باید خاطرنشان كنیم كه سؤالت آزمون
ورودي مدارس استعدادهاي درخشان به منظور شناسایي دانش آموزان مستعد با تأكید بر سطوح باالي شناختي و با
تلفیق دانش و مفاهیم درسي با هدف استعدادسنجي طراحي ميشود و معموالً تستزدنهاي فراوان و كلاس هاي آمادگي، تأثیر چنداني در پذیرش و قبولي دانشآموزان نخواهد داشت. بنابراین، توصیه ميشود هزینه هاي گزاف مادّي و روحي خود و فرزندتان در سالهاي بسیار مهم نوجواني صرف این كلاسها نشود و با برنامه ریزي اصولي،
فضاي مناسبِ مطالعه و درک مطالب جهت تجلّي و بروز استعدادهاي او ایجاد كنید.
* چنانچه در برنامه ریزي آموزشي براي فرزندتان، شركت در كلاسهاي فوق برنامه یا آموزش تکمیلي را در نظر گرفته اید،
توجه كنید كه این آموزشها ميتواند جهت عمق بخشي ودرک بهتر مفاهیم درسي و تمرین بیشتر براي افزایش مهارتهاي یادگیري مؤثر باشد؛ اما قبولي در آزمون ورودي مدارس استعدادهاي درخشان هدف اصلي این كالسها
قرار نگیرد. ذكر این نکته حائز اهمیّت است كه قبولي در آزمون به عواملي متعدد )از جمله استعداد ذاتي، آمادگي تحصیلي، شرایط جسماني و رواني دانشآموز قبل و در حین آزمون، مدیریت زمان و...( بستگي دارد. لذا،
پیشداوريهاي برخي از مؤسّسات خصوصي و آموزشگاهها و حتي آموزگار دبستان محل تحصیل دانشآموز مبني بر قبولي قطعي فرزندتان در آزمون، نميتواند درست باشد.
* * * * *
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#اللهم_اشف_کل_مریض
✨💕✨
#دبستان_قرآنی_آل_یاسین
#پایه_چهارم_طه
#کلام_نور
✔️کارِ بدون آگاهی🔐
💐 #امام_جواد_علیه_السلام
👈هرکس بدون آگاهی کار کند،پیش از آنکه درست کند، خراب میکند.
📚 #بحار_۷۸/۳۴۶
✨💕✨
❤️چهارم طه❤️
🌺دبستان قرآنی آل یاسین🌺
🌹مدیریت محترم دبستان آقای ربانی
🌹 آموزگار مهدی نجفی
آیدی اینجانب جهت پاسخگویی
@M_NAJAFI6660
https://eitaa.com/TAHA4_ALEYASIN
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊
🕊کبوترانه دلم💔
بیقرارِ گنبد توسـت...😔
السلام علیک یا امام رئوف ❤️
پیشاپیش ولادت امام رضا (ع) مبارک
دبستان حضرت نرجس۲
#امام_رضا علیهالسلام
#مسمط
🔹زمزمۀ قدسیان🔹
ای که دل غریب من، با تو شد آشنا، رضا
اشک من است پنجه در پنجرۀ تو یا رضا
من که کبوتر دلم انس گرفته با رضا
میشنوم ز قدسیان زمزمۀ رضا رضا
ای به فدای جان تو، جانِ به لب رسیدهام
من که گل بهشت را از حرم تو چیدهام
من به بهای هستیام، مهر تو را خریدهام
عشق تو میبرد مرا، تا حرمِ خدا، رضا
ای که به باغ مکرمت، گل تویی و گلاب، تو
ذکر تویی، دعا تویی، اجر تویی، ثواب، تو
علم تویی، حلم تویی، فاتحة الکتاب، تو
میدمد از ضریح تو جلوۀ ربنا، رضا
آنکه وجود را به خود، از عدم آوَرَد تویی
بارقۀ امید ما روز نشاط و غم تویی
مروه تویی، صفا تویی، قبله تویی، حرم تویی
تویی شمیم سورۀ کوثر و هلاَتی، رضا
فدای خاک پای تو، خدای را ولی تویی
تداوم ولایت مطلقۀ علی تویی
مراد اهل بینش از ذکر «سینجلی» تویی
بیتو کسی نمیبرد ره به سوی خدا، رضا
شبی که سر زد از افق جمال ماهت آمدم
پناه ماسوا تویی، که در پناهت آمدم
کبوترانه پر زدم، بر سر راهت آمدم
اگر ز در برانیام، کجا روم، کجا رضا؟
به پیشگاه قدس تو اگر چه دستخالیام
اگر کسی نمیخورد، غم شکستهبالیام
هست اگرچه اشک من، گواه خستهحالیام
خوشم که دارم از جهان ولایت تو را رضا
ای که به این شکستهدل فرصت آه دادهای
ای که مرا به این حرم خوانده و راه دادهای
اگرچه در جوار خود مرا پناه دادهای
بخوان مرا به دیدن روضۀ کربلا، رضا
کارگروه فرهنگی دبستان پسرانه ی شهید قریشی
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
نسیم رحمتی از کوی یار می آید
قرار سینۀ هر بی قرار می آید
چکیده قطرۀ اشکی به روی سینه و باز
زمان فتنه سر آمد، نگار می آید
کمی خموش، گمانم ز سرزمین حجاز
صدای آمدن تک سوار می آید
در این سکوت گلوگیر و پر غم پاییز
به گوش زمزمه های بهار می آید
اگر شکست دلم ساقیا فدای سرت
سبوی شکسته هم شبی به کار می آید
فتاده ولوله ای بین سائلان حرم
که کوچه باز کنید سفره دار می آید
همین که پای بلا وا شود به جامعه ای
میانشان سخن از انتظار می آید
اگر مرا به غلامی خویش نشناسد
عجب خجالتی آقا به بار می آید
خبر دهید به زهرا ستارۀ سحرت
به انتقام تو با ذوالفقار می آید
#آوای_انتظار
منبع: سایت آیه های انتظار
هدایت شده از (هوالحق)
🔘 داستان کوتاه
"کرامت امام رضا در حق دزد"
تو "تبریز" و قبل انقلاب یه گروه تصمیم گرفتن برن "پا بوس امام رضا" علیه السلام.
رئیس کاروان چند روز قبل حرکت تو خواب دید که امام رضا فرمودند داری میای "ابراهیم جیب بر" رو هم باخودت بیار.
"ابراهیم جیب بر کی بود؟!"
از اسمش معلومه "دزد مشهوری" بود تو تبریز که حتی کسی جرأت نمی کرد لحظه ای باهاش همسفر بشه چون سریع جیبشو خالی می کرد!
حالا امام رضا در خواب بهش گفته بودند اینو با "خودت بیارش مشهد!"
رئیس کاروان با خودش گفت:
خواب که "معتبر" نیست تازه اگه من اونو بیارم کسی تو "کاروان" نمیمونه همه "استعفا" میدن میرن یه کاروان دیگه پس بیخیال!
اما این خواب دو شب دیگه هم تکرار شد و رئیس چاره ای ندید جز اینکه بره "دنبال ابراهیم."
رفت "سراغشو" بگیره که کجاس، بهش گفتند؛ تو فلان محله داره میچرخه برو اونجا از هر کی سوال کنی "نشونت" میده.
بالاخره پیداش کرد!
گفت: ابراهیم میای بریم مشهد؟
(ولی جریان خوابو بهش نگفت)
ابراهیم گفت: من که پول ندارم تازه همین ۵۰ تومن هم که دستم میبینی همین الان از یه "پیرزن دزدیدم! "
رئیس گفت: عیب نداره تو بیا من "پولتم میدم."
فقط به این شرط که حین سفر "متعرض" کسی نشی بعد که رسیدیم مشهد، "آزادی!"
ابراهیم با خودش گفت؛ باشه اینجا که همه منو میشناسن نمیشه دزدی کرد بریم مشهد یه خورده پول "کاسب" شیم.
کاروان در روز معینی حرکت کرد وسطای راه که رسیدن "دزدای سر گردنه" به اتوبوس "حمله کردن" و "جیب" همه و حتی ابراهیم که جلوی اتوبوس نشسته بود رو "خالی کردن" و بعدم از اتوبوس پیاده شدن و رفتن!
اتوبوس که قدری حرکت کرد و در حالی که همه گریه میکردن که دیگه پولی برای برگشت ندارن، ابراهیم یکی یکی همه رو اسم میبرد و بهشون میگفت؛ از شما چقدر "پول دزدیدن" و بهشون میداد!
رئیس گفت:
"ابراهیم تو اینهمه پول از کجا آوردی؟!"
ابراهیم خندید و گفت:
وقتی "سر دسته دزدا" داشت از ماشین پیاده میشد همون لحظه جیبش رو "خالی کردم" و اونم نفهمید و از اتوبوس پیاده شد!
همه "خوشحال" بودن جز رئیس کاروان که زد زیر گریه و گفت:
"ابراهیم میدونی واسه چی آوردمت؟"
چون "حضرت به من فرمودن،"
حالا فهمیدم "حکمت" اومدن تو چی بوده؟
ابراهیم یه لحظه دلش تکون خورد گفت:
یعنی "حضرت" هنوز به من "توجه" داره؟
از همونجا "گریه کنان" تا "مشهد" اومد و یه "توبه نصوح" کنار قبر حضرت کرد و بعدم با "تلاش و کار حلال،" پولایی رو که قبلا "دزدیده بود"" میفرستاد تبریز و حلالیت می طلبید."
و در آخر هم در مشهد الرضا (ظاهرا مکانش نامعلومه) به رحمت خدا رفت...
مشهد...
روبروی ایوان طلا...
خیره به گنبد طلا...
اللهم صلي عليٰ عليِ بْنِ موسَي الرِضَا المرتضي....
─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─
دبستان حضرت نرجس۲
پایه ششم۲