنى اشك شوق از ديدگان او فرو مىريزد، و اين كنايه زيبايى است از سرور و شادمانى.
💥 (تفسير نمونه، ج15، ص: 167).
💥 كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَيْكَ مُبَارَكٌ لِّيَدَّبَّرُوا آيَاتِهِ وَ لِيَتَذَكَّرَ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ (ص/ 29)
💥 (اين) كتاب مباركى است كه به سوى تو فرو فرستاديم تا در آيات آن تدبّر كنند و خردمندان متذکر شوند.
❤️پيامبراکرم (صلي الله عليه و آله):
🌸❤️خَيْرُكُمْ خَيْرُكُمْ لاَِهْلِهِ وَاَنَا خَيْرُكُمْ لاَِهْلى ما اَكْرَمَ النِّساءَ اِلاّ كَريمٌ وَ لااَهانَهُنَّ اِلاّ لَئيمٌ❤️🌸
🌸بهترين شما كسى است كه براى #خانواده ی خود بهتر باشد و
🌸 من از همه ی شما براى خانواده ام بهترم،
❤️ #زنان را گرامى نمى دارد، مگر انسان بزرگوار
🚫و به آنان اهانت نمى كند، مگر شخص پَست و بى مقدار.
📚نهج الفصاحه، ح 1520
🇮🇷
هدایت شده از بیداری ملت
برای انهدام یک تمدن ۳ چیز لازم است:
خانواده
نظام آموزشی
الگوها
برای اولی منزلت زن را باید شکست،
دومی منزلت معلم
برای سومی منزلت بزرگان و اسطوره ها ...
#جبران_خلیل_جبران
🔴به پویش مردمی #بیداری_ملت بپیوندید👇
http://eitaa.com/joinchat/963837952Cb758f6bd13
هدایت شده از فرزندِ ما، من دیگر ما ست💗
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈
📝 پیام یکی از اعضا محترم کانال به برادر بزرگوار حاج آقا منصوری ( گوینده فایلها ) :
🖌سلام آقای منصوری . صبحتون به خیر و سلامتی .ضمن تشکر فراوان بابت صوتی کردن کتاب من دیگر ما🌹
بنده چند ماهی هست که از طریق یکی از دوستان با این کتاب آشنا شدم (البته به صورت صوتی) و در حال گوش کردن جلد پنج هستم 📚 و با توجه به اینکه #مشاور_خانواده هستم و خیلی مشتاق و علاقه مند به مباحث خانواده و تربیت فرزند ، سعی در #انتشار این کتاب بسیار ارزشمند و کاربردی دارم و هرکجا میرم چه در کلاسهای مشاورم و چه در کوچه و خیابان اگر مادری رو ببینم که کودکی دارد، حتما لحظهای درنگ می کنم و با آن مادر در زمینه این کتاب صحبت می کنم و 👈سفارش میکنم که حتما کتاب رو خریداری کنند و یا از طریق صوت آن را گوش کنند تا در زندگی فرزندانی شایسته و دانا تربیت کنند💚
با آرزوی موفقیت و سربلندی شما و خانواده محترمتان و آقای دکتر عباسی ولدی و خانواده محترمشان در زندگی. الهی عاقبت بخیر بشید.
#پیام_شما
منِ دیگرِ ما 💟
💌 @manedigarema
🌸🌸🌸
این داستان فوق العاده زیباست و میتونه تاثیر زیادی روی روابط خانوادگی شما داشته باشه
🌸🌸🌸
ته پیازو رنده رو پرت کردم توی سینک، اشک از چشمو چالم جاری بود.
در یخچال رو باز کردم و تخم مرغ رو شکستم روی گوشت، روغن رو ریختم توی ماهی تابه و اولین کتلت رو کف دستم پهن کردم و خوابوندم کف تابه
برای خودش جلز جلز خفیفی کرد که زنگ در رو زدند.
پدرم بود. بازم نون تازه آورده بود. نه من و نه شوهرم حس و حال صف نونوایی نداشتیم.
بابام می گفت: نون خوب خیلی مهمه.
من که بازنشستهام، کاری ندارم، هر وقت برای خودمون گرفتم برای شما هم میگیرم.
در می زد و نون رو همون دم در میداد و میرفت.
هیچ وقت هم بالا نمی اومد. هیچ وقت. دستم چرب بود، شوهرم در را باز کرد و دوید توی راه پله.
پدرم را خیلی دوست داشت.
کلا پدرم از اون جور آدمهاست که بیشتر آدمها دوستش دارند، این البته زیاد شامل مادرم نمیشود.
صدای شوهرم از توی راه پله می اومد که به اصرار تعارف میکرد و پدر و مادرم را برای شام دعوت میکرد بالا.
برای یک لحظه خشکم زد.
ما خانوادۀ سرد و نچسبی هستیم.
همدیگه رو نمیبوسیم، بغل نمی کنیم، قربون صدقه هم نمیریم و از همه مهمتر سرزده و بدون دعوت جایی نمیریم.
اما خانواده شوهرم اینجوری نبودن، در میزدند و میامدند تو، روزی هفده بار با هم تلفنی حرف میزدند.
قربون صدقه هم میرفتند و قبیلهای بودند.
برای همین هم شوهرم نمیفهمید که کاری که داشت میکرد مغایر اصول تربیتی من بود و هی اصرار می کرد، اصرار میکرد. آخر سر در باز شد و پدر مادرم وارد شدند. من اصلا خوشحال نشدم.
خونه نامرتب بود، خسته بودم. تازه از سر کار برگشته بودم، توی یخچال میوه نداشتیم. چیزهایی که الان وقتی فکرش را میکنم خنده دار به نظر میاد اما اون روز لعنتی خیلی مهم به نظر میرسید.
شوهرم توی آشپزخونه اومد تا برای مهمانها چای بریزد و اخم های درهم رفته من رو دید. پرسیدم: برای چی این قدر اصرار کردی؟
گفت: خوب دیدم کتلت داریم گفتم با هم بخوریم.
گفتم: ولی من این کتلتها رو برای فردا هم درست میکردم.
گفت: حالا مگه چی شده؟ گفتم: چیزی نیست؟
در یخچال رو باز کردم و چند تا گوجه فرنگی رو با عصبانیت بیرون آوردم و زیر آب گرفتم.
پدرم سرش رو توی آشپزخونه کرد و گفت: دختر جون، ببخشید که مزاحمت شدیم. میخوای نونها رو برات ببرم؟
تازه یادم افتاد که حتی بهشون سلام هم نکرده بودم. پدر و مادرم تمام شب عین دو تا جوجه کوچولو روی مبل کز کرده بودند.
وقتی شام آماده شد، پدرم یک کتلت بیشتر برنداشت.
مادرم به بهانه گیاه خواری چند قاشق سالاد کنار بشقابش ریخت و بازی بازی کرد. خورده و نخورده خداحافظی کردند و رفتند و این داستان فراموش شد و پانزده سال گذشت.
پدر و مادرم هردو فوت کردند. چند روز پیش برای خودم کتلت درست میکردم که فکرش مثل برق ازسرم گذشت: نکنه وقتی با شوهرم حرف می زدم پدرم صحبتهای ما را شنیده بود؟ نکنه برای همین شام نخورد؟
از تصورش مهرههای پشتم تیر میکشد و دردی مثل دشنه در دلم مینشیند.
راستی چرا هیچ وقت برای اون نون سنگکها ازش تشکر نکردم؟
آخرین کتلت رو از روی ماهی تابه بر میدارم. یک قطره روغن می چکد توی ظرف و جلز محزونی میکند.
واقعا چهار تا کتلت چه اهمیتی داشت؟
حقیقت مثل یک تکه آجر توی صورتم میخورد. حالا دیگه چه اهمیتی داشت وسط آشپزخانه ی خالی، چنگال به دست کنار ماهی تابه ای که بوی کتلت میداد، آه بکشم؟
چقدر دلم تنگ شده براشون. فقط، فقط اگر الان پدر و مادرم از در تو می آمدند، دیگه چه اهمیتی داشت خونه تمیز بود یا نه، میوه داشتیم یا نه.چرا همش میخواستم همه چی کامل باشه بعد مهمون بیاد
همه چیز کافی بود، من بودم و بوی عطر روسری مادرم، دست پدرم و نون سنگک. پدرم راست می گفت که:
نون خوب خیلی مهمه. من این روزها هر قدر بخوام می تونم کتلت درست کنم، اما کسی زنگ این در را نخواهد زد، کسی که توی دستهاش نون سنگک گرم و تازه و بی منتی بود که بوی مهربونی می داد.
اما دیگه چه اهمیتی دارد؟ چیزهایی هست که وقتی از دستش دادی اهمیتشو میفهمی.
«زمخت نباشیم».
زمختی یعنی: ندانستن قدر لحظهها، یعنی نفهمیدن اهمیت چیزها، یعنی توجه به جزییات احمقانه و ندیدن مهمترینها.
https://eitaa.com/joinchat/2177433811C0876a55e81
هدایت شده از علیرضا پناهیان
11.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌱 عشق راه تطهیر دل
👈🏼 عشق واقعی، آثار سوء حسادت، رقابت، خودخواهی، و همۀ بدیها را نابود میکند
#تصویری
@Panahian_ir
هدایت شده از علیرضا پناهیان
14.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌱 فرزندم نذر تو!
🔹عاقبت عجیب "نذر مادر مریم(س)" از زبان قرآن
🔸روایت قرآن از لحظهای که حضرت زکریا(ع) در مقابل "نذر یک مادر" کم آورد!
#تصویری
@Panahian_ir