«صبح انتظار»
وقتی که چشمهایِ سحر میل خواب داشت
دل همچنان به یادِ تو فکر خراب داشت
از بس که نامه هایِ نگاهم به باد رفت
اَشکم برایِ خط به خطش صد جواب داشت
بودی میانِ آینه ای دستِ روزگار
جایی که نور گستره یِ بی حساب داشت
گفتی: تمامِ روز خدا عید می شوند
فصلِ خزان دوباره حق انتخاب داشت
گُل های آرزو همه سبزند در بهار
دریا فقط به شوق دلت رنگ آب داشت
آب نشُسته در رگِ نسرین عشق هم
خونی ست استحاله که بوی گلاب داشت
خورشید کاغذی هوس مرگ می کند،
مرگی که در خیال خودش هم سراب داشت
ای منتهای صبح، ز پشت سَفر بیا
وقتی که چشمهای سحر میل خواب داشت
#سروده محمدرضاچراغی
دبیر ادبیات ناحیه دو قم
#مجموعه نقش خیال
#عشق
#صبح هدایت
#انتظار