#به_وقت_دلتنگی
دستت که زمین افتاد صوتش همه جا پیچید
قسمت شد و دنیا دید ، یک دست صدا دارد...
تنها چیزی که
طعمش هیچوقت عوض نمی شود
#دوستداشتنتوست
همیشه شیرین و دلچسب است ...
#سپهبد_حاجقاسم_سلیمانی🌷
📎روزتان شـهـــــدائـی🌺
عطرشهدا نثارتان
ذکرصلوات همراهتان
الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
#لحظات_شهدایی
#ترویج_فرهنگ_ایثارو_شهادت
#سپهبد_شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
🟦 ۹ پاسخ به پرسش «چرا باید رای بدهیم؟»
🔷 ارزشهایی که با حضور در پای صندوق حفظ میشوند.
🔷 اقتصادی که متاثر از رای است.
🔷 رای و اقتدار بین المللی ایران
🔷 رای و فرهنگی که در سایه سیاست است.
🔷 مشروعیت حکومت حداکثری
🔷 صدای که با رای به گوش می رسد.
🔷 دستاوردهای که با رای حفظ خواهد شد.
🔷 رای ندادن کنش سیاسی نیست.
🔷 راه دومی وجود ندارد.
#چرا_انتخابات
🖋...اساس فرهنگ غرب این است كه زن را به عنوان یك كالا، به عنوان یك وسیلهی تمتع برای مرد در جامعه عرضه بكند.۱۳۹۱/۰۴/۲۱
🇮🇷بیانات رهبر انقلاب در دیدار شرکتکنندگان در اجلاس جهانی «زنان و بیداری اسلامی»
#عفاف_حجاب
#زن_در_غرب_فرهنگ_غربی
💢 ناراحتی و عصبانیت آشکار دشمنان از رشد جمعیت در ایران
🔹 اگه الان قرار بود به جای این کار یک بودجه جداگانه برای واردات غذای سگ و گربه میزاشتن،مورد تشویق اینها بودیم ولی چون برای مشکلات ناباروری هزینه میشه اسمش رو میزارن ریخت و پاش
🔹 البته ما راهمون رو پیدا کردیم جایی که دشمن داره از ما نقد میکنه، یعنی راه رو درست رفتیم.
#جهاد_تبیین
#ایران_ما
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رضا کیانیان توی اغتشاشات فاز روشنفکری و آزادی بیان داشت و دائم از تعامل صحبت میکرد؛ ولی خودش تحمل یک انتقاد ساده رو هم نداره و اینجوری در مقابل منتقدان خودش فحاشی میکنه!!!
آقای کیانیان استوریها تو باور کنیم یا چی؟!
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق
#قسمت_چهل_و_هفتم
💠 از چشمانشان به پای حال خرابم خنده میبارید و تنها حضور حرم #حضرت_زینب (علیهاالسلام) دست دلم را گرفته بود تا از وحشت اینهمه نامحرمِ تشنه به خونم جان ندهم که در حلقه تنگ محاصرهشان سرم پایین بود و بیصدا گریه میکردم.
ایکاش به مبادلهام راضی شده بودند و هوس تحویلم به ابوجعده بیتابشان کرده بود که همان لحظه با کسی تماس گرفتند و مژده به دام افتادنم را دادند.
💠 احساس میکردم از زمین به سمت آسمان آتش میپاشد که رگبار گلوله لحظهای قطع نمیشد و ترس رسیدن نیروهای #مقاومت به جانشان افتاده بود که پشت موبایل به کسی اصرار میکردند :«ما میخوایم بریم سمت بیمارستان، زودتر بیا تحویلش بگیر!»
صدایش را نمیشنیدم اما حدس میزدم چه کسی پشت این تماس برای به چنگ آوردنم نرخ تعیین میکند و به چند دقیقه نکشید که خودش را رساند.
💠 پیکرم را در زمین فشار میدادم بلکه این سنگها پناهم دهند و پناهی نبود که دوباره شانهام را با تمام قدرت کشید و تن بیتوانم را با یک تکان از جا کَند.
با فشار دستش شانهام را هل میداد تا جلو بیفتم، میدیدم دهانشان از بریدن سرم آب افتاده و باید ابتدا زبانم را به صلّابه میکشیدند که عجالتاً خنجرهایشان غلاف بود.
💠 پاشنه درِ پشت بام مقداری از سطح زمین بالاتر بود و طوری هلم میدادند که چشمم ندید، پایم به لبه پاشنه پیچید و با تمام قامتم روی سنگ راهپله زمین خوردم.
احساس کردم تمام استخوانهایم در هم شکست و دیگر ذکری جز نام #حضرت_زینب (علیهاالسلام) به لبهایم نمیآمد که حضرت را با نفسهایم صدا میزدم و میدیدم خون دهانم روی زمین خط انداخته است.
💠 دلم میخواست خودم از جا بلند شوم و امانم نمیدادند که از پشت پیراهنم را کشیدند و بلندم کردند. شانهام را #وحشیانه فشار میدادند تا زودتر پایین روم، برای دیدن هر پله به چشمانم التماس میکردم و باز پایم برای رفتن به حجله ابوجعده پیش نمیرفت که از پیچ پله دیدم روی مبل کنار اتاق نشسته و با موبایلش با کسی حرف میزند.
مسیر حمله به سمت #حرم را بررسی میکردند و تا نگاهش به من افتاد، چشمانش مثل دو چاه از آتش شعله کشید و از جا بلند شد.
💠 کریهتر از آن شب نگاهم میکرد و به گمانم در همین یک سال بهقدری #خون خورده بود که صورتش از پشت همان ریش و سبیل خاکستری مثل سگ شده بود.
تماسش را قطع کرد و انگار برای جویدن حنجرهام آماده میشد که دندانهایش را به هم میسایید و با نعرهای سرم خراب شد :«پس از #وهابیهای افغانستانی؟!»
💠 جریان خون به زحمت خودش را در رگهایم میکشاند، قلبم از تپش ایستاده و نفسم بیصدا در سینه مانده بود و او طوری عربده کشید که روح از بدنم رفت :«یا حرف میزنی یا همینجا ریز ریزت میکنم!»
و همان #تهدیدش برای کشتن دل من کافی بود که چاقوی کوچکی را از جیب شلوارش بیرون کشید، هنوز چند پله مانده بود تا به قتلگاهم برسم و او از همانجا با تیزی زبان جهنمیاش جانم را گرفت :«آخرین جایی که میبرّم زبونته! کاری باهات میکنم به حرف بیای!»
💠 قلبم از وحشت به خودش میپیچید و آنها از پشت هلم میدادند تا زودتر حرکت کنم که شلیک #گلوله پرده گوشم را پاره کرد و پیشانی ابوجعده را از هم شکافت.
از شدت وحشت رمقی به قدمهایم نمانده و با همان ضربی که به کتفم خورده بود، از پله آخر روی زمین افتادم. حس میکردم زمین زیر تنم میلرزد و انگار عدهای میدویدند که کسی روی کمرم خیمه زد و زیر پیکرش پنهانم کرد.
💠 رگبار گلوله خانه را پُر کرده و دست و بازویی تلاش میکرد سر و صورتم را بپوشاند، تکانهای قفسه سینهاش را روی شانهام حس میکردم و میشنیدم با هر تکان زیر لب ناله میزند :«#یا_حسین!» که دلم از سوز صدای مظلومش آتش گرفت.
گرمای بدنش روی کمرم هر لحظه بیشتر میشد، پیراهنم از پشت خیس و داغ شده و دیگر نالهای هم نمیزد که فقط خسخس نفسهایش را پشت گوشم میشنیدم.
💠 بین برزخی از #مرگ و زندگی، از هیاهوی اطرافم جز داد و بیدادی مبهم و تیراندازی بیوقفه، چیزی نمیفهمیدم که گلوله باران تمام شد.
صورتم در فرش اتاق فرو رفته بود، چیزی نمیدیدم و تنها بوی #خون و باروت مشامم را میسوزاند که زمزمه مصطفی در گوشم نشست و با یک تکان، کمرم سبک شد.
💠 گردنم از شدت درد به سختی تکان میخورد، بهزحمت سرم را چرخاندم و پیکر پارهپارهاش دلم را زیر و رو کرد. ابوالفضل روی دستان مصطفی از نفس افتاده بود، از تمام بدنش خون میچکید و پاهایش را روی زمین از شدت درد تکان میداد...
#ادامه_دارد
#دمشق_شهرِ_عشق
#قسمت_چهل_وهفتم
12.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 مستند "عشق بی پایان"
🏴روضه خانگی
13.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢گمشدهای که پیدا بود
🔹کشف کتاب درسی یک رزمنده در جریان تفحص پیکرهای مطهر شهدا در منطقه شلمچه
✍️
🚈 ۲۰ کشور برتر دنیا در زمینه خطوط #مترو
🔸 چین با اختلاف از آمریکا و بقیه دنیا در صدر، #ایران پانزدهم و بالاتر از ایتالیا ، سنگاپور، کانادا، مالزی و هلند
https://eitaa.com/ravabetomoomikordestan
😍به یاد شهید حججی
یادمان باشد که ما خون داده ایم
یک بیابان مرد مجنون داده ایم😢✌
یادمان باشد پیام آفتاب
دست نا اهلان نیافتد
https://eitaa.com/ravabetomoomikordestan