eitaa logo
🌹روابط عمومی ف.انتظامی کردستان 🌹
459 دنبال‌کننده
16.9هزار عکس
9.1هزار ویدیو
37 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 اولین تصویر از شهید ترور سرهنگ " علیرضا شهرکی " رئیس پلیس آگاهی شهرستان سراوان 🔻 شهید شهرکی به همراه همسرش صبح امروز در شهرستان سراوان توسط معاندین کوردل مورد حمله مسلحانه قرار گرفت و به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
8.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥واقیعت یک ترور نافرجام / شرح ماجرای سو قصد به امام جماعت از زبان مضروب 🔹اولین مصاحبه با سید ابوذر حسینی امام جماعت مضروب مسجد امام حسن مجتبی علیه السلام مشهد مقدس https://eitaa.com/ravabetomoomikordestan
✍️ 💠 ساکت بودم و از نفس زدن‌هایم وحشتم را حس می‌کرد که به سمتم چرخید، هر دو دستم را گرفت تا کمتر بلرزد و حرف حرم را وسط کشید :«زینب جان! همونطور که اونجا تو پناه (علیهاالسلام) بودی، مطمئن باش اینجام (علیهاالسلام) خودش حمایتت می‌کنه!» صورتم به طرف صورتش مانده و نگاهم تا کشیده شد و قلبم تحمل اینهمه وحشت را نداشت که معصومانه به گریه افتادم. 💠 تازه نبض نگرانی نگاه مصطفی در تمام این شش ماه زیر انگشت احساسم آمده و حس می‌کردم به هوای من چه وحشتی را تحمل می‌کرد که هر روز تارهای سفید روی شقیقه‌اش بیشتر می‌شد و خط پیشانی‌اش عمیق‌تر. دوباره طنین سحرگاهی امروزش در گوشم نشست و بی‌اختیار دلم برای لحن گرمش تنگ شد تا لحظه‌ای که به اتاق برگشتیم و اولین صوتی که شنیدم صدای مردانه او بود :«تکلیف حرم سیده سکینه چی میشه؟» 💠 انگار به همین چند لحظه که چشمانم را ندیده بود، نفسش را گرفته و طاقتش تمام شده بود که رو به ابوالفضل سوالش را پرسید و قلب نگاهش برای چشمان خیسم من می‌تپید. ابوالفضل هم دلش برای حرم می‌لرزید که همان پاشنه در روی زمین نشست و نجوا کرد :«فعلاً که کنترل داریا با نیروهای ارتش!» و این خوش‌خبری ابوالفضل چند روز بیشتر دوام نیاورد و اینبار نه فقط داخل شهر که رفقای مصطفی از داریا خبر دادند ارتش آزاد با تانک وارد شهر شده است. 💠 فیلمی پخش شده بود از سربازی سوری که در داریا مجروح به دست افتاده و آن‌ها پیکرش را به لوله تانک بسته و در شهر چرخانده بودند. از هجوم وحشیانه ارتش آزاد، بیشتر مردم داریا تلاش می‌کردند از شهر فرار کنند و شهرک‌های اطراف داریا، پای فرار همه را بسته بود. 💠 محله‌های مختلف هر روز از موج انفجار می‌لرزید و مصطفی به عشق دفاع از حرم (علیهاالسلام) جذب گروه‌های مقاومت مردمی زینبیه شده بود. دو ماه از اقامت‌مان در می‌گذشت و دیگر به زندگی زیر سایه ترس و عادت کرده بودیم، مادر مصطفی تنها همدم روزهای تنهایی‌ام در این خانه بود تا شب که مصطفی و ابوالفضل برمی‌گشتند و نگاه مصطفی پشت پرده‌ای از خستگی هر شب گرم‌تر به رویم سلام می‌کرد. 💠 شب عید مادرش با آرد و روغن و شکر، شیرینی ساده‌ای پخته بود تا در تب شب‌های ملتهب زینبیه، خنکای عید حال‌مان را خوش کند. در این خانه ساده و قدیمی همه دور اتاق کوچکش نشسته و خبر نداشتم برایم چه خوابی دیده که چشمان پُر چین و چروکش می‌خندید و بی‌مقدمه رو به ابوالفضل کرد :«پسرم تو نمی‌خوای خواهرت رو بدی؟» 💠 جذبه نگاه مصطفی نگاهم را تا چشمانش کشید و دیدم دریای احساسش طوفانی شده و می‌خواهد دلم را غرق کند که سراسیمه پا پس کشیدم. ابوالفضل نگاهی به من کرد و همیشه شیطنتی پشت پاسخش پنهان بود که سر به سر پیرزن گذاشت :«اگه خودش کسی رو دوست داشته باشه، من نوکرشم هستم!» 💠 و اینبار انگار شوخی نکرد و حس کردم می‌خواهد راه گلویم را باز کند که با عجیب محو صورتم شده بود و پلکی هم نمی‌زد. گونه‌های مصطفی گل انداخته و در خنکای شب آبان‌ماه، از کنار گوشش عرق می‌رفت که مادرش زیر پای من را کشید :«داداشت میگه اگه کسی رو دوست داشته باشی، راضیه!» 💠 موج مصطفی از همان نگاه سر به زیرش به ساحل قلبم می‌کوبید و نفسم بند آمده بود که ابوالفضل پادرمیانی کرد :«مادر! شما چرا خودت پسرت رو زن نمیدی؟» و محکم روی پا مصطفی کوبید :«این تا وقتی زن نداره خیلی بی‌کلّه میزنه به خط! زن و بچه که داشته باشه، بیشتر احتیاط می‌کنه کار دست خودش و ما نمیده!» 💠 کم‌کم داشتم باور می‌کردم همه با هم هماهنگ شدند تا بله را از زیر زبان من بکشند که مادر مصطفی از صدایش شادی چکید :«من می‌خوام مصطفی رو زن بدم، منتظر اجازه شما و رضایت خواهرتون هستیم!» بیش از یک سال در یک خانه از تا با مصطفی بودم، بارها طعم احساسش را چشیده و یک سحر در حرف عشقش را از زبان خودش شنیده بودم و باز امشب دست و پای دلم می‌لرزید. 💠 دلم می‌خواست از زبان خودش حرفی بگوید و او همه در نگاهش بود که امشب دلم را بیش از همیشه زیر و رو می‌کرد. ابوالفضل کار خودش را کرده بود که از جا بلند شد و خنده‌اش را پشت بهانه‌ای پنهان کرد :«من میرم یه سر تا مقرّ و برمی‌گردم.» و هنوز کلامش به آخر نرسیده، مصطفی از جا پرید و انگار می‌خواست فرار کند که خودش داوطلب شد :«منم میام!»...
نقشه بن‌سلمان برای «ترور و قتل» مقتدی صدر ✍️ مصطفی امیری 🔹مقتدی صدر، یکی از پیچیده‌ترین شخصیت‌های عراقی در عصر معاصر است که وجود او موجب آزمون و امتحانات گوناگونی شده است و در آینده نیز خواهد شد. 🔹و اما نقشه‌ای که ولیعهد سعودی برای وی چیده است، تاکنون با هوشیاری دستگاه‌های امنیتی ایران و محور مقاومت شیعی، ناکام مانده است. 🔹در یکی از این نقشه‌های پیچیده، برنامه چنین بوده است: 🔹مقتدی صدر، برای ادای مناسک حج و به صورت رسمی به عربستان دعوت می‌شود. در اثناء طواف بین رکن و مقام در کنار کعبه، به قتل می‌رسد. بله به قتل می‌رسد. 🔹و در رسانه‌ها اعلام می‌شود که هویت «قاتل» مقتدی صدر، تابعیت ایرانی داشته است. 🔹همزمان، در عراق نیز ترویج می‌شود مقتدی صدر، همان «نفس زکیه» است که در کنار کعبه به شهادت رسیده است. 🔹غوغای در عراق می‌شود. همین الان هم در بین شیعیان مقتدی صدر را به دیده «قدیس» می‌نگرند تا چه رسد به اینکه واقعا در کنار کعبه به قتل برسد. 🔹اما ماجرا به اینجا ختم نمی‌شود. مرحله دوم این نمایش در صورت موفقیت‌آمیز بودن فتنه قتل مقتدی صدر، به مرحله اجرا در می‌آید: 🔹شخصی در کنار کعبه ادعای مهدویت می‌کند. توسط دستگاه اطلاعاتی سعودی، محاصره می‌شود. 🔹اما به زعم خودشان، به منجی موعود، دست نمی‌یابند تا اینکه این شخص به اصطلاح منجی موعود در عراق خصوصا در کوفه و نجف برای پیروان انبوه مقتدی صدر، آشکار می‌شود. 🔹تاکنون همه سناریوی مطابق احادیث شیعی، چیدمان شده است. 🔹اما از این بعد، فتنه پیچیده‌تر خواهد شد: این شخص در مقام منجی، دستور می‌دهد که همه علماء و مراجع شیعی نجف‌اشرف باید به قتل برسند. 🔹قبل از این، عراق با کشته شدن مقتدی، وارد فتنه عجیبی شده است. 🔹جنگ درون شیعی آغاز می‌شود. از سوی دیگر، فرقه یمانی، صرخی، حزب بعث عراق و جریان تکفیری برای شعله‌ور کرن فتنه عراق، همگی وارد می‌شوند. 🔹در این حین، که بیت شیعی به خطر افتاده، ایران مجبور به مداخله نظامی در عراق خواهد شد. از سوی دیگر آمریکا و محور سعودی نیز فرصت را مغتنم شمرده و به بهانه حمایت از اهل سنت، وارد عراق خواهند شد. 🔹توجه محور شیعی به فلسطین به دست فراموشی سپرده شده و با کشته شدن مقتدی صدر و فتنه درون شیعی، محور مقاومت عراق برای همیشه از درون تضعیف خواهد شد. 🔹نقشه‌ بن‌ سلمان، تاکنون عقیم مانده است اما خباثت سعودی‌ها با حمایت غربی‌ها برای فتنه، همچنان باقی است.