eitaa logo
انجمن راویان فجر فارس(NGO)
1.4هزار دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
971 ویدیو
81 فایل
کانال سازماندهی ، اطلاع رسانی و آموزشی "انجمن راویان فجر فارس NGO" راویان عزیز تبلیغ مراسمات و یادواره هایی که در آن ایفای ماموریت روایتگری را دارید به مدیران کانال ارسال تا انتشار یابد. همچنین گزارشات ماموریت ها واجرای برنامه های خود را نیز ارسال نمایید
مشاهده در ایتا
دانلود
.: 📦بسته نمایشگاهی به مناسبت سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی(دهه فجر) 🖼مجموعه پوستر مامیتوانیم https://heyat.co/p/3508 🖼مجموعه نمایشگاهی دستاورد های انقلاب https://heyat.co/p/3507 🖼مجموعه پوستر نمایشگاهی صعود چهل ساله https://heyat.co/p/3506 🖼مجموعه پوستر ما می توانیم https://heyat.co/p/3498 🖼رتبه های جمهوری اسلامی ایران در دنیا https://heyat.co/p/3495 🖼معرفی چهل چهره منفور دستگاه نحس پهلوی (کاریکاتور) https://heyat.co/p/3483 🖼مجموعه‌ای از پوسترها به همراه توضیحات مناسب و کافی https://heyat.co/p/3482 🖼مجموعه پوستر های هنوز ادامه دارند https://heyat.co/p/3481 🖼مجموعه پوستر های اگر انقلاب اسلامی نبود https://heyat.co/p/3480 🖼مجموعه پوستر نمایشگاهی چرا انقلاب کردیم؟ https://heyat.co/p/3479 🖼مجموعه پوستر امام خمینی(ره) https://heyat.co/p/3478 🖼دستاوردهای جمهوری اسلامی ایران به مناسبت دهه فجر https://heyat.co/p/3475 🖼دستاورد های نظامی انقلاب اسلامی https://heyat.co/p/3474 🖼تاریخ پهلوی https://heyat.co/p/3471 🖼آمارها به روایت کاریکاتورها https://heyat.co/p/3465 🖼۴۰ کاریکاتور متناسب با دغدغه های انقلاب https://heyat.co/p/3464 🖼مجموعه پوسترهای جشنواره هنر مقاومت https://heyat.co/p/2539 🖼مجموعه تصاویر حضور کودکان در انقلاب https://heyat.co/p/2517 🖼مجموعه تصاویر زنان در انقلاب اسلامی https://heyat.co/p/2516 🖼مجموعه تصاویر شخصیت ها و شهدای انقلاب https://heyat.co/p/2515 🖼مجموعه تصاویر دیوارنوشته های انقلاب اسلامی https://heyat.co/p/2514 🖼مجموعه تصاویر امام خمینی https://heyat.co/p/2510 🖼مجموعه نمایشگاهی مرگ بر آمريكا https://heyat.co/p/2508 🖼مجموعه نمایشگاهی مردم گله مندند https://heyat.co/p/2507 🖼مجموعه نمایشگاهی شهداي هسته اي https://heyat.co/p/2506 🖼مجموعه نمایشگاهی راه روشن - فواید انرژی هسته ای https://heyat.co/p/2505 🖼مجموعه نمایشگاهی دشمن شناسی https://heyat.co/p/2504 🖼مجموعه نمایشگاهی دستاوردهای انقلاب اسلامی https://heyat.co/p/2503 🖼مجموعه نمایشگاهی دانش انقلاب https://heyat.co/p/2502 🖼مجموعه نمایشگاهی خط سرخ سری اول https://heyat.co/p/2501 🖼مجموعه نمایشگاهی جلادیسم https://heyat.co/p/2500 🖼مجموعه نمایشگاهی تولید ملی https://heyat.co/p/2499 🖼مجموعه نمایشگاهی بزک شاه https://heyat.co/p/2498 🖼مجموعه نمایشگاهی انقلاب اسلامی https://heyat.co/p/2497 🖼مجموعه نمایشگاهی آمریکا شیطان بزرگ https://heyat.co/p/2496 🖼مجموعه نمایشگاهی کلام امام خمینی https://heyat.co/p/2494 🖼مجموعه نقاشی های حمایت از کارگر ایرانی https://heyat.co/p/2492 🖼مجموعه تصویرسازی انقلاب اسلامی https://heyat.co/p/2491 🖼مجموعه پوستر کجا بودیم کجا هستیم https://heyat.co/p/2457 🖼مجموعه نمایشگاهی ایران خاتون https://heyat.co/p/2456 🖼مجموعه پوستر چرا انقلاب کردیم https://heyat.co/p/2445 🖼مجموعه پوستر صعود چهل ساله https://heyat.co/p/2442 🖼سری نمایشگاهی سلام به آینده https://heyat.co/p/2441 🖼سری نمایشگاهی راه حل خودمونی https://heyat.co/p/2439 🖼مجموعه نمایشگاهی اون وقت ها که شما نبودی https://heyat.co/p/2431 🖼مجموعه نمایشگاهی اگر انقلاب اسلامی نبود https://heyat.co/p/2430 🖼مجموعه پوستر امام خمینی (ره) و وقایع منتهی به انقلاب اسلامی https://heyat.co/p/2425 🖼ایران 20، برترین جایگاه های ایران در آمار بین المللی https://heyat.co/p/2419 🖼مجموعه نمایشگاهی خاندان ویرانی https://heyat.co/p/2418 🖼مجموعه پوسترهای نمایشگاهی خیمه انقلاب https://heyat.co/p/2420 🖼مجموعه پوستر جنگ ارزی https://heyat.co/p/2423 🖼مجموعه طرح های 40 سال بصیرت و حضور https://heyat.co/p/2427 🖼مجموعه طرح های نهضت ادامه دارد https://heyat.co/p/2428 🖼مجموعه طرح های سیلی سخت https://heyat.co/p/2429 🖼طرح لایه باز پوستر راه درمان اقتصاد کشور https://heyat.co/p/2472 🖼طرح لایه باز پوستر رویای کودکی ام را ساختم https://heyat.co/p/2474 🖼طرح لایه باز پوستر زخم را درمان کنیم https://heyat.co/p/2476 @raviyanfarss
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
انجمن راویان فجر فارس(NGO)
شهید اسد اله پروا (1328- 1342 ه ش) در خانواده ای عاشق و شیفته اهل بیت(علیه السلام)، کودکی متولد
شهید اصغر فهندژ (1329- 1357 ه ش) در «قریه سعدی شیراز» و در دامان پاک مادری مهربان،فرزندی متولد شد که او را اصغر نامیدند. در دنیای کودکی،طعم شیرین نماز را چشید و با آن که تا سن تکلیف فاصله زیادی داشت به برپایی نماز و روزه،قامت می بست. اصغر،انسانی خوش رو و مهربان بود که توانست اهالی محله را شیفته اخلاق خود سازد به گونه ای که اکثر مردم از مغازه تره بارفروشی وی خرید می کردند.او نیز تواضعی به تمام داشت و خرد و کلان را احترام می کرد. خادم الحسین بودن را با پذیرایی از عزاداران سیدالشهداء به انجام می رسانید و با عشق و علاقه ای خاص، در جلسات مذهبی شرکت می کرد و نوجوانان و جوانان را نیز به حضور در این مجالس ترغیب می نمود. انقلاب اسلامی به رهبری امام، عالمگیر شده بود و اصغر نیز مثل هزاران هزار انسان عاشق اسلام و امام به رودخانه مواج مشت های گره کرده متصل شد. روز بیست و سوم آذر ماه 57 متقارن با سیزدهم محرم حسینی، جلسه قرائت قرآن در منزل شهید علی اکبر قمشه ای از همسایگان نزدیک اصغر برپای بود. شهید فهندژ براساس رسم معهود در این جلسه شرکت داشت. مدت زمانی از وقت جلسه سپری نشده بود که پیروان فرقه ضاله بهائیت با دستیاری ارتش به جمع نشسته در جلسه قرائت قرآن حمله کرده و جلسه را با تیراندازی به آشوب کشاندند. مردم مسلمان و متعصب قریه ی سعدی که بارها در برابر تعرض این فرقه گمراه به صبر و بردباری متوسل شده بودند،نتوانستند چنین توهین و جسارتی را به کتاب و قرآن و اعتقادشان تحمل نمایند و باخروش خویش و سردادن شعارهای انقلابی، خواستار خروج فرقه ی مذکور از محل زندگی شان شدند. تقدیر چنین رقم زده بود که شهید اصغر فهندژ در این حادثه به راه اسلام عزیز و دفاع در برابر کفرپیشگان سنگدل به شهادت برسد.
انجمن راویان فجر فارس(NGO)
شهید اصغر فهندژ (1329- 1357 ه ش) در «قریه سعدی شیراز» و در دامان پاک مادری مهربان،فرزندی متولد ش
شهید آیت الله سهرابی اردکانی (1340- 1357 ه ش) در اردکان فارس به دنیا آمد. شهید آیت الله سهرابی هر چند در خانواده ای فقیر پرورش یافت؛ اما دین داری و روح مذهبی حاکم بر خانه، او را فردی معتقد و دین باور تربیت کرد. پدر و مادر، آیت الله را از دوران کودکی در سر چشمه نماز غسل دادند و به عطر روزه معطرش ساختند. وی انسانی خود ساخته و با اعتماد به نفس بود. کار و اشتغال را از دوران دبستان تجربه کرده و درکنار درس و تحصیل، به کار در مغازه ای سر گرم گردید تا بتواند هزینه تحصیلش را تأمین نماید. دبستان را به پایان رسانید، درس را رها کرد و برای کمک به اقتصاد خانواده به کار پرداخت. روزها را به تلاش می گذرانید و شبها در مدرسه شبانه، تحصیلات خود را پی می گرفت. در اوج حرکت و خیزش مردمی علیه شاه و مزدورانش، آیت الله سهرابی به صف مبارزان آزاده پیوست و مبارزه بی امانش را آغاز کرد. او اعلامیه های امام رحمه الله را از شیراز به شهرهای یاسوج و سپیدان و بخش های اطراف می برد و در بین اقشار مختلف توزیع می نمود. عشق به شهادت وجودش را می گداخت و همین عشق بود که اختیارش را از کف می ربودو جرآتش می داد تا گاه گاهی به مادر بگوید، که خود را برای تحمل مسئولیت مادر شهید بودن آماده سازد. 22 بهمن 57 وقتی که آیت الله تن خاکی را در حمام شستشو داده و از آنجا بیرون آمد، متوجه گردید که مردم در جلو شهربانی با عوامل رژیم درگیر شده اند. با شتاب هر چه تمامتر به دریای مواج مردم وصل شد تا در جهادی عاشورایی به حضرت عشق متصل گردد. طولی نکشید که با شلیک تیری، آسمانی شد و به آرزوی همیشگی اش نائل آمد. شهید آیت الله سهرابی، بارها به مادر سفارش کرده بود که:«مادرم، مادران شهدا را ببین که چه صبورانه فراق فرزند را تحمل کردند؛ شما نیز پس از من چنین باشید. باشد که این سفارش، عهد و پیمانی بین من و شما باشد تا آن لحظه ای کخ به دیدارت مفتخر گردم.» مادر صبورش گفت:«آیت الله چندین بار به خواب بعضی از آشنایان آمده و خواسته بود که به مادرم بگویید تا پایان عمر بر پیمان خویش ثابت قدم باشد.» از دامن زن مرد به معراج رود بر دامن مادر شهیدان صلوات جاودانه باد راه و رسم شهیدان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⭐ رهبر معظم انقلاب، روز گذشته: جشن تکلیفتان را به شما تبریک میگویم. عید ولادت امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را هم به همه‌ی شما دختران عزیزم تبریک عرض میکنم. ۱۴۰۱/۱۱/۱۴ 💻 Farsi.Khamenei.ir
انجمن راویان فجر فارس(NGO)
🚩 یافاطمه الزهرا سلام الله علیها 🚩 خاکهای نرم کوشک  _ ۴۴ شهید عبدالحسین برونسی تالیف :سعید عاکف یک ق
🚩 یافاطمه الزهر سلام الله علیها🚩 خاکهای نرم کوشک  _ ۴۵ شهید عبدالحسین برونسی تالیف : سعید عاکف هزینه سفر حج راوی : صادق جلالی بنام خدا وقتی حاجی از سفر حج برگشت، با همسرم برای دیدنش رفتیم. خانه او در کوی طلاب بود. قبل از اینکه وارد اتاق بشویم، در راهروی خانه چشم من به یک تلویزیون رنگی، که در کارتون پیچیده شده بود افتاد. بعد از احوالپرسی صحبت به سفر حج کشیده شد و اینکه در حج چه کارها کرده و چه چیزهایی با خودش آورده. میخواستم از تلویزیون رنگی سوال کنم. اتفاقاً خودش گفت: از وسایلی که من میتوانستم بخرم، فقط یک تلویزیون رنگی با خودم آوردم. من گفتم: انشاالله مبارک باشد و سالها براتون به سلامتی کار کند. خنده معنی داری کرد و گفت: آنرا برای استفاده شخصی نیاورده‌ام، بلکه آورده‌ام تا بفروشم، اگر شما مشتری خوبی باشی شما هم می‌توانید آن را بخرید. با تعجب پرسیدم: چرا آن را بفروشی حاج آقا؟. گفت: راستش من برای این زیارت و حجی که رفتم یک حساب دقیقی کردم و به این نتیجه رسیدم که برای این مسافرت سپاه ۱۶ هزار تومان برای من هزینه کرده است. سپس مکثی کرد و ادامه داد: حالا من می خواهم این تلویزیون را درست به همان قیمت ١۶ هزارتومان بفروشم که پولش را به سپاه بدهم تا خدای نکرده مدیون بیت المال نباشم. لحظه ای ساکت شد، انگار که به چیزی فکر می‌کرد، مجدد به حرف آمد و گفت: حقیقتش نمیدانم قیمت این تلویزیون در بازار چنده ولی اگر قیمت  بیشتر و یا کمتر باشد، من در نظر دارم آن را به همان قیمت ١۶ هزار تومان بفروشم. اگر شما مشتری هستی در ازای این قیمت، انشاالله از من راضی باشی.  تلویزیون را با هم معامله کردیم به همان قیمت ١۶ هزار تومان، مبلغش راهم عبدالحسین به سپاه پرداخت کرد بابت خرج و مخارج سفر حج. الان سال‌ها از آن جریان می‌گذرد. هنوز که هنوز است گاهی همسرم از آن خاطره یاد می‌کند و از حساسیت زیاد شهید برونسی نسبت به بیت المال می گوید.. ادامه دارد... صلوات
انجمن راویان فجر فارس(NGO)
🚩 یافاطمه الزهر سلام الله علیها🚩 خاکهای نرم کوشک  _ ۴۵ شهید عبدالحسین برونسی تالیف : سعید عاکف هزین
🚩 یافاطمه الزهرا سلام الله علیها 🚩 خاکهای نرم کوشک  _ ۴۶ شهید عبدالحسین برونسی هدیه های شخصی راوی : سید کاظم حسینی بنام خدا یکبار من و عبدالحسین با هم به یک مرخصی چهار روزه آمدیم. موقعی که رسیدیم من از او خداحافظی کردم و به طرف خانه رفتم. او هم به دنبال کار خودش رفت. هنوز چند ساعتی نبود رسیده بودیم که سر و کله اش دوباره پیدا شد. من گفتم: خیر باشد انشاالله! چه کار داری؟. لبخندی زد و گفت: آمده ام که هم خودت را ببرم هم ماشینت را، زود حاضر شو که برویم! فقط همین را بگویم که چند ساعتی با تو کار دارم!. به شوخی گفتم : بابا ما همش چهار روز مرخصی داریم، دیگه کجا برویم؟ بذار این چهار روز را استراحت کنیم!. گفت: تنبلی نکن این حرفها را کنار بگذار زود باش دیر می‌شود. بناچار لباس پوشیدم و همراه او راه افتادم. ابتدا به چند فروشگاه سر زدیم. چیزهای زیادی را خرید که همه آنها را برایش کادو می کردند. بلاخره بعد از خرید مقادیر زیادی کادو، از او پرسیدم حالا قراره کجا برویم؟. گفت: بدیدن شهدا و خانواده شهدا می رویم! خانواده شهدا بوی شهدا را می‌دهند، و ما در حقیقت با دیدن خانواده شهدا خود شهدا را دیدار می کنیم. گردان ما چند تا شهید داشت. آن روز به خانواده تک تک آنها سر زدیم. عبدالحسین به خانواده شهدا هدیه هایی داد. کارمان تا غروب طول کشید. و هنوز تمام نشده بود. اذان مغرب بود. در یکی از محله ها به مسجد آنجا رفتیم نماز مغرب را خواندیم. بعد از اتمام نماز عبدالحسین بلند شد و رفت پهلوی پیش نماز مسجد. چند لحظه کنارش نشست. نمیدانم با او چه صحبت هایی کرد، ولی روحانی مسجد دست عبدالحسین را گرفت و ایستادند و با هم کنار تریبون رفتند. آقای روحانی به جمعیت اعلام کرد : افتخار این را داریم که خدمت یکی از فرماندهان عزیز جبهه و جنگ هستیم. حاج آقای برونسی که شما حتماً رشادتهای ایشان  چیزهایی به گوشتان رسیده. جمعیت همهمه‌ی کرد و بعد هم صلوات فرستادند. عبدالحسین آرام و خونسرد ایستاده بود. روحانی مسجد از ایشان خواست که کمی برای حاضرین مسجد صحبت نمایند. جمعیت صلوات فرستاد و عبدالحسین هم پشت تریبون رفت. بعد از مقدمه کوتاهی شروع کرد از جبهه جنگ صحبت نمود. او این توصیه را تاکید میکرد که؛ نباید جبهه ها را خالی گذاشت!. خیلی پرشور و مسلط حرف می‌زد. من یکباره  بی اختیار به یاد لحظه های قبل از عملیات افتاده بودم که عبدالحسین آنچنان با هیجان برای رزمنده ها از نقطه رهایی صحبت می کرد. در واقع نقطه نهایی، زمان و مکانی بود که نیروها به آخرین و نزدیکترین مکان برای حمله به دشمن، در آنجا کمین می کردند. و با دستور فرماندهی به ناگهان از خاکریزهای دشمن بالا می رفتند و به سر دشمن می ریختند. حقیقت این بود که در اون لحظه کمین، رزمنده ها واقعاً از دنیا و از تمام تعلقات دنیایی بریده بودند و خود را رها می‌کردند. عبدالحسین برای حاضرین در مسجد با چنین بیان پرشوری صحبت میکرد. تاثیر حرف هایش، در چهره حضار آشکار بود. آن شب بعد از حرفهای عبدالحسین خیلی ها مخصوصاً جوانها  بلند شدند و همانجا برای رفتن به جبهه ها ثبت نام کردند. حتی بعضی از آنها بعداً جذب سپاه شدند. آخر شب وقتی به خانه برگشتیم به او گفتم: حاج آقا چرا درخواست یک ماشین نمی کنی برای اینجور کارها؟. این کارها که شخصی نبود! تو میتوانی از ماشین سپاه استفاده کنی!. با خنده گفت: من فقط خواستم اجری هم به شما برسد. من گفتم: لااقل هدیه هایی را که به خانواده شهدا دادی پولش را که میشد از سپاه گرفت!. در جواب گفت: ارزش این کارها به همین است که آدم از جیب خودش خرج کند. وقتی این حرف ها را میزد به حقوق کم دریافتی او فکر میکردم، و به افراد تحت تکفلش. ادامه دارد... صلوات