eitaa logo
حاج حسین ناظری
1.1هزار دنبال‌کننده
886 عکس
491 ویدیو
16 فایل
❇️محتوای شهدایی ♦️خدمات تخصصی یادواره های شهدا ❇️آموزش سخنرانی و روایتگری چند رسانه ای ♦️برنامه ها و فعالیت های فرهنگی حاج حسین ناظری 📣 فعالیت های دیگر استاد @hosh110 زیلینک https://zil.ink/ravyfer ارتباط مستقیم با حاج حسین ناظری : @ravyfer
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از حاج حسین ناظری
یادش بخیر شب ها توی پایگاه شهید دادرس جوان تا صبح نگهبانی می دادیم و چه حالی هم داشتیم . من اکثرا پاسبخش می بودم و گاهی اوقات هم گشت سیار. محمود خیلی به مزار شهدا علاقه داشت .اکثر اوقات با موتور سوزوکی - که مال باباش بود – من رو هم سوار می کرد و دونفری می رفتیم بهشت اکبر.....چه حالی می داد! یه شب توی پایگاه حال عجیبی به ما دست داده بود انگار حضور شهدا را توی پایگاه حس می کردیم .محمود نگهبان بود و من پاسبخش . رفتم بهش سری بزنم. چشاش پر اشک بود بهش گفتم چی شده محمود آقا؟ بی مقدمه گفت : حسین آقا فردا صبح بریم بهشت اکبر ؟! ومن هم از خدا خواسته گفتم :باشه ساعت 8صبح بیا دنبالم. اونشب تا صبح توی پایگاه بیدار بودیم و صبح بعد از تحویل اسلحه ها به بسیج هرکدوم به خونه هامون رفتم تا ساعتی بخوابیم. ساعت 8صبح مادرم منو بیدار کرد وگفت : محمدحسین بلند شو آقای بیکی زاده درب منزل کارت داره . خیلی سختم بود بلند شم. شب تا صبح بیدار بودم .به هر زحمتی بود بلند شدم و تلو تلو خوران به درب منزل رفتم و وقتی با چهره بشاش محمود مواجه شدم تازه یادم اومد چه قراری باهاش داشتم! با کسلی و بی حالی بهش گفتم چند لحظه منتظرم بمونه تا حاضر شم و بعدش هم راه افتادم توی خونه . خیلی خوابم می اومد حقیقتش می خواستم بهش بگم قضیه رفتن به مزار شهدا رو کنسل کنیم اما روم نشد مخصوصا وقتی با لبخند بانشاطش روبرو شدم . داخل اتاق که رسیدم تشک ولحاف بد جوری نگاهم می کردن! یه لحظه نشستم که جوراب هام رو بپوشم اما نمی دونم چی شد که دیگه نفهمیدم ..... وقتی بیدار شدم ساعت 11گذشته بود مثل برق از جا پریدم و رفتم درب خونه...امااثری از محمود نبود. خیلی خودم را سرزنش کردم با خودم گفتم چه جوری می خوام تو صورتش نیگا کنم؟! اما محمود آقا تر از اون بود که غفلت و تقصیر من رو به رخم بکشه ....بعدها دیگه نتونستم مستقیم توی چشاش نیگاه کنم. اما محمود هیچوقت این بی .....من را به رخم نکشید حتی یه دفعه هم بهم نگفت.خیلی آقا بود! محمود توی عملیات کربلای پنج به سفر آسمان رفت و من جاموندم . موقع تشییع جنازش من جبهه بودم و در فردوس نبودم . اون موقع ها یه دوربین ویدیویی دست امور تربیتی آموزش و پرورش بود که از اعزام رزمنده ها و تشییع جنازه شهدا فیلم می گرفت .وقتی به فردوس رسیدم رفتم امور تربیتی و خواهش کردم فیلم تشییع جنازه محمود بیکی زاده را برام نشون بدن . با خودم می گفتم : محمود جان! بعداز اون جریان کوتاهی من دیگه نتونستم توی چشات نیگا کنم حالا می خوام بعداز شهادتت یه دل سیر ببینمت! تلویزیون روشن شد و فیلم تشییع جنازه رو نشون می داد و من از پشت پرده اشک جنازه شهدا را یکی یکی زیارت می کردم تا نوبت به جنازه محمود رسید. کادر فیلم از پایین پای محمود شروع شد و به طرف بالاتنه اش حرکت می کرد. قلبم به تپش اومده بود تا چند لحظه دیگه می تونستم چهره آقا محمود را ببینم.اما.......😔 باورش خیلی سخت بود از سر محمود به جز یه تیکه موی سر چیزی باقی نمونده بود .............😱 محمود بازم راضی نشد از نگاه نافذش خجالت بکشم. ایول آقا محمود! .....واقعا آقایی !😢 @ravayatf
✅بعد از گذشت یک هفته و اجرای 21 برنامه روایتگری در سطح کشور ، دیروز آخرین روز هفته دفاع مقدس، آخرین برنامه این هفته در حرم مطهر رضوی برگزار شد . 🍀انشاالله تلاش این ایام ،مورد رضایت حق تعالی قرار گرفته باشد و توانسته باشیم قدم کوچکی در راه اعتلای فرهنگ و برداشته باشیم . 🔷به امید گوشه چشمی از امام رئوف😔 ✅ایده ها و خدمات تخصصی یادواره شهدا @ravayatf
10.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. 🎥 فیلم ١٠٠ ثانیه‌ای 📣 انتشار برای نخستین بار به مناسبت 💬 یه وقت‌هایی هم ایثار این بود که خودت رو به شهادت بزنی... ✅ایده ها و خدمات تخصصی یادواره شهدا @ravayatf
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️هرچند که بنظرمی رسد فیلمنامه اش یه کم ضعیف باشه اما ایده اش خوبه! 🔷برای ارائه مفاهیمی مثل ایثار ، جهاد و... به دانش آموزان دبستانی به ایده هایی مثل سوژه این فیلم نیاز داریم. ✅ایده ها و خدمات تخصصی یادواره شهدا @ravayatf
سلام .لطفا یکی از اعضای محترم آذری زبان کانال به ادمین کانال پیام بدهند.یک سوال کوچک هست باید پاسخش را سریعتر بدانیم. @ravyfer ممنون🌷
و ❇️تصویر معروف شهید که با استفاده از تکمیل و افزایش کیفیت یافته است . ❇️برای اطلاع از فرصت های دیگر هوش مصنوعی در حوزه ترویج فرهنگ ایثار و شهادت به این کانال مشرف شوید👇 ✅ایده ها و خدمات تخصصی یادواره شهدا @ravayatf
♦️داستان عاشقانه 🔹بقلم : ✅قسمت 👇👇👇 ✅محتوای شهدایی ، ایده ها و خدمات تخصصی یادواره شهدا @ravayatf
♦️داستان دنباله دار اول‌ فكر كردم‌ نيروهاي‌ گردان‌ هستند كه‌ براي‌ تخليه‌ شهدا و مجروحين‌ آمدند اما وقتي‌ ديدم‌ لهجه‌ عربي‌ دارند فهميدم‌ كه‌ بعثی‌ هستند. حالا دانستم‌ كه‌ بچه‌هاي‌ ما عقب‌ نشيني‌ كردند و بعثی ها اكنون‌ براي‌ پاكسازي‌ به‌ ما نزديك‌مي‌شدند. ديگر‌ كار را تمام‌ شده مي‌ديدم‌ قدرت‌ هيچ‌ حركتي‌ نداشتم‌ بعثی ها كم‌ كم‌ نزديك‌ و نزديك‌تر مي‌شدند و به‌ مجروحين‌ تيرخلاصي‌ مي‌زدند صحنه‌ دلخراشي‌ بود و در اين‌ ديار غربت‌ ، جان‌ دادن‌ مظلومانه‌ اين‌ بسيجي‌ها خيلي‌ دردآور بود.بعثی ها مستانه‌ نعره‌ مي‌زدند و بي‌ مهابا به‌ هر مجروحي‌ كه‌ هنوز جاني‌ در بدن‌ داشت‌ شليك‌ مي‌كردند. صداي‌ ضجه‌مجروحين‌ و صداي‌ شليك‌ گلوله‌ و نعره‌ مستانه‌ بعثی ها براي‌ من‌ دردآورترين‌ صحنه‌ها بود. آرزو مي‌كردم‌ اي‌ كاش‌ من‌زودتر از همه‌ مجروحين‌ ساحل‌ جزيره‌ مجنون‌ تير خلاصي‌ بخورم‌ كه‌ ديگر شاهد پرپرشدن‌ اين‌ گل‌هاي‌ بسيجي‌نباشم‌. صحنه‌ رقت‌ آوري‌ بود. سر لوله‌ كلاشينكف‌ كه‌ به‌ طرف‌ سر هر مجروح‌ بي‌ حركت‌ به‌ خون‌ غلطيده‌ نشانه‌ مي‌رفت‌ صداي‌«اشهدان‌ لااله‌الالله» با صداي‌ صفير گلوله‌ در هم‌ مي‌آميخت‌ و سپس‌ تكه‌هاي‌ مغز سرش‌ ‌ به‌ ديوارهاي‌ كانال‌مي‌پاشيد. بعثی ها در سه‌ يا چهار متري‌ من‌ بودند و من‌ سعي‌ مي‌كردم‌ خودم‌ را بي‌ حركت‌ نشان‌ دهم‌ شايد از كنارم‌ بگذرند و از زنده‌ بودن‌ من‌ باخبر نشوند! شهادت‌ را در چند قدمي‌ خود مي‌ديدم‌. لحظاتي‌ ديگر لوله‌ اسلحه سرباز دشمن ، سر من‌ را نشانه‌مي‌گرفت‌. به‌ ما آموخته‌ بودند كه‌ هر وقت‌ خواستيم‌ از ديد دشمن‌ در امان‌ باشيم‌ آيه‌ «وجعلنا» را بخوانيم‌ و من‌ هم‌ اين‌ آيه‌ را چندبار خواندم‌ و هر بار كه‌ مي‌خواندم‌ بر طمأنينه‌ قلبي‌ من‌ افزوده‌ مي‌شد و اميدوارتر مي‌شدم‌. يك‌ لحظه‌ اراده‌ كردم‌لحظات‌ آخر دنيا را با تلاوتي‌ آياتي‌ از كلام‌ الله مجيد سپري‌ كنم‌. در اين‌ لحظات‌ اضطراب‌، كلام‌ خداوند آرامشي‌ عجيب ‌به‌ من‌ مي‌داد. زير چشمي‌ يكي‌ از بعثی ها را كه‌ به‌ طرف‌ من‌ مي‌آمد ورانداز كردم‌ و در فرصتي‌ كه‌ او پشتش‌ به‌ من‌ بود سعي‌ كردم‌دست‌ و سر خود را وسط‌ جنازه‌ها پنهان‌ كنم‌ و آهسته‌ قرآن‌ جيبي‌ را از جيب‌ بادگيرم‌ درآورده‌ و باز كردم‌. مرور آيات‌ قرآن‌ براي‌من در اين‌ لحظات‌ خيلي‌ معني‌ دار و جذاب‌ بود. بعثی ها كم‌ كم‌ به‌ طرف‌ مي‌آمدند. هر چند كه‌ من‌تاحدودي‌ خود را از ديد آنها مخفي‌ كرده‌ بودم‌ و حداقل‌ سر و دستهايم‌ كه‌ قرآن‌ كوچك‌ را گرفته‌ بود نمي‌ديدند. سرباز‌ قوي‌ هيكلي‌ به‌ طرف‌ من‌ آمد و اسلحه‌اش‌ را مسلح‌ كرد و به‌ طرف‌ صورت‌ من‌ گرفته‌ چيزهايي‌ مي‌گفت‌ كه‌ من‌نمي‌فهميدم‌. حالا آنها از زنده‌ بودن‌ من‌ اطلاع‌ داشتند و انتظار داشتم‌ ثانيه‌هاي‌ بعدي‌ داغي‌ گلوله‌ را برپیشانی ام حس‌ كنم‌. پایان قسمت ادامه دارد.....
و ❇️از مصنوعی_پرسیدیم پیش بینی اش را در مورد تغییرات آینده روند برگزاری یادواره های شهدا برایمان بطور اختصار بگوید: جوابش این شد👇 🔹استفاده بیشتر از فناوری های نوین در برگزاری یادواره ها 🔹توجه بیشتر به نیازها و علایق مخاطبان در برگزاری یادواره ها 🔹حرکت یادواره ها به سمت اهداف کاربردی تر و اثربخش تر 👌بدم نگفت ها😌 ❇️برای اطلاع از فرصت های دیگر هوش مصنوعی در حوزه ترویج فرهنگ ایثار و شهادت به این کانال مشرف شوید👇 ✅ایده ها و خدمات تخصصی یادواره شهدا @ravayatf
و ❇️تصویر امیر شهید که با استفاده از افزایش کیفیت یافته و رنگی شده است . ❇️برای اطلاع از فرصت های دیگر هوش مصنوعی در حوزه ترویج فرهنگ ایثار و شهادت به این کانال مشرف شوید👇 ✅ایده ها و خدمات تخصصی یادواره شهدا @ravayatf