🌷 #دختر_شینا – قسمت 7⃣4⃣
✅ فصل چهاردهم
💥 فردا صبح، صمد رفت کمی خرید کند. وقتی برگشت، دو سه کیلو گوشت و دو تا مرغ و سبزی و کلی میوه خریده بود. گفتم: « چقدر گوشت! مهمان داریم؟! چه خبر است؟! »
گفت: « این بار که بروم، اگر زنده بمانم، تا دو سه ماهی برنمیگردم. شاید هم تا عید نیایم. شاید هم تا آخر جنگ. »
گفتم: « اِ... همینطوری میگوییها! شاید جنگ دو سه سالی طول بکشد. »
گفت: « نه، خدا نکند. به هر جهت، آنجا خیلی بیشتر به من نیاز دارند. اگر به خاطر تو و بچهها نبود، این چند روز هم نمیآمدم. »
💥 گوشتها را گذاشتم توی ظرفشویی. شیر آب را باز کردم رویش. دوباره گفتم: « به خدا خیلی گوشت خریدی. بچهها که غذاخور نیستند. میماند من یک نفر. خیلی زیاد است. »
رفت توی هال. بچهها را روی پایش نشاند و شروع کرد با آنها بازی کردن.
گفتم: « صمد! »
از توی هال گفت: « جان صمد! »
خندهام گرفت. گفتم: « میشود امروز عصر برویم یک جایی. خیلی دلتنگم. دلم پوسید توی این خانه. »
زود گفت: « میخواهی همین الان جمع کن برویم قایش. »
شیر آب را بستم و گوشتهای لخم و صورتی را توی صافی ریختم. گفتم: « نه... قایش نه... تا پایمان برسد آنجا، تو غیبت میزند. میخواهم برویم یک جایی که فقط من و تو و بچهها باشیم. »
💥 آمد توی آشپزخانه بچه ها را بغل گرفته بود. گفت: « هر چه تو بگویی. کجا برویم؟! »
گفتم: « برویم پارک. »
پردهی آشپزخانه را کنار زد و به بیرون نگاه کرد و گفت: « هوا سرد است. مثل اینکه نیمهی آبان استها، خانم! بچهها سرما میخورند. »
گفتم: « درست است نیمهی آبان است؛ اما هوا خوب است. امسال خیلی سرد نشده. »
گفت: « قبول. همین بعدازظهر میرویم. فقط اگر اجازه میدهی، یک تُک پا بروم سپاه و برگردم. کار واجب دارم. »
خندیدم و گفتم: « از کی تا به حال برای سپاه رفتن از من اجازه میگیری؟! »
خندید و گفت: « آخر این چند روز را به خاطر تو مرخصی گرفتم. حق توست. اگر اجازه ندهی، نمیروم. »
گفتم: « برو، فقط زود برگردیها؛ و گرنه حلال نیست. »
💥 زود خدیجه و معصومه را زمین گذاشت و لباس فرمش را پوشید. بچهها پشت سرش میرفتند و گریه میکردند. بچهها را گرفتم. سر پله خم شده بود و داشت بند پوتینهایش را میبست. پرسیدم: « ناهار چی درست کنم؟! »
بند پوتینهایش را بسته بود و داشت از پلهها پایین میرفت. گفت: « آبگوشت. »
💥 آمدم اول به بچهها رسیدم. تر و خشکشان کردم. چیزی دادم خوردند و کمی اسباببازی ریختم جلویشان و رفتم پی کارم. گوشتها را خرد کردم. آبگوشت را بار گذاشتم و مشغول پاک کردن سبزیها شدم. »
💥 ساعت دوازده و نیم بود. همهی کارهایم را انجام داده بودم. غذا هم آماده بود. بوی آبگوشتِ لیمو عمانی خانه را پر کرده بود. سفره را باز کردم. ماست و ترشی و سبزی را توی سفره چیدم. بچهها گرسنه بودند. کمی آبگوشت تریت کردم و بهشان دادم. سیر شدند، رفتند گوشهی اتاق و سرگرم بازی با اسباببازیهایشان شدند.
💥 کنار سفره دراز کشیدم و چشم دوختم به در. ساعت نزدیک دو بود و صمد نیامده بود. یکباره با صدای معصومه از خواب پریدم. ساعت سه بعدازظهر بود. کنار سفره خوابم برده بود. بچهها دعوایشان شده بود و گریه میکردند. کاسههای ترشی و ماست و سبزی ریخته بود وسط سفره. عصبانی شدم؛ اما بچه بودند و عقلشان به این چیزها نمیرسید.
💥 سفره را جمع کردم و بردم توی آشپزخانه. بعد بچهها را بردم دست و صورتشان را شستم. لباسهایشان را که بوی ترشی و ماست گرفته بود، عوض کردم. معصومه را شیر دادم و خواباندم. خدیجه هم کمی غذا خورد و گوشهای خوابش برد. جایشان را انداختم و پتو رویشان کشیدم و رفتم دنبال کارم. سفره را شستم. برای شام کتلت درست کردم. هوا کمکم تاریک میشد. داشتم با خودم تمرین میکردم که صمد آمد بهش چه بگویم. از دستش عصبی بودم. باید حرفهایم را میزدم.
🔰ادامه دارد...🔰
@ravianaml
#انجمن_راویان_هزارسنگر_آمل
37.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
أَللّهُمَّ رَبَّ شَهْرِ رَمَضَانَ ٱلَّذِي أَنْزَلْتَ فِيهِ الْقُرْآنَ، وَٱفْتَرَضْتَ عَلَىٰ عِبَادِكَ فِيهِ ٱلصِّيَامَ، صَلِّ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ، وَٱرْزُقْنِي حَجَّ بَيْتِكَ الْحَرَامِ فِي عَامِي هٰذَا وَفِي كُلِّ عَامٍ، وَٱغْفِرْ لِي تِلْكَ ٱلذُّنُوبَ الْعِظَامَ، فَإِنَّهُ لاَ يَغْفِرُهَا غَيْرُكَ يَا رَحْمٰنُ يَا عَلاَّمُ
#خدایا_ما_دوباره_آمدیم
🥀☘🥀☘🥀☘🥀☘
@ravianaml
#انجمن_راویان_هزارسنگر_آمل
10.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹🎬 #کلیپ | #ماه_رمضان
🔸دعای روز بیستم ماه مبارک رمضان
یادمان شهدای شلمچه
@ravianaml
#انجمن_راویان_هزارسنگر_آمل
استاد معتز آقایی - جز 20 - @quran_farna.mp3
4.66M
💠 تلاوت تحدیر (تندخوانی) 💠
⚜ #جزء_۲۰ #قرآن_کریم ⚜
📥توسط استاد معتز آقایی
⏲ «در ۳۰ دقیقه یک جزء تلاوت کنید»
📩 به دوستان خود هدیه دهید.
@ravianaml
#انجمن_راویان_هزارسنگر_آمل
صبح ما خیر است ،
ای یاران ز پیغام شما
جان ما مست است ،
دائم از می جـام شما ...
#صبح_و_عاقبتمون_شهدایی
#نسال_الله_منازل_الشهدا
@ravianaml
#انجمن_راویان_هزارسنگر_آمل
5.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📲#استوری
✘ فکر خطرناکی که شبهای قدر، شیطان سعی میکنه در ما نفوذ بده، و باورش حماقت محضه !
#شب_قدر ✨
@ravianaml
#انجمن_راویان_هزارسنگر_آمل
#دیوارنگاره | الضفه درع القدس
🍃نظر به ساعتِ خود کَردُ نقشه درسر داشت
🍃تبر به دوشِ کسی از نوادگانِ خلیل
🍃چقدر؟مانده از این بیست و پنج ساله مگر
🍃که محو گردد از عالم نشانِ اسرائیل
#قدس | #روز_قدس | #فلسطین
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
@ravianaml
#انجمن_راویان_هزارسنگر_آمل
6.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ما از مرگ نمیترسیم
که مرگ ما شهادت است
و شهادت ، حیات عند الرب ....
#شهید_سیدمرتضی_آوینی
#سید_شهیدان_اهل_قلم
⚜🕊⚜🕊⚜🕊⚜🕊⚜
@ravianaml
#انجمن_راویان_هزارسنگر_آمل
16421425570525.mp3
1.13M
⭕️ پست ویژه
👤 استاد رائفی پور
📝 « اهمیت شب قدر »
🔺زمان طلایی
@ravianaml
#انجمن_راویان_هزارسنگر_آمل
مسیرهای حرکت اتوبوس برای روزه داران عزیز شهرستان هزار سنگر آمل
جهت حضور در راهپیمایی روز قدس
🕊جمعه۲۵فروردین
🍃💐🍃💐🍃💐🍃💐
@ravianaml
#انجمن_راویان_هزارسنگر_آمل
✨﷽✨
#اطلاعیه📜
#روز_قدس
🔘روز قدس، روز اسلام است...✌️
✅ راهپیمایی روز قدس در آمل
🔻جمعه ۲۵ فروردین ساعت ۱۰ صبح از میدان قائم(عج) تا مصلی آمل
🔻پس از ملحق شدن به راهپیمایی شهر، به سمت مصلای نماز جمعه حرکت خواهیم نمود.
@ravianaml
#انجمن_راویان_هزارسنگر_آمل