#مسألة_نحویة
در بحث تمییز عدد در عدد ۳ تا ۱۰ چنانچه معدود ذکر شود لغت اصیل و فصیح عرب این است که عدد با معدود در تذکیر و تانیث مطابقت نکند، مثلاً گفته میشود: "ثلاثة رجال" و "ثلاث نساء".
تا اینجا ظاهرا اختلافی میان نحویین نیست.
اما چنانچه معدود ذکر نشود، برخی گفته اند که مطابقت با قاعده که عبارت است از: "تذکیر عدد با معدود مؤنث و تانیث عدد با معدود مذکر" لازم نیست، لذا می توان گفت مثلا: "جاءني ثلاث" و مقصود سه مرد باشد یا گفته شود: "جاءني ثلاثة" و مقصود سه زن باشد.
ایشان دو شاهد برای سخن خود آورده اند:
۱) قول خدای متعال: "واَلَّذِینَ یُتَوَفَّوْنَ مِنْکُمْ وَ یَذَرُونَ أَزْوٰاجاً یَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَ عَشْراً" (٢٣٤ بقره)
که مراد ده روز است و يوم مذکر است، در حالی که "عشرا" بدون تاء آمده است.
۲) قول رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم که فرمود: "من صام رمضان وأتبعه بستّ من شوّال فكأنما صام الدهر"
📚 جامع احاديث الشيعة، ج ٩، ص ٤٠٨ به نقل از عوالي اللئالي.
که مراد شش روز است و يوم مذکر است، در حالی که ستّ بدون تاء آمده است.
به قول سید علیخان مدنی:
"محلّ ما ذکر إذا لم یحذف المعدود، فإن حذف جاز فی الفصیح حذف التاء مع المذکّر، نحو "أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَعَشْراً" أی عشرة أیام، وفی الحدیث: من صام رمضان، وأتبعه بستّ من شوّال.وحکی الکسائی عن ابن أبی الجراج: «صمنا من الشهر خمسا»، والأفصح إثباتها".
📚 الحدائق الندیّة في شرح الفوائد الصمديّة للسيد علیخان المدني، چاپ قدیم، ص ٤٥٦.
این مطلب ملاحظه ای دارد که در نوشته بعدی خواهیم گفت ان شاءالله
@raveshsonnati
#مسألة_نحویة
مقصود از "زيد" و "عَمرو" در مثال معروف نحویون "ضرب زيدٌ عَمراً" چیست؟
پاسخ
در پاسخ به این پرسش گفته شده است:
مراد از زيد حضرت امير المؤمنين عليه السّلام و مراد از عمرو، عمرو بن عبد ودّ لعين است، و مراد به ضرب همان ضربتى است كه آن حضرت در جنگ خندق و احزاب به آن مردود مرتاب زد و به جهنّم فرستاد، و حضرت رسالت صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در مدح آن حضرت؛ لعل گوهر بخش گشاد و فرمود: «لضربة عليّ يوم الخندق أفضل من عبادة الثقلين» يعنى: البتّه ضربت على عليه السّلام در روز خندق بهتر است از عبادت جنّ و انس.
و بيان اين مدّعى آن است كه: آن حضرت را چندين اسم بوده از جملۀ آنها زيد است چنانكه شيخ صدوق- رحمة اللّه عليه- در كتاب «امالى» از حسن بصرى روايت نموده كه گفت:
روزى حضرت امير عليه السّلام بر منبر بصره رفت و گفت: «أيّها الناس! نسب مرا بگوييد و اگر نه من نسب خود را مىگويم [كه]:من زيد بن عبد مناف بن عامر بن عمرو بن مغيرة بن زيد بن كلابم، پس ابن كوّاء رو به آن حضرت برخاست و گفت: يا هذا، ما نمىشناسيم از براى تو نسبى، مگر آنكه تو على بن أبي طالب بن عبد المطّلب بن هاشم بن عبد مناف بن قصي بن كلابى،
حضرت به او فرمود:
«اى لكع - يعنى: اى احمق- بدرستى كه پدرم مرا زيد نام كرد به نام جدّش قصي، و نام پدرم عبد مناف بود پس كنيت او بر نامش غالب شد، و نام عبد المطّلب عامر بود و لقب بر نامش غالب گشت، و نام هاشم عمرو بود و لقب بر اسم غالب شد، و همچنين نام عبد مناف مغيرة بود و مغلوب لقب گرديد، و نام قصى زيد بود و چون عرب را از بلد اقصى جمع كرد و به مكّه آورد او را مجمّع و قصى گفتند، پس لقبش غالب شد بر نامش» تمام شد.
📚 كرمانشاهى، محمد على بن وحيد بهبهانى، مقامع الفضل، ج1، ص472-474.
👉 @raveshsonnati