eitaa logo
روابط عمومی پلیس مازندران
261 دنبال‌کننده
7.4هزار عکس
2.2هزار ویدیو
63 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🛑【اجرای حکم اعدام ۲ قرآن‌سوز هتاک بہ دین و مقدسات اسلامے   مرکز رسانه قوه قضاییہ: ⚖ یوسف مهرداد و صدرالله فاضلےزارع، ۲ مجرم اسلام‌ستیز و هتاک به مقدساتِ مسلمانان جهان و ارزش‌هاۍ فرهنگے و اعتقادے مردم ایران، که از طریق فعالیت گسترده در فضاۍ مجازے اقدام به توهین به دین مبین اسلام، شخصیت پیامبر اکرم ﷺ و ائمه اطهار ع و نشر عمومے این توهین‌ها مےکردند، به دلیل ارتکاب جرایم علنے نظیر سب‌النبے، اهانت و اتهام بہ مادر پیامبر اکرم ﷺ، استخفاف قرآن بہ وسیلہ سوزاندن و توهین بہ مقدسات، بہ دار مجازات آویختہ شدند. https://eitaa.com/rahpouyan_mazandaran
هدایت شده از روابط عمومی پلیس
✍️ 💠 ساعت از یک بامداد می‌گذشت، کمتر از دو ساعت تا تحویل سال ۱۳۹۰ مانده بود و در این نیمه‌شب رؤیایی، خانه کوچک‌مان از همیشه دیدنی‌تر بود. روی میز شیشه‌ای اتاق پذیرایی ساده‌ای چیده بودم و برای چندمین بار سَعد را صدا زدم که اگر نبود دلم می‌خواست حداقل به اینهمه خوش‌سلیقگی‌ام توجه کند. 💠 باز هم گوشی به دست از اتاق بیرون آمد، سرش به قدری پایین و مشغول موبایلش بود که فقط موهای ژل زده مشکی‌اش را می‌دیدم و تنها عطر تند و تلخ پیراهن سپیدش حس می‌شد. می‌دانستم به خاطر من به خودش رسیده و باز از اینهمه سرگرمی‌اش کلافه شدم که تا کنارم نشست، گوشی را از دستش کشیدم. با چشمان روشن و برّاقش نگاهم کرد و همین روشنی زیر سایه مژگان مشکی‌اش همیشه خلع سلاحم می‌کرد که خط اخمم شکست و با خنده توبیخش کردم :«هر چی خوندی، بسه!» 💠 به مبل تکیه زد، هر دو دستش را پشت سرش قفل کرد و با لبخندی که لبانش را ربوده بود، جواب داد :«شماها که آخر حریف نظام نشدید، شاید ما حریف نظام شدیم!» لحن محکم وقتی در لطافت کلمات می‌نشست، شنیدنی‌تر می‌شد که برای چند لحظه نیم‌رخ صورت زیبایش را تماشا کردم تا به سمتم چرخید و به رویم چشمک زد. 💠 به صفحه گوشی نگاه کردم، سایت باز بود و ردیف اخبار که دوباره گوشی را سمتش گرفتم و پرسیدم :«با این می‌خوای کنی؟» و نقشه‌ای دیگر به سرش افتاده بود که با لبخندی مرموز پاسخ داد :«می‌خوام با دلستر انقلاب کنم!» نفهمیدم چه می‌گوید و سرِ پُرشور او دوباره سودایی شده بود که خندید و بی‌مقدمه پرسید :«دلستر می‌خوری؟» می‌دانستم زبان پُر رمز و رازی دارد و بعد از یک سال زندگی مشترک، هنوز رمزگشایی از جملاتش برایم دشوار بود که به جای جواب، کردم :«اون دلستری که تو بخوای باهاش انقلاب کنی، نمی‌خوام!» 💠 دستش را از پشت سرش پایین آورد، از جا بلند شد و همانطور که به سمت آشپزخانه می‌رفت، صدا رساند :«مجبوری بخوری!» اسم انقلاب، هیاهوی سال ۸۸ را دوباره به یادم آورده بود که گوشی را روی میز انداختم و با دلخوری از اینهمه بی‌نتیجه، نجوا کردم :«هر چی ما سال ۸۸ به جایی رسیدیم، شما هم می‌رسید!» با دو شیشه دلستر لیمو برگشت، دوباره کنارم نشست و نجوایم را به خوبی شنیده بود که شیشه‌ها را روی میز نشاند و با حالتی منطقی نصیحتم کرد :«نازنین جان! انقلاب با بچه‌بازی فرق داره!» 💠 خیره نگاهش کردم و او به خوبی می‌دانست چه می‌گوید که با لحنی مهربان دلیل آورد :«ما سال ۸۸ بچه‌بازی می‌کردیم! فکر می‌کنی تجمع تو دانشگاه و شعار دادن چقدر اثر داشت؟» و من بابت همان چند ماه، مدال مبارز را به خودم داده بودم که صدایم سینه سپر کرد :«ما با همون کارها خیلی به ضربه زدیم!» در پاسخم به تمسخر سری تکان داد و همه مبارزاتم را در چند جمله به بازی گرفت :«آره خب! کلی شیشه شکستیم! کلی کلاس‌ها رو تعطیل کردیم! کلی با حراست و درافتادیم!» 💠 سپس با کف دست روی پیشانی‌اش کوبید و با حالتی هیجان‌زده ادامه داد :«از همه مهمتر! این پسر سوریه‌ای یه دختر شرّ ایرانی شد!» و از خاطرات خیال‌انگیز آن روز‌ها چشمانش درخشید و به رویم خندید :«نازنین! نمی‌دونی وقتی می‌دیدم بین اونهمه پسر میری رو صندلی و شعار میدی، چه حالی می‌شدم! برا من که عاشق بودم، به دست اوردن یه همچین دختری رؤیا بود!» در برابر ابراز احساساتش با آن صورت زیبا و لحن گرم عربی، دست و پای دلم را گم کردم و برای فرار از نگاهش به سمت میز خم شدم تا دلستری بردارم که مچم را گرفت. صورتم به سمتش چرخید و دلبرانه زبان ریختم :«خب تشنمه!» و او همانطور که دستم را محکم گرفته بود، قاطعانه حکم کرد :«منم تشنمه! ولی اول باید حرف بزنیم!» 💠 تیزی صدایش خماری را از سرم بُرد، دستم را رها نمی‌کرد و با دست دیگر از جیب پیراهنش فندکی بیرون کشید. در برابر چشمانم که خیره به فندک مانده بود، طوری نگاهم کرد که دلم خالی شد و او پُر از حرف بود که شمرده شروع کرد :«نازنین! تو یه بار به خاطر قید خونواده‌ات رو زدی!» و این منصفانه نبود که بین حرفش پریدم :«من به خاطر تو ترک‌شون کردم!» مچم را بین انگشتانش محکم فشار داد و بازخواستم کرد :«زینب خانم! اسمت هم به خاطر من عوض کردی و شدی نازنین؟» از طعنه تلخش دلم گرفت و او بی‌توجه به رنجش نگاهم دوباره کنایه زد :« هم به‌خاطر من گذاشتی کنار؟ اون روزی که لیدر دانشکده بودی که اصلاً منو ندیده بودی!»...
هدایت شده از روابط عمومی پلیس
📣 | دیدار دانشمندان، متخصصان، کارشناسان و مسئولان صنعت هسته‌ای کشور با رهبر انقلاب. ۱۴۰۲/۳/۲۱ ✏️ رهبر معظم انقلاب اسلامی صبح امروز پس از بازدید ۱.۵ ساعته از نمایشگاه دستاوردهای هسته‌ای در عرصه‌های کشاورزی، پزشکی و سلامت، صنعت، محیط زیست، آب و ساخت نیروگاه؛ در جمع شماری از دانشمندان افتخارآفرین، کارشناسان و مسئولان صنعت هسته‌ای، این صنعت را کلید پیشرفت ایران در بخش‌های مختلف خواندند و با تأکید بر تلاش همه‌جانبه برای ملموس شدن تأثیر پیشرفت‌های هسته‌ای در زندگی مردم، گفتند: بومی شدن صنعت بسیار مهم هسته‌ای نشان‌دهنده ناکامی غرب و تحقیر غرب‌گرایانی است که درصدد تحقیر ملت و تضعیف روحیه کار و امید در کشور بودند. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای با تشکر صمیمانه از دانشمندان، مسئولان و فعالان صنعت هسته‌ای، نمایشگاه مورد بازدید را عالی، خشنودکننده و بشارت‌بخش خواندند و گفتند: باید مردم را با ابعاد گوناگون و تأثیرات این پیشرفت‌ها در زندگی ملت آشنا کرد. 🔍 از اینجا بخوانید👇 khl.ink/f/53103
هدایت شده از روابط عمومی پلیس
✨﷽✨ 🌴نوح نبے برا مدارای سرنوشت 🌴 ⛵️بر بادبان کشتی خود یاعلے(؏)¹¹⁰ نوشت ✍ آن‌که تو را داد چون کسى است، که مژده داد. (نهج‌البلاغه - حکمت 56) 🔰 برخی از ما «مژده» را خبر خوب می‌دانیم. کسی بگوید: برای تو فلان مبلغ، عیدی خواهند داد، فقط این را یک مژده می‌دانیم در حالی‌که اگر فردی را به ما نشان دهد و از عواقب آن خطر ما را بترساند تا آن خطر از ما دور شود، آن شخص سود عظیمی بر ما رسانده است و مستحقِ دریافت انعام و مژدگانی است. 🚘مثال: در جاده‌ای با ماشین رانندگی می‌کنیم؛ کسی ما را می‌دهد که، در جلو هوا خراب است و رانندگان زیادی تصادف کرده‌ و آسیب دیده‌اند و ما را می‌ترساند تا از ادامه‌ی راه شویم، چنین شخصی به ما مژده داده است. ❇️ولی اکثر ما این حالت را نمی‌دانیم. در مسائل هم، همین‌طور است؛ اگر کسی از بهشت خبری به ما دهد، شاد شده و به او مژدگانی می‌دهیم، اما اگر کسی ما را از جهنم بترساند، هیچ مژدگانی به او نداده و حتی خبر او را، خبر بدی تلقی کرده و از او فرار می‌کنیم؛ در حالی‌که اگر کسی و زیانی را با خبری از ما دور کند کمتر از کسی که خیری را با خبری به ما می‌رساند، به ما خدمت نکرده و تقدیر و قدردانی است. 📡 درصورت ممکن برای☝️نفر ارسال نمایید. ✅کانال روابط عمومی پلیس          ┄┅┅┅┅❁🇮🇷❁┅┅┅┅┄ 🆔@PR_Police
هدایت شده از روابط عمومی پلیس
💠 | شهرهای جهانی صنایع دستی ایران را بشناسید ▪️ایران یکی از برترین کشورهای دنیا از نظر تنوع صنایع دستی است. ▫️۱۴ شهر و روستای ایران در شورای جهانی صنایع دستی به عنوان شهر جهانی انتخاب شده‌اند. ▫️این صنایع دستی در سراسر دنیا شهرت دارند و حتی به کشورهای خارجی صادر می‌شوند و به عنوان یکی از مهم‌ترین سوغات ایران شناخته می‌شوند. البته ثبت یک شهر در شورای جهانی صنایع دستی، کار ساده‌ای نیست و شرایط و مراحلی دارد که باید طی شود. ✍️ شهرهای جهانی ثبت شده ایران که از تمامی مراحل گذشته و سربلند بیرون آمده‌اند عبارت‌اند از: ▪️لالجین، شهر جهانی سفال ▫️تبریز، شهر جهانی فرش بافی ▪️مشهد، شهر جهانی سنگ‌های قیمتی ▫️سیرجان، شهر جهانی گلیم ▪️مریوان، شهر جهانی کلاش ▫️کلپورگان، شهر جهانی سفال دست‌ساز ▪️اصفهان، شهر خلاق صنایع دستی ▫️آباده، شهر جهانی منبت‌کاری ▪️خراشاد، روستای جهانی توبافی ▫️میبد، شهر جهانی زیلو ▪️قاسم‌آباد، شهر جهانی چادرشب بافی ▫️ملایر، شهر جهانی منبت‌کاری ▪️شیراز، شهر جهانی صنایع دستی ✅ ▫️خوی، شهر جهانی فرش طرح ماه
هدایت شده از روابط عمومی پلیس
🔹پخت کیک ۵ تنی به مناسبت عید غدیر در زنجان رئیس اتحادیه قنادان زنجان: یکی از برنامه‌های پیش‌بینی شده برای عید غدیر، پخت کیک پنج تنی با همکاری بنیاد غدیر استان و بسیج اصناف است. این کیک به مساحت ۴۰۰ متر پخت می شود، در حال حاضر کار چیدن قطعات کیک در کنار هم در حال انجام است. ۱۲۰ قناد ماهر زنجان مشغول پخت این کیک هستند، کار پخت این کیک بسیار دشوار است، چرا که برای اولین بار در زنجان چنین اقدامی انجام می شود. مراسم توزیع این کیک ساعت ۱۹ و ۳۰ دقیقه روز عید غدیر با حضور مردم انجام می‌شود. 🇮🇷