eitaa logo
انجمن راویان هزارسنگر آمل🍃
271 دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
2.5هزار ویدیو
96 فایل
🔰 #مقام_معظم_رهبری: 🌷 #شهدا را برجسته کنید🕊️ 🌷سیمای #منوّر اینها را درست در مقابل چشم جوانها نگه دارید. 🛑لطفاً در انتشار مطالب کانال ما را یاری رسانید.🛑 📥مدیر کانال حاج محسن تقی زاده @taghizadeh95
مشاهده در ایتا
دانلود
✍️ دبیرستان استعدادهای برتر
✍️ دبیرستان علامه میر حیدر آملی
☝️ اولین همایش ملی حماسه اسلامی ششم بهمن آمل دانشگاه مازندران
انجمن راویان هزارسنگر آمل🍃
#قسمت_بیست_دوم_یادت_باشد شهید مدافع حرم حمید سیاهکالی مرادی 🌸🌸🌸 حمید که فهمیده بود دسته گل به آب د
شهید مدافع حرم حمید سیاهکالی مرادی 🌸🌸🌸 مریم خانم،خواهر حمید به من گفت:شکر خدا مراسم که با خوبی و خوشی تموم شد.امشب با داداش برید بیرون یه دوری بزنید،ما هستیم به زن دایی کمک می کنیم و کارها رو انجام میدیم.من که در حال جابه جا کردن وسایل سفره عقد بودم،گفتم:مشکلی نیست،ولی باید بابا اجازه بده.مریم خانم گفت:آخه داداش فردا می خواد بره همدان مأموریت،سه ماه نیست.با تعجب گفتم:سه ماه؟چقدر طولانی.انگار باید از الآن خودمو برای نبودن هاش آماده کنم. وسایل را که جا به جا کردیم و همه مهمان ها که راهی شدند،از پدرم اجازه گرفتم و با حمید از خانه بیرون آمدیم.تا بخواهیم راه بیفتیم ،هوا کاملا تاریک شده بود. سوار پیکان مدل هفتاد آقا سعید شدیم؛پیکان کرم رنگ با صندلی های قهوه ای که به قول حمید فرمانش هیدرولیک بود.این دو تا برادر آن قدر به ماشین رسیده بودند که انگار الآن از کارخانه درآمده است. خودش هم که ادعا داشت شوماخر است؛راننده فرمول یک.یک جوری می رفت که آب از آب تکان نخورد. به سمت امامزاده اسماعیل باراجین حرکت کردیم.ساعت نه و نیم شب بود که رسیدیم.وقتی خواستیم داخل امامزاده برویم؛کمی این پا و آن پا کرد و گفت:بی زحمت شماره موبایلتو بده که بعد از نماز و زیارت تماس بگیرم.تا آن موقع شماره هم را نداشتیم.شماره را که گرفت،لبخندی زد و گفت:شمارتو به یه اسم خاص ذخیره کردم،ولی نمیگم.پیش خودم گفتم حتما یا اسمم را ذخیره کرده،يا نوشته خانم.زیاد دقیق نشدم.رفتیم زیارت و نمازمان را خواندیم.یک ربع بعد تماس گرفت.از امامزاده که بیرون آمدم،حیاط امامزاده را تا ته رفتیم.از مزار شهید ((امید علی کیماسی))هم رد شدیم.خوب که دقت کردم،دیدم حمید سمت قبرستان امامزاده می رود.خیلی تعجب کرده بودم.اولین روز محرمیت ما،آن هم این موقع شب،به جای جنگل و کوه و رستوران و کافی شاپ از اینجا سر درآورده بودیم! قبرستان امامزاده حالت کوهستانی داشت.حمید جلوتر از من راه می رفت.قبرها پایین و بالا بودند.چند مرتبه نزدیک بود زمین بخورم.روی این را هم که بگویم حمید دستم را بگیرد،نداشتم.همه جا تاریک بود ،ولی من اصلا نمی ترسیدم کمی جلوتر که رفتیم ،حمید برگشت رو به من و گفت:فرزانه!روز اول خوشی زندگی اومدیم اینجا که یادمون باشه ته ماجرا همین جاست.ولی من مطمئنم اینجا نمیام. با نگاهم پرسیدم:یعنی چی؟به آسمان نگاهی کرد و گفت؛من مطمئنم میرم گلزار شهدا.امروز سر سفره عقد دعا کردم حتما شهید بشم. تا این حرف را زد دلم هُری ریخت .حرف هایش حالت خاصی داشت .این حرف ها برای من غریبه نبود و از بچگی با این چیزها آشنا بودم،ولی فعلا نمی خواستم به مرگ و نبودن و ندیدن فکر کنم.حداقل حالا خیلی زود بود.تازه اول راه بودیم و من برای فردای زندگیمان تا کجاها رؤیا و آرزو داشتم.حتی حرفش یگ جورهایی اذیتم می کرد.دوست داشتم سال های سال از وجود حمید و این عشق قشنگ لبریز باشم. ادامه دارد.... @ravianaml
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
السَّلامُ عَلَیکَ أیُّها الإمامُ الهادِمُ لِبُنیانِ الشِّرکِ وَالنِّفاقِ... آمدنت نزدیک است... و صدای قدم هایت لرزه بر جان طاغوت ها انداخته! سلام بر تو و بر روزی که بُت های روزگار یکی یکی به دستان ابراهیمی تو سقوط کنند! صحیفه مهدیه،زیارت حضرت صاحب الامر در سرداب مقدس. ✾‌✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾‌✾        @ravianaml
1_2370365243.mp3
2.85M
شروع؛روز ششم ماه رجب_ پایان؛یک روز بعد از نیمه شعبان یکی از دعاهای مجرب برای ظهور امام زمان (ع) دعای فرج است که با عبارت «إلهی عَظُمَ البَلاء» آغاز می شود. 🕊 💚 @ravianaml
🔴 از دستبوسی و تعظیم شاه کشور رسیدیم به توقیف کشتی توسط بچه های همین مرز و بوم ، رسیدیم به خودباوری و اقتدار! 🇮🇷 ✌️ @ravianaml
رفیق شهیدم! وقتی  تـو  به مـن دوختـه شده، نباید دست از پا خطا کنـم تـو هم شهیدی هم و هم سنگ صبور بی قراری های من... @ravianaml