🌷باران مے بارید؛ خاطره اۍ از #شهید_مصطفۍاحمدۍروشن
🍃سر قبر نشسته بودم باران مے آمد.
روۍ سنگ قبر نوشته بود : شهید مصطفۍ احمدۍ روشن
🔹از خواب پریدم. مصطفی ازم خواستگارۍ کرده بود، ولۍ هنوز عقد نکرده بودیم. بعد از ازدواج خوابم را برایش تعریف کردم.
🌷زد به خنده و شوخے
گفت : بادمجون بم آفت نداره
🔹ولۍ یه بار خیلے جدۍ پاپے اش شدم که :کے شهید مے شۍ مصطفۍ؟
مکث نکرد،گفت :سے سالگۍ
- باران مے بارید شبے که خاکش می کردیم...راوۍ همسر شهید🌹
🌺🍂🌺🍂🌺🍂🌺🍂🌺🍂🌺🍂🌺
http://eitaa.com/raviannoorshohada