حسین خیلی خاکی و ساده بود. از بچگی آنقدر مظلوم و مودب بود و هرکسی هرچیزی به او میگفت گوش میداد. یکبار به شوخی پدرش به او گفت: برو تو دیگ بشین! و حسین گفت چشم و رفت! ما خندهمان گرفت اما الان میبینیم این شخصیت والا و خوب شهید از کودکیاش نشئت گرفته. شخصیتش بعد از بزرگسالی هم تغییر نکرد. بزرگ هم که شده بود و خیلی مودب بود و بیشتر از همه به مادرش خیلی احترام میگذاشت
راوی : خاله ی همسر شهید 🍀
#شهید_حسین_امیر_عبداللهیان
#دیپلمات_مقاومت
•┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•
زمین کارزار ما تلاویو است تهران نه
https://eitaa.com/raveyanpelak8
حسین از همان نوجوانی یک پیراهن آبی یقه دیپلماتی داشت، دقیقا مثل لباسهایی که حالا میپوشید. این پیراهن آبی را حسین سالیان سال داشت و میپوشید. یکبار به او گفتم: حسین جان الان 15.16 سال هست که این پیراهن را داری و تنت میکنی، چرا دور نمیاندازیاش دیگر کهنه شده است؟ حسین چیزی گفت که جگرم را آتش زد، او گفت، من با این لباس خاطره روزهای سختی و تلاش را به یادم میاورم، باید این تنم باشد تا یادم بماند چه چیزها کشیدم و از کجا به کجا رسیدم
راوی : خاله ی شهید 🍀
#خاطرات_شهدا
#شهید_حسین_امیر_عبداللهیان
•┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•
🔻زمین کارزار ما تلاویو است تهران نه
https://eitaa.com/raveyanpelak8