آن روز وقتی من برای نماز صبح بیدار شدم، تمام وسایلش را آماده کرده بود، لباس پوشیده بود برای رفتن؛ من از ایشان خواستم صبر کند تا از زیر قرآن ردش کنم🌿💌
تمام این مدت اشک میریختم. ایشان در سکوت عجیبی بود. قبل از خداحافظی سفارش بچهها را کرد. گویی خودش هم میدانست که دیگر بر نمیگردد. ما هیچ وقت در زندگی مشترکمان اینقدر از هم فاصله نداشتیم.💔
وقتی او رفت، انگار تمام دنیای ما رفت. بچهها را از خواب بیدار نکرد. فقط چند دقیقهای بالا سرشان ایستاد و نگاهشان کرد. بعد هم بوسیدشان و رفت... 😔
#شهیدعلیاکبرعربی🌹
@raviannoorshohada