5.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌺🍃🇮🇷🍃🌺
#دبستان_شهید_افسر_یک
#پایه_چهارم_ب
#یکشنبه_سوم_اسفند_١٣٩٩
#فارسی_خوانداری
#درس_دوازدهم 👈 ✔️اتفاق ساده
✔️صفحه١٠٢
#حکایت
👈 نگاه پنهان
🌺🍃🇮🇷🍃🌺
🇮🇷شهیدافسر١کلاس چهارم ب🇮🇷
﷽
کانال ویژه کلاس چهارمی های عزیزم
آیدی اینجانب جهت پاسخگویی
@M_NAJAFI6660
https://eitaa.com/students4_1399
✍ راز بندگی| عبادتگاه
🧕 نمیدانستم که با وضو مدرسه میرفت. تا این که چند بار توی حیاط وقتی داشت وضو می گرفت، او را دیدم و به او گفتم: «مگر الان 🕖 وقت نماز هست که وضو می گیری؟!»
🧔گفت: «مادر! مدرسه عبادتگاه است؛ بهتر است انسان هر وقت می خواهد مدرسه برود، وضو داشته باشد.»
📚سفر بیست و پنجم،🌹شهید رضا عامری🌹،صفحه۲۶.
#راز_بندگی
#حکایت
فعالیت های پرورشی دبستان شهیدافسریک
https://eitaa.com/ShahidAfsar1_Parvareshi
4_5773993662958538079.m4a
زمان:
حجم:
987K
💫 #آوای_دلنشین امشب
🎙 با صدای: #علیرضا_نصیرپور
#پادکست
#حکایت
💎در راه مشهد شاه عباس، تصمیم گرفت دو بزرگ را امتحان کند!!
به شیخ بهایی که اسبش جلو میرفت گفت:
این میرداماد چقدر بی عرضه است اسبش دائم عقب می ماند.
شیخ بهائی گفت:
کوهی از علم و دانش برآن اسب سوار است، حیوان کشش اینهمه عظمت را ندارد.
ساعتی بعد عقب ماند، به میر داماد گفت:
این شیخ بهائی رعایت نمیکند، دائم جلو می تازد.
میرداماد گفت:
اسب او از اینکه آدم بزرگی چون شیخ بهائی بر پشتش سوار است سر از پا نمی شناسد و می خواهد از شوق بال در آورد.
♥️در غیاب یکدیگر حافظ آبروی هم باشیم...
.
🔸#آموزشگاه_رضوی
28.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🦋_____🍃❤️🍃_____🦋
#دبستان_قرآنی_آل_یاسین
#پایه_چهارم_طه
#یکشنبه ۱۴۰۰/۷/۲۵
#فارسی_خوانداری
✔️درس دوم 👈 😍کوچ پرستوها😍
👈 #حکایت قویترین حیوان جنگل
👈صفحه۲۷
❤️لطفا بادقت گوش داده و پاسخ سوال این صفحه را علامت زده و تصویر آن را برای من ارسال کنید.ممنونم❤️
🦋_____🍃❤️🍃_____🦋
❤️چهارم طه❤️
🌺دبستان قرآنی آل یاسین🌺
🌹مدیریت محترم دبستان آقای ربانی
🌹 آموزگار مهدی نجفی
آیدی اینجانب جهت پاسخگویی
@M_NAJAFI6660
https://eitaa.com/TAHA4_ALEYASIN
📙📙📙📙
پادشاهی دﺭ زمستاﻥ به نگهباﻥ گفت:
سردﺕ نیست؟!🥶 گفت: عادت دارم
گفت: میگویم براﺕ لباﺱ گرﻡ بیاورند.😇
ﻭ فراموش کرﺩ😕
صبح جنازﻩ نگهباﻥ رﺍ دیدند، روﻯ ﺩیوار نوشته بود:📝
به سرما عادﺕ داشتم، ﺍما وعده لباس گرمت مرﺍ از پاﻯ درآورد...!😣
مواظب وعده هایماﻥ باشیم🌿🌸
#حکایت
#داستانهایآموزنده
#حکایت
👈 بندگی خدا
«ابو نصر سامانی» وزیر سلطان طغرل بود، او عادت داشت، پس از نماز صبح بر سر سجاده می نشست اَوْراد و اَذْکار و دعا می خواند تا اینکه آفتاب طلوع کند، آنگاه به خدمت سلطان می رفت.
یک روز صبح که آفتاب طلوع نکرده بود، سلطان کسانی را به دنبال وزیر فرستاد و به او گفت: برای امر مهمی وزیر را بگوئید بیاید.
فرستادگان آمدند و او را بحضور شاه خواندند. وزیر چون ادعیه و اَوْرادَش تمام نشده بود، بفرمان شاه التفات نکرده، و به دعا و مناجات ادامه نمود. آنان به حضور سلطان آمده و او را از عدم توجه وزیر آگاه کردند.
وزیر چون اَوْرادَش تمام شد، به خدمت سلطان آمد، شاه با نهایت خشم و غضب گفت: چه شده که به گفته ما اعتنا نمی کنی، و چرا وقتی فرمان ما به تو رسید به تأخیر انداختی؟!
وزیر گفت: «شاها من بنده خدا هستم و چاکر شما، تا از بندگی خدا فارغ نشوم به چاکری نتوانم پرداخت». این کلمه در سلطان چنان اثر کرد که گریان شده و وزیر را تحسین کرد و گفت: «بندگی خدا را بر چاکری ما مقدّم دار تا به برکت آن سلطنت ما پابرجا باشد.»
📗 #داستانهای_سوره_حمد
─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─
دبستان حضرت نرجس۲
8.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#فارسی - پایهی-پنجم-
#حکایت دروغگو و کلاه سوراخ
#شقایق-دو
#دبستان_خازنی_دو
#مدیریت_محترم_سرکار_خانم_بنایی
#آموزگار-خانم-بختیاری