حاج حسین ناظری
عروس مجنون / قسمت #هفتم
داستان دنباله دار #عروس_مجنون
#قسمت_هفتم
این را که گفتم دست نوازشگر آقا جواد را روی سرم حس کردم که می گفت :
-خواستم ببینم نظرت تو چیه پسر جان . وگر نه من دختری را که اجازه نده شوهرش در جهاد شرکت کنه فرزند خودم نمی دونم .
و الله نمی دونستم باید چی بگم . یک دفعه فکر می کردم این حرف، نظر اصلی آقا جواد باشه و نظر دیگه می گفت نکنه این حرف هم مثل حرف های دیگه و دو پهلوی آقا جواد باشه و آقا جواد هم دید که من از گیجی دارم دیوانه می شوم پرسید :
- بچه مگه مهمان ها منتظر نیستند ؟ چرا ما را راهنمایی نمی کنی ؟
از خوشحالی می خواستم پر در بیاورم . اینقدر خوشحال شده بودم که ناخود آگاه جستی زدم و چند بار صورت آقا جواد را بوسیدم . آنقدر غرق در شعف بودم که نفهمیدم کی مهمان های طرف عروس پشت سر آقا جواد سر رسیده بودند و از کجا معلوم حرف های ما را هم نشنیده بودند و به همین خاطر کمی خجالت کشیدم ولی دیگر کاراز این حرف ها گذشته بود.
به کمک حسین ، دوستم، آنها را به خانه هدایت کرده و مراسم آغاز شد . تا بخوام چشم به هم بزنم عاقد خطبه عقد را خواند و بر و بچه ها هم برایم صلواتی چاق کردند و لحظاتی دیگر دم در خانه عروس خانم منتظر اذن ورود بودم .
لحظاتی بعد همه با هلهله زن ها به همراه پدرم به خانه عروس وارد شده و طبق مرسوم شهر ما ، ابتدا دستی روی سر عروس گذاشتم و بعد هم توری روی صورتش را بر داشتم .
این اولین باری بود که زهرا را درست می دیدم برایم خیلی جالب بود چون با حجب و حیایی که من داشتم تا بحال به صورت هیچ دختری خیره نشده بودم و البته این بار هم از شدت خجالت این کار را نکردم!
مراسم آن شب خیلی زود به پایان رسید و زهرا ساعاتی بعد وقتی همه رفتند و من و او برای اولین بار تنها شدیم اولین سوالش این بود :
ـ حمید آقا ! می خواستم بپرسم شما که منو تنها نمی گذارید؟
سوال عجیبی بود گفتم :« نه برای چی شما را تنها بگذارم ؟ من همیشه در کنار شما هستم » و زهرا هم لبخند معصومانه ای زد و گفت : «مطمئن باشم ؟» و منم گفتم : «مطمئن مطمئن» که البته لبخند رضایت زهرا به من آرامش داد اما آرامشی که آن لبخند به من هدیه داده بود چندان طولی نکشید و بدنبال سوالی که در ذهن من پیدا شد همه چیز به هم ریخت .باخودگفتم: نکند منظور زهرا از این جمله ، نرفتن من به جبهه باشد ؟ و بعد هم توی دلم به هالو بودن خودم خندیدم که چرا زودتر معنی این حرف زهرا را نفهمیدم .
پایان قسمت #هفتم
ادامه دارد....
🆔ایتا: @ravayatf
🆔سروش : @ravayatf 🆔روبیکا(کانال): https://rubika.ir/ravayatf
🆔روبیکا(صفحه): https://rubika.ir/ravyfer