مجمع راویان نور شهدا (قرارگاه)
👆👆👆
بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن
.
#فرازے_از_وصیت_نامه
#شهید_عباس_صابری
.
آیا قصه لیلی و مجنون را خوانده اید؟ آیا قصه خسرو و شیرین را شنیده اید؟ آیا از عشق خدایی چیزی می دانید؟ عشق های دنیوی گذراست، ولی وقتی انسان عاشق کسی می شود که می داند ابدی است، چنان محبتی در دلش ایجاد می شود که می تواند آدمی را به سر منزل مقصود برساند
.
ای پاهایم، چه وقت ایستادن است؟ سبقت پیشه کنید که دنیا با همه ی مظاهرش میدان مسابقه است. مسابقه ی انسانیت و محبت. مبادا از هر بادی مانند خسی از جا کنده شوید. استوار باشید مثل کوه، صبور باشید که خداوند به شما قوت خواهد داد. ای دست هایم، توان بگیرید که وقت ایستادن نیست 📚 ڪتاب راهیان علقمہ، صفحہ 3
.
هدیہ به روح مطهرش صلواتـــــ
.
#اللهم_صل_علی_محمد_و_ال_محمد_وعجل_فرجهم
#شهید_عباس_صابری
#اللهم_الرزقنا_شهادة_فی_سبیلڪ
#شهادت_روزیتون
#اللهـم_عجــل_الولیکـــ_الفــرج 🌹
@channelKomeil313
°•|🌿🌹
#شهید_تفحص
#شهید_عباس_صابری
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#برگی_از_خاطرات
🔴 #حنابندان_قبل_از_شهادت
◽️«قبل از ایام محرم یک شب عباس از من خواست برایش حنا بیاورم، وقتی دلیلش را پرسیدم گفت که این دستها قرار است قطع شود. ناراحت شدم با این حال به اصرار او حنا درست کردم، وقتی در حال گذاشتن حنا روی دستهایش بود اسم حضرت قاسم و حضرت علی اکبر و حضرت علی اصغر را آورد. دیگر اوقاتم خیلی تلخ شده بود، قسمش دادم که امسال محرم در تکیه خودمان عزاداری کن و نوحه بخوان او هم قبول کرد اما گویا سرنوشت چیز دیگری برای او رقم زده بود و او را به دوباره به جبههها کشاند.»
◽️خودش را آماده شهادت کرده بود، نواری وجود دارد که در دوکوهه چند روز قبل ضبط کرده و در آن گفته بود که در حمام حاج همت هستم و غسل شهادت میکنم. آرزو کرده بود که در عاشورای همان سال محضر ارباب عالم اباعبدالله الحسین(ع) باشد و همین اتفاق هم افتاد.
راوی 👈 مادر شهید
@raviannoorshohada
🌷 #طنز_جبهه #خنده_حلال
💠رسم خاص
🔸وقتی #شهید پیدا نمیشد یه رسم خاص داشتیم. یکی از بچه ها رو می گرفتیم و #بزور می خوابوندیم تا با #بیل_مکانیکی رویش خاک بریزن اونم #التماس کنه تا شهدا خودشون رو نشون بدهند تا ولش کنیم ...
🔹اون روز هر چه گشتیم شهیدی پیدا نشد، #کلافه شده بودیم،😟 دویدیم و #عباس_صابری رو گرفتیم. خوابوندیمش رو زمین و یکی از بچه ها دوید و بیل مکانیکی رو روشن کرد، تا ناخن های بیل رو به زمین زد که روی عباس #خاک بریزه ، #استخوانی پیدا شد.😳 دقیقا همونجایی که می خواستیم خاکش رو روی عباس بریزیم ...
🔸بچه ها در حالیکه از #شادی می خندیدند ، به عباس گفتند: بیچاره شهید! تا دید می خوایم تو رو کنارش خاک کنیم ، خودش رو نشون داد، گفت: دیگه #فکه جای من نیست، برم یه جا دیگه برا خودم پیدا کنم.😂😂
🔹چون تو می خواستی کنارش #خاک بشی خودش رو نشون داده ها!!!😂😂
و کلی #خندیدیم ...😁
#لبخند_بزن_بسیجی 😁
👈شادی روح #شهید_عباس_صابری از شهدای تفحص #صلوات
@raviannoorshohada