✅بانک #ایده_های_شهدایی
💯ساده ، تاثیرگذار ، کم هزینه و کاربردی
🌹ایده شماره5👇
♦️عنوان : #"قدرِشهدا"
🔹هدف : ترغیب مردم به مطالعه کتاب های سیره شهدا
🔺مکان اجرا : محافل احیای شبهای قدر
✍️محتوا: لازم است با واعظ و سخنران شب قدر هماهنگی شود در هرشب از لیالی قدر،یک کتاب از کتب تاثیر گذار سیره شهدا در ابتدای سخنرانی معرفی و چند خاطره ناب از کتاب قرائت گردد.
📕اقدام عملی : باید از قبل ، تعدادی از نسخ کتابی که سخنران و واعظ آن شب معرفی کرده ،بصورت نمایشگاهی جلو درب ورودی مراسم جهت فروش آماده شده باشد.
🌸نتیجه : با اجرای این ایده ، زمینه ترغیب مردم به مطالعه کتب زندگی شهدا فراهم شده و آشنایی بیشتر مردم را با سیره شهدا در پی خواهد داشت .
❇️ایده از: ش-عابدی از #قم
ارسال ایده : 👈 @ravyfer
✅ ورود به کانال @ravayatf
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ دختر مدافع حرمی که همه را در برنامه امشب محفل شبکه سه به گریه انداخت!
@ravayatf
👌وقتی مدافع "#ولایت" باشی لباس پاسداریت هم می شود «#پیراهن_یوسف »!
❇️تبرک جستن دانش آموزان دبستانی به لباس شهید مدافع حرم
@ravayatf
✅بانک #ایده_های_شهدایی
💯ساده ، تاثیرگذار ، کم هزینه و کاربردی
🌹ایده شماره 6 👇
♦️عنوان : #مرا_بنگر
🔹هدف : مقابله با بدحجابی با ظرفیت طلایی یاد شهدا
🔺مکان اجرا : مکانهای پرتردد و محل گذر خانم های بدحجاب
✍️محتوا: با توجه به اقدام خانم های محجبه علیه بدحجابی در مکانهای پرتردد شهرها که طی آن پلاکاردهایی با موضوع حجاب و آسیب های بدحجابی در دست می گیرند دراین ایده ، محتوای پلاکاردها با تصاویر جذاب پیکر مطهر شهدا همراه با درج جملات تاثیر گذار و انگیزشی (نظیر نمونه پیوست ) به مخاطبان ارائه می شود.
🌸نتیجه : با توجه به تاثیر فوق العاده تصویر بر ذهن بیننده که با چاشنی جملات انگیزشی همراه خواهد بود بنظر می رسد توجه مردم (از جمله مخاطبان بدحجاب ) به این تصاویر بیشتر از متن های عادی باشد و باعث تامّل مثبت ذهنی مخاطبان خواهد شد .
♨️یک نکته مهم : در انتخاب تصاویر پیکر شهدا باید دقت شود که تصاویری انتخاب شود که ضمن تاثیر پذیری لازم ، نکته منفی را در ذهن مخاطب ایجاد نکندومخاطب بتواند ارتباط عاطفی با تصویر برقرار کند.
❇️ایده از: علیرضا قوی از #بیرجند
ارسال ایده : 👈 @ravyfer
✅ ورود به کانال @ravayatf
May 11
✅بانک #ایده_های_شهدایی
💯ساده ، تاثیرگذار ، کم هزینه و کاربردی
🌹ایده شماره 7 👇
♦️عنوان : #مشاوره_باشهدا
🔹هدف : حل تعارضات خانوادگی با استفاده از سیره شهدا
🔺مکان اجرا : ورودی یادواره های شهدا ،نماز جمعه ،اماکن مذهبی و تفریحی
✍️محتوا: در این ایده در ورودی مراسم و اماکن مذهبی ، سیاسی ،تفریحی و....غرفه هایی با تزئینات خاص و مناسب ایجاد شده و مشاوران اسلامی با استفاده از وقایع و خاطرات زندگی شهدا راه برون رفت از مشکلات خانوادگی را با استناد به سیره والای شهدا در قالب مشاوره به مخاطبان ارائه می نمایند.
🌸نتیجه : ظرفیت سیره و زندگی شهدا به عنوان قهرمانان زندگی می تواندزوایای کور زندگی را که باعث بروز اختلافات و مشاجرات خانوادگی می شود روشن نموده و از این رهگذر به آرامش دنیوی زندگی کمک نماید. قطعا سیره شهدا در زندگی دنیوی می تواند راه روشنی را برای عبور از چالش ها به زوجین نشان دهد که در بسیاری از موارد آموزه های علم روانشناسی (بویژه روانشناسی ترجمه ای و غربی ) این توانایی و ظرفیت را ندارد.
♨️نکته : تحقیقات و تالیفات خوبی که در زمینه "مشاوره با شهدا" صورت گرفته منبع خوب و راهنمای شایسته ای برای مشاوران این ایده است .
ارسال ایده : 👈 @ravyfer
✅ ورود به کانال @ravayatf
12.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
😱حکایت دستمال کاغذی!
✅آموزش چند رسانه ای #عفاف و #حجاب
♦️#حاج_حسین_ناظری
🔷مشهد فرهنگسرای زیارت
ارتباط با ما 👇
✅ ورود به کانال ایتا @ravayatf
✅دریافت محصولات : https://ravyonline.sellfile.ir
✅مشاهده کلیپ ها در آپارات : https://www.aparat.com/malakootfer
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❇️آیا این روزها قدر ....را می دانیم ⁉️
@ravayatf
✍️لباس نوشته زیبای یک بسیجی در دوران دفاع مقدس که دلها را آرام می کند!
♨️ورود ترکش خمپاره #بدون_اجازه_خدا ممنوع است !
✅یعنی همه چیز #تحت_اراده اوست .
گرنگهدارمن آنست که من می دانم شیشه را دربغل سنگ نگه می دارد!
#نترسید، #نترسیم و #نترسانیم!
@ravayatf
✅یکی از اون عکس هایی که توی آلبوم #حاج_حسین_ناظری هنوز مونده !
⭕️خدائیش خیلی شانس آوردم نقاش نشدم !😁
آخه یه روحیه بد دارم. از همون کوچکی فکر می کردم توی همه کارها سررشته دارم! همین الانش هم همینجوره! ...
مثلا اگه یه هواپیما الان توی فرودگاه زمین گیر شده باشه و به من بگم ببین چشه ؟! نمی گم نه !🙄
این عکس سال 1362 است که من کلاس دوم دبیرستان بودم اینجا پایگاه بسیج محله مونه(پایگاه مقاومت بسیج شهید هادی دادرس جوان) و اونی که پیراهن طوسی تنشه و قوطی رنگ دستشه منم و اونی که لباس بسیجی داره دوست عزیزم وحید آقای والهی (که خیلی دوستش داشتم )
نمی دونم چی شد یه دفعه به کله ام زد می تونم یه طرح از یک پاسدار انقلاب بمناسبت سوم شعبان و روز پاسدار روی پارچه بکشم !
هیچی دیگه یه پوستر شد الگوی کارم و یکی دوتا قوطی رنگ پلاستیک و اینم نتیجه کارم !
چشمتون روز بد نبینه طرح آماده شد و روی چهارچوب نصب و شب جشن میلاد جلو در تکیه گذاشتم و با افتخار هر چند لحظه از کنارش رد می شدم !
اما آدم تخس همه جا پیدا می شه . در یک چشم بهم زدن دیدم طرح من غیبش زد ! . بعدها فهمیم کار بر و بچه های مسئول پایگاه و جشن و تکیه بوده ! ظاهرا چون طرح خیلی فنی و جذاب بوده گفته بودند ممکنه کسی چشمم بزنه !
خدائیش خیلی شانس آوردن نقاشی رو ادامه ندادم ! ...اما فکر کنم عیب هواپیماها رو می تونم تشخیص بدم !....الان می رم قرصامو می خورم نگران نباشید!😂
@ravayatf
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅#آدم_باش!
♦️ماجرای عجیب انتخاب اسم کتاب خاطرات نویسنده و کارگردان بسیجی #مسعود_ده_نمکی
خیلی زیباست! از دست ندید
@ravayatf
حاج حسین ناظری
✅داستان دنباله دار #عروس_مجنون ✍️بقلم : #حاج_حسین_ناظری ♦️قسمت #سیزدهم
✅داستان دنباله دار #عروس_مجنون
#قسمت_سیزدهم
برای یافتن پاسخ این سوال کافی بود سری به بیرون بزنم و همین کار را هم کردم فضای رمل ها که چادر ها را در آغوش گرفته بودند تاریک تاریک بود خب گوش دادم تنها چیزی که شنیده می شد صدای ضجه و ناله ضعیفی بود که از جاجای این صحرا بگوش می رسید و چه زیبا و با صفا . یک لحظه از خودم بیزار شدم که چرا از همه عقب ترم و دعا کردم خداوند مرا هم توفیق همراهی با یاران بدهد حیف است آدم در جبهه باشد و از این اقیانوس نور کمتر استفاده کند .
چند روز از ماندنمان در اردوگاه حمیدیه گذشت و گردان ها کارشان شده بود سازمان دهی و آموزش . آن هم چه آموزش های سنگینی ! معمولاً هر شب عملیات رزم شبانه داشتیم که در آن از سلاح های سنگین و آرپی جی های زمانی استفاده می شد که صدای وحشتناک آن نزدیک بود پرده گوشمان را پاره کند اما عشق به عملیات و جانبازی در شب بیاد ماندنی حمله همه را از خود بی خود کرده بود . در عملیات مشابه و رزم های شبانه بچه ها روحیات خاصی داشتند در تاریکی شب ها چهره نورانی آنها که رفتنی بودندو قول بچه ها سو بالا می زدند مانند ماه می درخشید و کم کم با نزدیک شدن عملیات نورانیت چهره ها هم بیشتر می شد .
یک شب اتفاق بیاد ماندنی عجیبی رخ داد که تا عالم عالم است آن را فراموش نمی کنم . ساعت 8 شب پس از پایان دعا و صرف شام آماده رفتن به رزم شبانه شدیم . برنامه رزم چون تا صبح طول می کشید و با پای پیاده تا صبح در رمل ها راه می رفتیم و با دشمن فرضی درگیر بودیم بشدت تشنه می شدیم و معمولاً قمقمه آب هم کفاف نمی داد و وقتی که برگشتیم مانند قافله ای که از صحرای خشک و سوزان بی آب گذشته و به چشمه آب گوارایی برسد به تانکرهای آب حمله می بردیم و حالا نخور پس کی بخور و البته به حال و روز خودمان هم می خندیدیم .
آن شب هنگام حرکت ستون ، فرمانده گردان برای ما صحبت کرد و گفت که در عملیات آینده ممکن است مسیر عملیات به گونه ای باشد که آب در دسترس ما نباشد بنابراین باید به تشنگی عادت کنیم به همین خاطر امشب می خواهیم با یادحضرت ابوالفضل العباس تا صبح تشنگی بکشیم . فضای روحانی بسیار زیبایی بر گردان که در تاریکی روی رمل ها نشسته بود و صحبت های فرمانده را می شنید حاکم شده بود . فرمانده که او را حاج حمید صدا میزدیم پاسدار رسمی بود و از بچه های قدیمی جبهه و جنگ و معنویت و صفا از سر و رویش می بارید . حاج حمید نگاهی به آسمان کرد و دستی به محاسنش کشید و ادامه داد :
- بچه ها امشب می خواهم ببینم کی کربلایی شده ؟ کی عشق به حسین و ابوالفضل روحش را تسخیر کرده؟
و بعد در حالی که بغض گلویش را گرفته بود ادامه داد :
-خدا به شما خیر بده که این سختی ها را به عشق حسین تحمل می کنید امشب هم شب حسینی است و ما مهمان ابوالفضل خواهیم بود.
و بعد با لحنی پدرانه رو به بچه ها کرد و گفت : «حالا هر کی اهلش هست بسم الله» و بعدش هم قمقمه اش را در آورد و روی زمین انداخت و من قطرات اشک را بر چهره حاجی به وضوح دیدم .
بچه های گردان با دیدن این صحنه طاقت نیاوردند و زدند زیر گریه . دل سنگ می خواست که طاقت بیاورد و اشک نریزد . قمقمه ها یکی پس از دیگری کنار هم روی زمین تل انبار شد و ستون «یا ابو الفضل گویان» در انتهای تاریکی نا پدید شد .
هنوز چند صد متری دور نشده بودیم که تشنگی به سراغ بچه ها آمد به ما گفته بودند هر کدام خیلی تشنه بود یک ریگ زیر زبانش بگذارد که من هم همین کار را کرده بودم ولی شدت حرکت بچه ها و تکاپوی ستون در گذر از رملها بیشتر از این حرفها به بچه ها فشار می آورد . دهانمان خشک شده بود و با زحمت رملها را پشت سر می گذاشتیم پاهایمان در رملها فرو می رفت و حرکت به سختی انجام می شد .
نزدیک های اذان صبح بعد از پشت سر گذاشتن موانع و درگیری های شدید با دشمن فرضی گردان توقف کرد تا سرشماری صورت گیرد چند نفر از شدت ضعف و تشنگی عقب مانده بودند که دنبالشان فرستادند . حاج حمید در حالی که عرق از سر و رویش می ریخت گفت :
- آفرین بچه ها! گل کاشتید ان شاء الله روز قیامت از دست حضرت ابوالفضل العباس سیراب بشین
و بعدش هم رو کرد به روحانی گردان که طلبه جوانی بود به نام« ابوالفضل» و گفت :
-آشیخ ابوالفضل نمی خواهی ما را میهمان جدت کنی ؟
و او هم بی مقدمه در تاریکی بر خواست و شروع کرد :
- یا ابو الفضل دل سوخته ام آرزوی کوی تو دارد آقا !
🔺پایان قسمت #سیزدهم
ادامه دارد....
@ravayatf
✅#داغی که از این عکس بردل دارم !
♦️زمستان سال 1363. اردوی اتحادیه انجمن های اسلامی دانش آموزان به طبس .
اینجا باغ گلشن طبس است لحظات آخر اردو عکسی به یادگار گرفیتم... و نمی دانستم که این عکس سالها شعله حسرت ابدی در دلم خواهد افروخت .
😢از راست شهید #ولی_الله_اتفاقی و شهید #سید_محمد_طبسی و من غریب که کودکانه به مجله ای خیره شده ام .
و هرگز باور نمی کردم دوسال بعد از این ردیف شهید #اتفاقی و #طبسی در عملیات کربلای 5 آسمانی خواهند شد و من غریب..... سی و شش سال است که هنوز منتظرم!
#خدایا_نوبتم_کی_خواهد_آمد_!😢
@ravayatf
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅آموزش #حجاب اینجوری بهتر نیست؟!
ارتباط با ما 👇
✅ ورود به کانال ایتا @ravayatf
✅دریافت محصولات : https://ravyonline.sellfile.ir
✅مشاهده کلیپ ها در آپارات : https://www.aparat.com/malakootfer
☎️هماهنگی اجرای برنامه : 09151342012
✅ایول آقا محمود!
🔺حکایت شرمندگی من و آقایی او!
دردنامه فراقی که سالهاست با آن می سوزم !😢
🌹شهید #محمود_بیکی_زاده
👇👇👇
@ravayatf
حاج حسین ناظری
✅ایول آقا محمود! 🔺حکایت شرمندگی من و آقایی او! دردنامه فراقی که سالهاست با آن می سوزم !😢 🌹شهید #م
یادش بخیر شب ها توی پایگاه شهید دادرس جوان تا صبح نگهبانی می دادیم و چه حالی هم داشتیم . من اکثرا پاسبخش می بودم و گاهی اوقات هم گشت سیار.
محمود خیلی به مزار شهدا علاقه داشت .اکثر اوقات با موتور سوزوکی - که مال باباش بود – من رو هم سوار می کرد و دونفری می رفتیم بهشت اکبر.....چه حالی می داد!
یه شب توی پایگاه حال عجیبی به ما دست داده بود انگار حضور شهدا را توی پایگاه حس می کردیم .محمود نگهبان بود و من پاسبخش . رفتم بهش سری بزنم. چشاش پر اشک بود بهش گفتم چی شده محمود آقا؟
بی مقدمه گفت : حسین آقا فردا صبح بریم بهشت اکبر ؟! ومن هم از خدا خواسته گفتم :باشه ساعت 8صبح بیا دنبالم.
اونشب تا صبح توی پایگاه بیدار بودیم و صبح بعد از تحویل اسلحه ها به بسیج هرکدوم به خونه هامون رفتم تا ساعتی بخوابیم.
ساعت 8صبح مادرم منو بیدار کرد وگفت : محمدحسین بلند شو آقای بیکی زاده درب منزل کارت داره . خیلی سختم بود بلند شم. شب تا صبح بیدار بودم .به هر زحمتی بود بلند شدم و تلو تلو خوران به درب منزل رفتم و وقتی با چهره بشاش محمود مواجه شدم تازه یادم اومد چه قراری باهاش داشتم!
با کسلی و بی حالی بهش گفتم چند لحظه منتظرم بمونه تا حاضر شم و بعدش هم راه افتادم توی خونه . خیلی خوابم می اومد حقیقتش می خواستم بهش بگم قضیه رفتن به مزار شهدا رو کنسل کنیم اما روم نشد مخصوصا وقتی با لبخند بانشاطش روبرو شدم .
داخل اتاق که رسیدم تشک ولحاف بد جوری نگاهم می کردن! یه لحظه نشستم که جوراب هام رو بپوشم اما نمی دونم چی شد که دیگه نفهمیدم .....
وقتی بیدار شدم ساعت 11گذشته بود مثل برق از جا پریدم و رفتم درب خونه...امااثری از محمود نبود. خیلی خودم را سرزنش کردم با خودم گفتم چه جوری می خوام تو صورتش نیگا کنم؟!
اما محمود آقا تر از اون بود که غفلت و تقصیر من رو به رخم بکشه ....بعدها دیگه نتونستم مستقیم توی چشاش نیگاه کنم. اما محمود هیچوقت این بی .....من را به رخم نکشید حتی یه دفعه هم بهم نگفت.خیلی آقا بود!
محمود توی عملیات کربلای پنج به سفر آسمان رفت و من جاموندم . موقع تشییع جنازش من جبهه بودم و در فردوس نبودم .
اون موقع ها یه دوربین ویدیویی دست امور تربیتی آموزش و پرورش بود که از اعزام رزمنده ها و تشییع جنازه شهدا فیلم می گرفت .وقتی به فردوس رسیدم رفتم امور تربیتی و خواهش کردم فیلم تشییع جنازه محمود بیکی زاده را برام نشون بدن .
با خودم می گفتم : محمود جان! بعداز اون جریان کوتاهی من دیگه نتونستم توی چشات نیگا کنم حالا می خوام بعداز شهادتت یه دل سیر ببینمت!
تلویزیون روشن شد و فیلم تشییع جنازه رو نشون می داد و من از پشت پرده اشک جنازه شهدا را یکی یکی زیارت می کردم تا نوبت به جنازه محمود رسید. کادر فیلم از پایین پای محمود شروع شد و به طرف بالاتنه اش حرکت می کرد. قلبم به تپش اومده بود تا چند لحظه دیگه می تونستم چهره آقا محمود را ببینم.اما.......😔
باورش خیلی سخت بود از سر محمود به جز یه تیکه موی سر چیزی باقی نمونده بود .............😱
محمود بازم راضی نشد از نگاه نافذش خجالت بکشم. ایول آقا محمود! .....واقعا آقایی !😢
@ravayatf
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️دانش آموزان تشنه معارف #سیره_شهدا هستند
✅هنرمندانه عطش مقدسشان را پاسخگو باشیم !
@ravayatf
✅#راوی_کرواتی دیده بودین ؟!
⭕️یادش بخیر سال 1363 کلاس سوم دبیرستان بودم با دوستان و بروبچه های پایگاه بسیج محله یک نمایشنامه اجرا کردیم که مثلا کارگردانش هم خودم بودم.
اسم نمایش «حجله گاه آذرخش! » بود . اولین وآخرین تجربه کارگردانی نمایشم!!🙄
این عکس آخرین شب اجراست. منم توی این عکس با کروات دیده می شم.(نفر اول از راست ) آخه توی نمایش علاوه بر کارگردانی نقش ساواکی هم اجرا می کردم!
😢کی باور می کرد از این جمع دونفرشون بعدها آسمانی بشن (شهید #محمود_بیکی_زاده و شهید#هادی_جوادی . و منِ غریبِ بازمانده ، بشم راوی سیره شهدا!
❇️چقدر ضرر کردم ! ای کاش ما هم دستی برآسمان می داشتیم !
@ravayatf
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️#قهرمان یعنی این !
❇️نوجوانی که پایش دارد قطع می شود اما لبخند روی لبانش نشان #آرامش و صلابت است !
💯#أَلاَ_بِذِکْرِ_اللّهِ_تَطْمَئِنُّ_الْقُلُوبُ
@ravayatf
✅🌹چطور #شهید شویم ؟!
👌یک نکته طلایی از شهید #ابراهیم_هادی برای مشتاقان شهادت
دارایی ات را اگر از دست دادی شهید نمی شوی با دست اگر دادی #شهید خواهی شد
😔آیا ما هم همه دارائیمان را آماده #تقدیم ، کرده ایم⁉️
@ravayatf
✅شام ، همراه #سردار_قاآنی بصرف شیر برنج!
♦️عکس یادگاری با سردارفاتح سپاه قدس
🔷اواخر جنگ بود. در منزل زنده یاد فریدون زال مهمان سفره آن مرحوم بودیم .لحظاتی بعد سردار قاآنی که- آنروزها فرمانده لشکر5نصر بود و لقب مشهورش #حاج_اسماعیل- به جمع ما اضافه شد.
فوق العاده خوشحال بودیم از اینکه فرمانده عزیزمان را در کنار خود داریم . شام ،شیر برنج بود.
دراین عکس سردار قاآنی که امروز سکان #سپاه_قدس را در اختیار دارد با لباس خاکی است و من سراپا تقصیر هم با کت و شلوار قهوه ای. چه کیفی داد آن شام شیربرنج !
@ravayatf
12.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♦️ اگر از مرگ می هراسیم، ریشه در نگاه و نگرشِ ما به انسان، این دنیا و آخرت دارد.
✅ این چهار دقیقه پایانی مستند هشت قسمتی «#آقا_مرتضی» را با صدای پراخلاص آقاسیدمرتضی آوینی به دقت ببینید و بشنوید که آقا مرتضی خودش به دنیا چطور نگاه می کرد و دعوت به چه نوع نگاهی داشت؟
👌در خلوت بشنوید به اندازه صدها کتاب معرفت می آورد!💯
🔺بمناسبت سالروز شهادت سیدِ شهیدان اهل قلم #سید_مرتضی_آوینی
@ravayatf